یک‌شنبه 30 شهریور 1404

روایت شب وحشت آمل از زبان بازمانده خانواده

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع

در همین لحظه، مردی با اسلحه در دست، میان ازدحام جمعیت ظاهر شد. او داماد خانواده بود؛ کسی که همسایه‌ها لحظاتی قبل صدای گلوله‌هایش را شنیده بودند. نگاه‌ها به او خیره شد. چهره‌ای خون‌آلود، مضطرب و وحشتی در هم تنیده، در حالی که نفس‌های بریده می‌کشید و به دنبال راهی برای فرار بود.