روشنفکر، سلبریتی انتحاری / جای روشنفکران در اینستاگرام خالی است؟
هدف سلبریتی ها دیده شدن وشهرت است. دیده شدن ارزش ذاتی سلبریتی ها شناخته می شود و روشنفکرها اگر بخواهند وارد این عرصه بشوند باید این ارزش ذاتی را به ابزار کار تبدیل کنند.
هدف سلبریتی ها دیده شدن وشهرت است. دیده شدن ارزش ذاتی سلبریتی ها شناخته می شود و روشنفکرها اگر بخواهند وارد این عرصه بشوند باید این ارزش ذاتی را به ابزار کار تبدیل کنند.
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ
در دنیای مجازی امرور؛ همه دیده میشوند و هرکس این امکان را بیشتر داشته باشد، تاثیر بیشتری بر جامعه میگذارد. اما شهرت و دیده شدن اقتضائات خاص خودش را دارد که باب میل بسیاری ار نخبگان و اندیشمندان نیست. به مرور فضای مجازی به ویترین جامعه تبدیل میشود و نبود نمونههای نخبه در آن این فرض را شکل میدهد که دیگر اندیشمندی در جامعه نیست و جامعه از فکر تهی شده است. کاوه بهبهانی، مترجم و پژوهشگر فلسفه، در یک گفتگوی اینستاگرامی با ماهنامه مدیریت ارتباطات به شرح ایده ی «روشنفکر: سلبریتی انتحاری» پرداخته است. به جهت بدیع بودن مطالبی که در این گفتگو ذکر شده است؛ بخشی از آن در قالب پرونده «شهرتطلبی» ذکر میشود.
بهبانی گفت:«ما امروز با پدیده سلبریتی ها مواجه هستیم که به خصوص در فضای مجازی خیلی برجسته است. این پرسش مطرح است که کسی کار فکری میکند چه نسبتی با ا ین سلبریتیها دارد؟ سلبریتیها از منطق جهان مدرن پیروی میکنند که به تعبیر دوبور میتوان آن را منطق «جو - نمایش» نامید. هدف سلبریتیها دیده شدن وشهرت است. دیده شدن ارزش ذاتی سلبریتی ها شناخته میشود و روشنفکرها اگر بخواهند وارد این عرصه بشوند باید این ارزش ذاتی را به ابزار کار تبدیل کند. برای اهل اندیشهای که به فکر دیده شدن بیشتر مطالبش است، سلبریتی شدن باید ابزار باشد. گویی روشنفکر با ورود خود به این فضا کشیدهای به ذائقه عمومی میزند و ارزشهای کاذب آن را زیر سوال میبرد. سلبریتیها با مخاطبان خود معامله میکنند، چیزی را که شما دوست دارید نمایش میدهند، شما هم در عوض او را دنبال میکنید. اهالی فکر اما زیر بار این معامله نمیروند و برعکس ذائقه عمومی را نقد میکنند اما در عوض شما را به لحظه ی «فهمیدن» میرسانند و آگاهی میدهند. پس روشنفکر در مقابل ذائقه عمومی می ایستد و جلیقه ای انتحاری میپوشد، به جامعه نفوذ میکند و در زمان مناسب خود را منفجر میکند تا ذائقه عمومی را تغییر دهد و سطح تفکر جامعه را بالاتر ببرد.»
برندسازی روشنفکرها
کاوه بهبهانی راجع به اینکه عده ای از فلاسفه هم از قدیم از شهرت برای اثرگذاری استفاده میکردند گفت: «سقراط مصداق یک روشنفکر موفق است. وی نکاتی را برای تعریف روشنفکر در صحبتهایش افزود: روشنفکر کسی است که در مقابل افکار عامه می ایستد، طرح جدیدی ارائه میدهد و از چگونگی پدیده ها سوال میپرسد. سقراط کسی است که مفهوم «فردیت» را مطرح کرد. او خود را به مثابه یک ماما میدانست که به زایندگی ذهن کمک میکند یا خرمگسی که مدام راجع به مسائل میپرسد. سقراط در جامعه خویش یک انتلکتوئل است و در مقابل جامعه سوفیست آن دوره که کسانی بودند که از راه اموزش علم کلام و وکالت به ثروت و شهرت میرسیدند و به عبارتی سلبریتی عصر خود به حساب می آمدند، قرار میگیرد. نکته قابل ذکر این است که سقراط نسبیگرا نیست و چیزی را درست تر و بدتر نمیداند در حالی که دیدگاه سوفیست ها نسبی گرایانه است. سقراط به حقیقتی معتقد است و دوست دارد به همه نشان دهد که سوفیست ها در خطا هستند این همان عقیده ای است که روشنفکر را از سلبریتی جدا میکند. سلبریتی دوست دارد هر چیزی را حقیقت جلوه دهد اما روشنفکر آگاه است که یاوه و حقیقت چه فرقی دارد. سقراط جلوی جامعه ایستاد، آن هارا نقد کرد و پرسش مطرح کرد. به شهرت رسید اما برخلاف سلبریتی ها محبوب نبود.»
