روایت یک عکاس از روزهای سخت زلزله خوی
امیر جدیدی دلنوشته ای درباره عکسی از زلزله 9/5 ریشتری در خوی نوشت.
نمیدانم چه حکمتی است که زلزله بین این همه فصل زمستان را برای آمدن انتخاب میکند. همه بدبختی و سختی زلزله یک طرف، این سرمای لعنتی هم یک طرف. سردی شبهای زلزله چنان در عمق جان فرو میرود که صبر از ایوب می برد. یکی از سختترین و تلخترین تجربههای عکاس مستند، عکاسی از زلزله است. اصولا عکاس بعد از وقوع زلزله همزمان با متولیان امداد و نجات وارد صحنه میشود. تفاوتش با ماموران امداد این است که فقط شاهد اتفاقات است. هم شاهد است هم باید ثبت کند. باید زجر و خرابی و تلخی و ترس و اضطراب را ثبت کند. در شبهای اول بعد از وقوع زلزلههای سهمگین اوضاع شهرها به هم میریزد. نه برق هست، نه آب، نه گاز و... عدهای از سر استیصال به پمپبنزینها هجوم میآورند. راهروی بیمارستانها اگر بیمارستانی مانده باشد پر میشود از مصدومان بدحالی که آه و فغانشان به آسمان است. همه این اتفاقات تلخ پشت هم ردیف میشوند. اما اینها به کنار، خدا نصیب نکند که ناظر تلاش تیمهای امداد و مردم برای آواربرداری باشید. زمان مثل باد میگذرد و آوار چنان سنگین میشود که انگار وزن همه عالم را روی دوشش گذاشتهاند. عکاس در تمام این لحظات در گوشهای میایستد و قاب میبندد و عکاسی میکند. به این امید که با انتشار عکسهایش بتواند کمکی به زلزلهزدهها بکند. اینجا همان جایی است که اکثر عکاسان با این سوال روبهرو میشوند که کاری که میکنند انسانی است یا نه؟ شخصا جواب این سوال را نمیدانم.
--> اخبار مرتبط- راه اندازی بیمارستان صحرایی در خوی
- ابراز همدردی امارات با ملت ایران
- 2 زلزله دیگر خوی را لرزاند
- آخرین جزییات درباره تلفات زلزله خوی از زبان وزیر بهداشت
- خوی باز هم لرزید
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.