رفیق بدخش، استان کردستان، مریوان، روستای نی.
رفیق بدخش، استان کردستان، مریوان، روستای نی.
امسال بنده به خاطر فعالیت سال گذشته بهورز نمونه سال 1400 هستم که امسال تجلیل می شوم. بنده اهل روستای 25 سال سابقه خدمتی در این روستا که محل زندگیم هست دارم. تحصیلاتم دیپلم است. وظیفه ما بهورزان، شناخت موقعیت جغرایایی و جمعیتی منطقه، و انجام بیمار یابی و گزارش موارد جدید بیماری به مراکز بهداشتی و درمانی و ارجاع به سطوح بالاتر است.
از شروع بارداری مادران باردار مراقبتها شروع می شود مراقبت دوران بارداری، نوزادی، شیر خوارگی، کودکی، نوجوانی، جوانی و میانسالی و سالمندی مراقبت های لازم مختص به هر گروه سنی انجام می شود.
بعد از انجام مراقبت اگر به مواردی مشکوک شدیم از نظر بیماری ها ارجاع می دهیم به مراکز بهداشتی و درمانی که خانه بهداشت تحت پوشش است و طبق دستورات پزشک طبق دستورات پزشک پیگیری هایی انجام می دهیم.
غربالگری و کنترل از نظر بیماریهای واگیر، غیر واگیر در سطح خانه بهداشت انجام میشود. بیماریهایی مثل فشار خون، دیابت، اعصاب و روان، هاری، مالاریا و... در کنار اینها، روستاهای قمر را داریم که برخی خانه بهداشت ها یک تا سه روستای قمر دارند.
روستای قمر روستایی هستند که خانه بهداشت در روستا هست و یک تا چند خانه بهداشت نیز تحت پوشش است و آن را قمرگویند. روستاهای قمر روستاهای صعب العبور که برخی دو سه ساعت فاصله دارند و باید هفتگی سرکشی کنند و به صورت هفتگی مراقبت بهداشتی نیز در این روستاها انجام شود.
روستا چه وضعیتی دارد؟
روستای ما یعنی «نی» 813 خانوار و نزدیک به 3 هزار نفر است که 4 نفر همکار بهورز در این روستا فعالیت میکنیم. فاصله این روستا تا مریوان 5 کیلومتر هست و بیشتر مردم این روستا شغل کشوارزی و دامداری دارند.
51 سال سن دارم.
چه شد بهورز شد؟
بنده از ابتدا به این شغل علاقه داشتم.
کی راهنمایی کرد؟
یکی از دوستانم راهنمایی کرد. در آن زمان تازه از سربازی آمده بودم. سال 75 بود. سال 74 از سربازی آمدم. یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت برای نی بهورز می خواهند. خودم البته علاقه داشتم. رفتم ثبت نام کردم و در آزمون شرکت و قبول شدم و از 6 مرداد 75 سر کلاس بهورزی رفتم و کار کشاورزی را رها کردم و کلاس ها را گذراندم.
مدت 27 ماه آموزش دیدم و در آموزشگاه فجر مریوان؛ البته به خاطر مشکلات خانوادگی نتوانستم ادامه تحصیل بدهم. پدرم سال 72 زمانی که سربازی بودم فوت کرد. در خانواده فقط من توانستم دیپلم بگیرم. البته دو تا از فرزندانم در مقطع لیسانس تحصیل کردهاند.
25 سال پیش در نی چه خبر بود؟
ساختمانی برای مرکز بهداشت نداشت نه تلفن بود و نه گاز. داخل روستاها همه مغازههای مواد غذایی کاهگلی بود. شرایط آن زمان روستا به شکلی بود که مردم با ما همکاری میکردند و هر وقت فراخوانی برای انجام کار بهداشتی میدادم خیلی همکاری میکردند. موفقیت من به خاطر همکاری مردم بود چرا که اگر مردم با ما همکاری نکنند نمیتوانیم در کارمان موفق باشیم و این موفقیت نتیجه همکاری خوب مردم با من بود.
25 سال پیش که ارتباطات به این شکل نبود چطور با مردم ارتباط برقرار کرده و نکات بهداشتی را به آنها اطلاع میدادید؟
آن زمانها هر روز دفتر کاری داشتم و لیست کودکان و مادران بارداری که نیازمند واکسیناسیون بودند داشتم و یکی یکی در خانه آنها میرفتم و از آنها دعوت میکردم تا به خانه بهداشت آمده و واکسیناسیون را انجام دهند.
مگر آن زمان بهورز خانم نبود؟
چرا بود. بهروز چه مرد باشد چه زن باید آن کارهایی که در آموزشگاه بهورزی دیده بودیم در خانه بهداشت میگذراندیم. خوب بعضی وقتها خانم بهورز نبود و باید من کارهای او را انجام میدادم. زمانی که من به خانه بهداشت آمدم دو نفر خانم بهورز از قبل از من در خانه بهداشت روستا مشغول به کار بودند. همکاری مردم با من به عنوان بهورز روستا خیلی خوب بود. خدمات ما از زمان شروع بارداری و حیات یک نوزاد تا مرگ یک فرد را تحت پوشش و کنترل داشتیم. دوران نوزادی، شیرخوارگی، کودکی، نوجوانانی و جوانانی، میانسالی و سالمندی را تحت پوشش قرار میدادیم و هر کدام از این دورهها مراقبت، آموزش و پیگیری خاص خودش را داشت.
آقای رفیق با توجه به اینکه شما در یک منطقه روستایی فعالیت بهورزی انجام میدادید و بسیاری باورهای غیر صحیح نیز در بین روستاییان وجود داشت آیا با مشکلاتی روبه رو بودید؟
مشکلات وجود داشت اما خوشبختانه کم بود. شما اگر هرجا کار کنید و مردم به شما اطمینان و باور داشته باشند همکاری خوبی خواهند داشت و من نیز با تمام وجود و صادقانه با آنها برخورد کردهام.
آقای رفیق از روزهای سختی که در طول 25 سال گذشته داشتهاید برای ما بگویید آیا برههای بوده که از کارهای خود خسته شده و پشیمان شده باشید؟
خاطرات زیاد است اما