زخم کاری؛ پا در هوا، بیهنر، پرمدعا و ناتوان / شمایل کارگردانی که نان رسانه را میخورد
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - رعنا مقیسه؛ «زخم کاری» آخرین اثر محمدحسین مهدویان کارگردان پرحاشیه و پرکار این سالهای سینمای ایران و اولین تجربه او در سریالسازی و شبکه نمایش خانگی است. اثری که بنا بر آمار فیلیمو، پلتفرم انحصاری نمایش سریال خوب هم دیده شده. حالا و بعد از گذشت بیشتر از ده روز از پخش آخرین قسمت سریال و فروکش کردن فضای رسانهای اغلب مثبت درباره آن، شاید بتوان منصفانه...
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو - رعنا مقیسه؛ «زخم کاری» آخرین اثر محمدحسین مهدویان کارگردان پرحاشیه و پرکار این سالهای سینمای ایران و اولین تجربه او در سریالسازی و شبکه نمایش خانگی است. اثری که بنا بر آمار فیلیمو، پلتفرم انحصاری نمایش سریال خوب هم دیده شده. حالا و بعد از گذشت بیشتر از ده روز از پخش آخرین قسمت سریال و فروکش کردن فضای رسانهای اغلب مثبت درباره آن، شاید بتوان منصفانه و دقیقتر درباره «زخم کاری»، سوژه، روایت و موفقیت یا عدم موفقیتش صحبت کرد. ما در زخم کاری با فیلمسازی طرف میشویم که بیش از آنکه بخاطر تواناییهایش در مدیوم سینما به موفقیت رسیده باشد، به دلیل هوش رسانهای و ژورنالیستیاش دیده میشود و از سمت مخاطب و حتی منتقدان بازخوردهای مثبت دریافت میکند. هوش رسانهای مهدویان به خوبی در انتخاب سوژه خودنمایی میکند. پرداختن به میل آدمهای سرکوب شدهای برای تصاحب هرچه بیشتر قدرت. موضوعی که در وضعیت فعلی جامعه ما مخاطب میتواند با ان همراهی کند.
با همه اینها آنچه بیش از انتخاب اهمیت پیدا میکند نوع پرداخت به موضوع در سریال است؛ نسبتی که مهدویان با کنش کاراکترهای داستان برای رسیدن به قدرت برقرار میکند اساسا مثبت است. میل افسارگسیخته به قدرت و جلو رفتن به هر قیمتی، ولو با کشتن انسانهای دیگر و حتی آسیب زدن به خانواده، در داستان تایید میشود و نتیجه این نوع پرداخت فیلمساز به مسئله، همدلی و همراهی مخاطب با مالک و سمیرا است. مخاطب در نهایت احساسی سمپاتیک نسبت به هردو کاراکتر اصلی سریال دارد و با این وجود میشود گفت مهدویان به خوبی توانسته از میل جامعه امروز به تصاحب قدرت و ثروت، سوءاستفاده کند.
*س_وقتی کارگردان اعتراف / توجیه میکند!_س*سریال گرچه با ادعای نمایش عاقبت طمع و زیادهخواهی پیش رفته، اما در نهایت، و البته در تمام طول داستان، خودش را نقض میکند. «گفت چشم تنگ دنیا دار را / یا قناعت پر کند یا خاک گور» این بیت سعدی در آخرین سکانس «زخم کاری» اعتراف کارگردان است به ناتوانی اثرش. اثری که از زبان سازندگانش قرار بوده در مذمت طمع باشد و زیاده خواهی و با این ادعا، باید گفت زخم کاری تماما نقض غرض است. پایان بندی سریال تاییدی است بر نقض ادعاهای اخلاق مدارانه فیلم. مالک، کاراکتر اصلی سریال، با کشتن ریزآبادی بزرگ با همراهی و اساسا اغوای همسرش، سمیرا، دست به کاری میزند که بتواند هولدینگ بزرگ ریزآبادی را از چنگ حاج عمو و فرزندانش، ناصر و منصوره، درآورد و در تمام سریال برای توجیه افعالش از آینده فرزندانش، میثم و حانیه، صحبت میکند. جدا از این که این حس تعهد مادرانه و پدرانهی افراطی در طول سریال نمیتواند مخاطب را قانع کند و ساختگی به نظر میرسد، مالک و سمیرا در نهایت به هدف خود میرسند؛ هردو از دست میروند، اما میثم وارث همه اموال مالک میشود؛ بنابراین میشود گفت بیت سعدی در پایان بندی بیشتر شبیه توجیهی است برای تناقض سریال با آنچه ادعا میکند.