دلیرباش در به کارگیری فهم خویشتن
انتقال فهم و تفکر کار زمختی است که مخاطب ابتدا به آن اقبال نشان نمیدهد. روشن فکر چگونه میتواند هم مورد پسند مردم باشد همم به گرده جهل شلاق بزند؟
این پژوهشگر فلسفه در پاسخ به این سوال گفت:«کانت در رساله «روشنگری چیست؟» بیان میکند انسان باید مستقل فکر کند و از عقل خود استفاده کند. چطور ممکن است کسی را نقد کنی و او به تو اقبال نشان دهد؟ کسی که قدم به وادی شهرت میگذارد بایدویژگی خاصی داشته باشد که مترجمان از آن با عنوان «مهرآکین» یا «ambivalence» یاد میکنند. یعنی درحالی که عشق میورزی، کینه هم داری. روشنفکر به ذائقه عمومی کشیده میزند اما آموزهای به جامعه اضافه میکند و آن را جبران میکند. مثلا ولتر بنا دارد تمام اندیشه های فرانسه را نقد کند، در عوض به تو چیزی میدهد شبیه به نمایشنامه های معروف یا خطابه های اتشین.
بله سلبریتی چیزی به مخاطب میدهد تا مخاطب او را دنبال کند و از طرفی آزاری هم برای او ندارد. اما روشنفکر چیزی از جامعه میگیرد و در عوض چیز جدیدی به آن میدهد. این داد و ستد بین اندیشمند و مردم به منطق نظام کنونی جهان برمیگردد که در آن 1- همه جا بازار است و طبق پیش بینی مارکس همه انسان ها هم کالا به حساب می آینداین کالایی شدن منش تازهای وارد جامعه میکند که به واسطه آن همه تعاملات شکل معامله به خود میگیرد. روشنفکر اگر بستههای فکری خود را برای ورود به این بازار مهیا نکند، پیشاپیش در این فضای جدید شکست خواهد خورد. 2- در منطق جهان جدید برندسازی جایگاه ویژه ای دارد. کالاها و انسان ها دائما در حال برندسازی هستند. پس اندیشمند برای موفقیت در برقراری اتباط، باید از بستههای فکری خود برند بسازد و وارد بازر کند. باید به این منطق جهانی تن داد تا بتوان بر آن فائق آمد.»
جامعه، زمین بازی اندیشمندان و سلبریتی ها
بهبهانی در پاسخ به این سوال که آیا عرصه سلبریتیها زمین بازی مناسبی برای روشنفکرها خواهد بود و باید در این گرداب ابتذال غرق شد تا اثر گذاشت؟ بیان کرد:«این آسیبی است که فضای شهرت برای اندیشمند ایجاد میکند اما باید به این مسئله کاربردیتر نگاه کرد. برای ورود اندیشمندان به عرصه ی شهرت و فضای مجازی و تبدیل شدن آن ها به سلبریتی، ضرورتی وجود ندارد، اما حتما آسیبهایی وجود دارد. اساسا هر بازاری با ایجاد شاخص و ارزشگذاری رقابت ایجاد میکند. اکثر اندیشمندان نمیخواهند وارد فضای بازار شوند بنابراین برایشان مهم نیست که مخاطب را در نظر بگیرند و به آن باج بدهند، فلذا در رقابت شرکت نمیکنند. بازار شهرت و دیده شدن، عرصه ی عدالت و صلح نیست اما کارآیی دارد و بر جامعه موثر است. آدام اسمیت میگوید بازار انسان ها را سوداگر میکنند. آسیب درگیر شدن با مخاطب در این نظریه وجود دارد اما از طرفی درگیر نشدن با جامعه هم بدون آسیب نیست. دگیر نشدن با مخاطب و جامعه هم منجر به تولید یکسری روشنفکر لخت و بیاثر میشود که انگیزهای برای فکر کردن ندارند.
به هر حال میتوان این جدال را تبدیل به آشتی کرد. میتوان هم این فضا را ترک کرد و بازار را به دست سلبریتیها سپرد تا روند ابتذال را رونق ببخشند. اندیشمند هم فیگور یک مالیخولیایی گوشهنشین را میگیرد که کمکی به کسی نمیکند. اما کسی که دنبال اثرگذاری باشد هدفش ایجاد ذائقه و آرمان در جامعه است. اگر از ابتدا هدف اندیشمندان تاثیر مثبت بر زندگی بوده باشد، با کناره گیری و انفعال حاصل نمیشود. خالی کردن فضا توسط روشنفکران و تنگ کردن عرصه بر سلبریتی ها، خود کار بزرگی برای روشنفکرهاست. عملا عرصه عمومی جایی است که باید در آن مداخله کرد. روشنفکران باید ایده بسازند و علم را وارد جامعه کنند. اگر یک روشنفکر نتواند بستههای فکری تولید کند و در بازار بفروشد، کسان دیگری این کار را میکنند.
ادعا میکنند فضای مجازی و اینستاگرام زودگذر است. این برمیگردد به آن طرح واره کمالگرایی که دوست دارد فقط به چیزهای ثابت ازلی و ابدی بپردازد. اما پرداختن به هرچیز خوبی، خوب است. مارکت، برندینگ، منطق بازار و... همگی صورت و فرم هستند که محتوا ندارند. در این صورت هر محتوایی را میتوان وارد آن کرد.
یک جامعه شکوفا جامعهای است که سرشار از محتوای خوب و برندینگ خوب باشد. رها کردن این امکان به سود هیچکس نیست. اگر پیشفرض روشنفکر این باشد که این ها مذموم هستند، آسیب میزنند و آن آسیب این است که جامعه درگیر جهل و خرافات میشود و روشنفکران در گوشه ای مغموم نشسته اند.»