دونات یا دوناک؟
سودابه فرضیپور
چند سال پیش، توی مترو زن دستفروشی را میشناختم که وارد قطار میشد، کیسه ی سنگینش را روی زمین میگذاشت و بعد بلند فریاد میزد: "خانومای عزیزم، خوشگل خانوما دوناک دارم، دوناکهای تازه!"
اینوقتها حتما اغلب مسافرها نگاهش میکردند، چند مسافر لبخند میزدند و یکی از بین جمعیت آرام و با خنده میگفت: "دوناک نه، دونات"
زن دستفروش با خنده به مسافر نزدیک میشد، میخندید "اع. دوناته؟" بعد با مسافر چند ثانیه گپ میزد و سرآخر میپرسید: "حالا دوناک نمیخوای؟" و مسافری که گپ زده بود و خندیده بود و خوشرویی دیده بود اغلب دوسهتایی دوناک میخواست.
من همیشه با دقت به این زن دستفروش نگاه میکردم. زنی که هوش تجاری خوبی داشت. او میدانست برای فروش محصولش اول باید توجه بقیه را به خود جلب کند و از آن مهمتر با دیگران ارتباط برقرار کند.
دوناک گفتن "پل ارتباطی" او بود با بقیه. پلی که کمک میکرد سر حرف را باز کند، لبخند تحویل بدهد و خنده دشت کند. من این زن سبزهی درشتاندامِ خوشرو را تحسین میکردم.
دوستم میگفت برای ارتباط برقرار کردن با پسرکش، هر روز او را میبرد دوچرخهسواری، راه برگشت، وقتی پسرک آرام رکاب میزند و همپای هم میروند بهترین وقت برای گپ مادر و فرزندی است. دوچرخهسواری پل ارتباطی آنها بود.
دوست دیگری میگفت هر وقت حرف جدیای با مادرش دارد یا حتی گله و شکایتی، تلفن میکند، یک سوال آشپزی میپرسد، جواب میگیرد و بعد حرف اصلی را میزند.
"آلو را کِی بریزم توی خورش آلواسفناج" یا "ادویهی شامیپوک چیه" پل ارتباطی دوستم بود با مادرش.
ارتباط برقرار کردن و تقویت ارتباط نیاز دنیای امروز است.
بگردید پلهای ارتباطی خودتان با اطرافیان را پیدا کنید. بگردید ببینید سدِ هر کسی را چطور میتوانید بشکنید و با هر کسی از چه دری میتوانید وارد شوید.
گاهی خنداندن یک غریبه با یک طنز کوچک، گاهی همدلی در وقت مناسب، گاهی کمک به ابراز اطلاعات و دانستهها با پرسیدن، میتواند سازندهی ارتباط باشد.
راهحل خیلی از مشکلات بینفردی در گفتگو و ارتباط موثر نهفته است.
مسافر عبوس مترو را دوناک شنیدن، خندان و به مشتری تبدیل میکرد. / مجله ژوان
تماشاخانه