سجاد مهرگان، منتقد سینما در گفتگو با دانشجو درباره همین موضوع میگوید: «فکر میکنم سریال زخم کاری چند تا تاثیر منفی بر جامعه مخاطبینش در آینده خواهد گذاشت و این نتایج را پیدا و پنهان میتوانیم در جامعه به دنبالش بگردیم و آشکارش کنیم. یکی از مهمترین این مسائل تجویز خشونت است. من میدانم آقای مهدویان مخالف خشونت است، ولی خب سبک فیلم سازی اش به نحوی هست که تجویز کننده و ترویج کننده خشونت است. کاراکترهای این فیلم به نحوی دارای خشونت هستند که ما در سینمای ایران مشابهش را نداشتیم.»
مهرگان ادامه میدهد: «آسیب بعدی که زخم کاری برای مخاطبش داشت پیامهای التقاطی و چند پهلو است. این ترفند اکثر کارگردانها به خصوص در سینمای ایران است. وقتی میخواهند پای فیلم خودشان نایستند عموما معجونی از پیامهای بی ربط و باربط را کنار هم میگذارند و به مخاطب ارائه میدهند. پیا مهایی که حتی در مضون فیلم هم دچار سردرگمی میشودی و مخاطب در آخر میگوید این انتقام حقش بود یا حقش نبود؟ این اتفاق نمونه بارزش در همان شعر سعدی است که انتهای فیلم بر روی تصویر نقش میبندد که شما وقتی کلیت فیلم را نگاه میکنید میبییند از این یک بیت سعدی بسیار دور بوده و بیش از اندازه در حال ترویج قصه دیگری بوده است!»
*س_کاراکترهایی که نمیفهمیم!_س*جدا از این زخم کاری در توضیح و اقناع مخاطب درباره کنش کاراکترها ناتوان است. مسئلهای کلیدی که به کل سریال را زمین زده و از نقطه آغاز و تصمیم مالک و سمیرا برای قتل حاج عمو نمایان میشود. منطق ذهنی، پیشینه، روند و انگیزهای که مالک و سمیرا را به چنین تصمیم سخت و هولناکی میرساند، در تمام سریال واضح نمیشود. در واقع اتفاقی که بار تمام داستان را به دوش میکشد و روند سریال را تعیین میکند، برگزار نمیشود، مخاطب را قانع نمیکند و درنهایت سریال از جهت داستانی به مشکل میخورد. این بی منطقی در کاراکترهای دیگر هم به چشم میآید. دلیل قانع کنندهای برای خودکشی مائده شکل نمیگیرد و مهمتر از همه حجم افسارگسیخته خشونت و بیرحمی در کاراکتر سمیرا که هرچند در اجرا به دلیل بازی خوب رعنا آزادیور خوب از آب درمیآید، اما به کل بیمنطق به نظر میرسد. مخاطب تا پایان به روندی که باعث شده کاراکتر سمیرا به جایی برسد که برای رسیدن به قدرت هیچ چیز حتی جان همسرش جلودارش نباشد، پی نمیبرد. حتی با درصد پایینتری میشود گفت قتل مالک به دست منصوره هم از این قاعده مستنثنا نمیشود. ما در نهایت در مقام قضاوت شخصیتها، نمیتوانیم دلایل کنشهای مختلف آنها را بپذیریم.
همین مسئله در اتفاقات فرعی داستان هم صدق میکند. رابطه مالک و کیمیا و بعد تغییر کیمیا و اصطلاحا خیانت او به مالک ساخته نمیشود. مخاطب درک نمیکند که مالک بعد از اتفاقی که در رابطه عاشقانه قدیمیاش با منصوره رقم میزند و او را به تنفر میرساند، چطور و در چه روندی به کیمیا علاقهمند میشود؟ تهدید سمیرا و تغییر کیمیا که به سادگی اتفاق میافتد هم باورپذیر نیست. همین باعث میشود که احساس ناراحتی و عذاب وجدان او بخاطر خیانت به مالک و بعد تلاش او برای به دست آوردن زمینش در شمال در قسمت آخر به خوبی قابل درک نباشد. همه چیز دفعهای و بی آنکه حتی تلاشی برای ساختن موقعیت و شخصیت وجود داشته باشد، اتفاق میافتد. چیزی که باعث میشود رابطه مالک و کیمیا صرفا نوعی جذابیت کاذب در داستان به نظر بیاید.
*س_خالی از کارگردانی_س*این مسئله، ضعف منطق و انگیزه کاراکترها در کنش، که در تمام سریال ادامه دارد اشکالی غیرقابل چشمپوشی برای زخم کاری است. سریالی که قرار است یک فضای رئال و واقعگرایانه ترسیم کند باید بتواند روابط علت و معلولی را به خوبی نمایش دهد. انگیزهها و روندی که کاراکترها را به تصمیمهای مختلف، به خصوص تصمیمات غیر معمول شبیه قتل، میرساند باید با رعایت همه جزئیات به خوبی ساخته شود تا مخاطب بتواند فضای داستان را درک کند و جلو بیاید. نقطه ضعفی که در کاراکتر جواد عزتی، اصلیترین شخصیت سریال، خودش را نشان داده است. شمایلی که ما از جواد عزتی، جدا از بازی نه چندان خوبش، به عنوان کاراکتری که به سادگی مرتکب اعمال خشونتآمیز بیرحمانه میشود، در سریال میبینیم فاصله زیادی با احوالات واقعی انسانی دارد که دچار مشکلات روحی و عذاب وجدان است. مسئلهای که کارگردان تلاش کرده با چند صحنه بالاآوردن و سیگار کشیدنهای بیرویه آن را جبران کند. تلاشی تماما ناموفق که دلیل خوبی برای ضعف کارگردانی و شخصیتپردازی در اثر است.
