زندهباد محافظهکاری!
پرچمداران صنعت برنامهسازی تلویزیونی، محافظهکارانه، ایدههای خلاقانه را به آزمونهای مختلفی میسپارند تا از واکنش منفی تماشاگران پیشگیری کنند.
باشگاه خبرنگاران جوان؛ مصطفی قاسمیان* - جنجال «جعبه سیاه» شبکه افق از زحماتی که گروه برنامهساز برای تولید 52 قسمت از این اثر کشیده بودند، تنها برچسب کفن و آگهی ترحیم را باقی گذاشت؛ رخدادی که بیش از هرچیز معلول یک کمتوجهی مهم به خلاقیت و مرزهای آن بود. فارغ از این که من یا هر شخص دیگر درباره ایده اهدای کفن و نمایش آگهی ترحیم چه نظری داریم، آنچه اهمیت دارد، حس عمومی جامعه است که در این روزها بسیار منفی دیده میشود.
آنچه که از حس عمومی میشناسیم، نه تنها از بازتاب وقایع در آینه رسانههای جمعی و اجتماعی به دست میآید، بلکه تا حد زیادی تحت تأثیر حساسیت عموم کاربران آن هم قرار دارد. اهالی سیما، اما با وجودی که در موارد زیادی مثل تخطی از روایت رسمی درباره برخی اقشار مثل پزشکان، روحانیون یا معلمان، نسبت به حساسیتهای گروههای مرجع و تأثیرگذار احترام زیادی نشان میدهند، ولی به اندازهای که باید، حساسیتهای حاکم بر شبکههای اجتماعی را در برنامهسازی لحاظ نمیکنند؛ در حالی که به نظر حالا دیگر راهی جز توجه به این مورد وجود ندارد.
نگارنده البته هماهنگی بیقید و شرط با جو حاکم بر شبکههای اجتماعی را تجویز نمیکند، ولی تأکید دارد که درباره این فضا باید حساسیت به خرج داد؛ نه فقط به دلیل تأثیرگذاری آن بر حس عمومی جامعه، بلکه به این علت مضاعف که اساسا فرهنگ حاکم بر این فضا، ذهنیات بخشی از جامعه است و خارج از آن نیست.
اهدای کفن یا هر ایده جدیدی که پیش از این تجربه نشده، میتواند یک ایده خلاقانه و جذاب باشد؛ اما برای اجرای آن، به چیزی نیاز داریم که در ظاهر با ذات خلاقیت در تضاد است، ولی بدون آن، ممکن است خلاقیت به فاجعه بینجامد: محافظهکاری!
به وسیله محافظهکاری، میتوان پیش از اجرای ایدهای که هنوز جامه عمل نپوشیده، با تقریبی مناسب، موافقتها و مخالفتهای احتمالی را سنجید تا در نهایت به پیشبینی حس عمومی درباره آن، با کمترین خطا رسید. اگرچه برنامهسازان و مدیران رسانه، اهمیت محافظهکاری را در اجرای ایدههای خلاقانه میدانند، ولی آن را بیشتر درباره اقشار حساسی خرج میکنند که در ابتدای یادداشت خواندید. اینجا محافظهکاری برای پرهیز از حس عمومی منفی، خصوصا در میان کاربران شبکههای اجتماعی، چندان رایج نیست.
این نوع محافظهکاری که البته ظاهری منفی دارد، در غرب کاملا رایج است. مراحلی در صنعت تلویزیون غرب مثل پخش آزمایشی برنامههای تلویزیونی که با نام Test Run شناخته میشود و برای بسیاری از برنامههای گفتوگومحور به اجرا درمیآید، از همین نوع محافظهکاری میآید. باید پرسید اینجا پیش از اجرای ایدههای خلاقانه، چقدر درباره واکنش احتمالی مخاطبان تحقیق میشود؟ چقدر این دست ایدهها برای جمع محدودی از مخاطبان عام (نه مدیران و اهالی رسانه) نمایش داده میشود تا نظرات آنها دریافت شود؟
در بعضی نمونههای موفقتر برنامهسازی ایرانی، به نحوی محدود و متفاوت، اشکالی از اجرای آزمایشی دیده میشود که یک مثال شاخص آن را «خندوانه» میتوان دانست. برنامهای پر از ایدههای خلاقانه ریز و درشت؛ از «دو و دو» گفتن اول هر قسمت گرفته، تا لبخند 10 ثانیهای آخر گفتوگو و بازیهای متعددی مثل پانتومیم و قاتیبازی که این اواخر مد شده بود. در «خندوانه» ایدههای شکستخورده متعددی هم اجرا شد که حالا شاید الان کسی به خاطر نیاورد، مثل مسابقه «نینی رو» یا عروسکهای چهارقلویی که بعد از مدتی کوتاه، با بازخوردهای منفی مواجه شدند و از برنامه کنار رفتند. «خندوانه» اگرچه پخش آزمایشی نداشت، ولی به فاصلهای کم از تولید پخش میشد که مزیتی شبیه به اجرای آزمایشی ایده، برای آن ایجاد میکرد و به سازندگان امکان اصلاح تدریجی ایدههای نو را میداد؛ کاری که خصوصا برای برنامههای گفتوگومحور به راحتی قابل اجراست.
با همه اینها البته مورد «جعبه سیاه» سادهتر از این حرفهاست. در حالی که میشد برای این برنامه، با ساختار پخش همزمان با ضبط مشکلات را به حداقل رساند، ولی مسئله آن خیلی زودتر هم قابل پیشبینی بود، چراکه اساسا مجری این برنامه، هدیه جنجالیاش را با اعتماد به نفس کافی اهدا نمیکرد و گویی خود میدانست ممکن است این کار با بازخورد منفی از سوی مهمان همراه شود؛ نشانهای که به ما میگوید این کار را به سختی میشود خلاقیت نامید و اجرای آن، بیش از هر چیز، به «تهور» یا نوعی افراط در شجاعت شباهت داشت؛ طبیعی بود که نتیجه، همین شود که دیدیم.
*تحلیلگر و منتقد سینما و تلویزیون