مهرگان درباره این ضعف در شخصیتپردازی معتقد است: «در سینما شخصیتهای متضادی که تا آخر داستان وضعیت بلاتکلفی دارند بدترین نوع شخصیتپردازی هستند. ما با مالکی طرف هستیم که نمیدانیم یک گرگ درندهخو است یا یک بره آرام. این شخصیت در لحظات مختلف پالسهای متفاوتی از خودش بروز میدهد. این نوع کاراکتر نشان از ضعف فیلمنامه نویس است و مخاطب در نهایت نمیتواند درک کند که این شخصیت خوب است یا بد یا خاکستر. زمانی که مخاطب از پای سریال بلند میشود درگیر این است که این کارارکتر چگونه زیست میکند و چگونه به دنیا نگاه میکند؟ این شخصیتهای متضاد اگر همراه با قهرمانی باشند، حتما مخاطب سمپات آنها خواهند شد و سعی میکند این شخصیت متضاد دوقطبی را که در لحظههایی بسیار انتقامجو و در لحظههایی بسیار آرام هستند را درون خودش به وجود بیاورد.»
جدا از اینها زخم کاری پر است از کاراکترها و قصههای فرعی که اساسا زاید هستند. برای مثال کاراکتر مهرناز، همسر ناصر و پدرش را به سادگی میتوان از سریال حذف کرد بدون اینکه خدشهای به روند اصلی اتفاقات وارد شود. مثال دیگر کاراکتر کریم است. ماجراهایی که از زندگی شخصی او روایت میشود تا احتمالا مخاطب را به نقطه مرگ کریم برساند. ماجرایی که به نظر میرسد بیشتر برای کشدار شدن سریال روایت میشود و مطلقا قابل حذف است. دلیل دیگری برای ضعف فیلمنامه و منطق روایی و داستانی سریال محمدحسین مهدویان.
*س_خارج از مدیوم_س*دیالوگ نویسی هم مسئله بعدی است. موضوعی که البته بین اغلب فیلمها و سریالهای ایرانی فراگیر است. جدا از اینکه بخش زیادی از دیالوگها در سریال زاید است و با حذفش خللی در روند داستان ایجاد نمیشود، به شدت دمدستی هستند. در مدیوم سینما تکیه اصلی کارگردان برای روایت کردن و منتقل کردن ایدهها و مفاهیم تصویر است. صدا اساسا در سینما برای تقویت آنچه در تصویر در جریان است، به کار میآید. با اینهمه در زخم کاری به عنوان مثالی از اغلب آثار سینمایی ایران، تکیه کارگردان بر دیالوگهاست و اغلب اتفاقات، اطلاعات و پیشبرد قصه با استفاده از گفتگوها به وقوع میپیوندد و به مخاطب منتقل میشود. نوعی نقض غرض که اثر را از اصالت سینمایی خارج میکند.
در نهایت پایانبندی تیر خلاص را به اثر بیجان و ناتوان مهدویان میزند. پایانی که جدا از تناقض بین حس مخاطب به کاراکتر اصلی و ادعای اخلاقی سازندگان، بیشتر به سرهم بندی میماند. بیمنطق، بیپشتوانه و نقض آنچه در سریال میبینیم. چند قسمت پایانی سریال منصوره در تلاش است که پروندههای ناصر را حل و فصل کند و او را به ایران برگرداند و حالا در قسمت پایانی مالک در جواب میثم میگوید پروندهها به دست دادگاه افتاده و کار ناصر و منصوره تمام است. همه اموالش را به میثم که در تمام سریال در مقابل مالک ایستاده بود میبخشد و عملا کاراکتر میثم هم تصویر همه قسمتهای پیشین خود را نقض میکند؛ و در نهایت تصویر قهرمانانهای از مالک که تا انتها برای مخاطب سمپاتیک و دوست داشتنی میماند. با این اوصاف شاید بتوان گفت زخم کاری مهدویان، جز هوش رسانهای در انتخاب سوژه و کمی هم آب و تابهای حاشیهای و البته بازی خوب رعنا آزادیور تقریبا حرفی برای گفتن ندارد. نه در فیلمنامه و روایت، نه در کارگردانی و میزانسن و نه حتی در بازیها. اثری بی چفت و بست و پا در هوا که تنها به لطف زرق و برق و رسانه خوب دیده شد. همین.