پنج‌شنبه 8 آذر 1403

سوگندی که امیرالمومنین (ع) درباره شیطان خورده‌اند

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
سوگندی که امیرالمومنین (ع) درباره شیطان خورده‌اند

ای بندگان خدا! از این دشمن خدا (ابلیس) بر حذر باشید. به جانم سوگند! او تیر خطرناک را برای شما آماده نموده، در کمان گذارده و با قدرت تا آخرین حد کشیده و از مکانی نزدیک به سوی شما پرتاب نموده است.

به گزارش مشرق، خطبه قاصِعَه، طولانی‌ترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین (ع) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش می‌کند و حوزه نیوز در بخش های چندگانه به انتشار متن، ترجمه و شرح آن می پردازد.

- متن بخش سوم خطبه قاصعه

فَاحذَرُوا عِبَادَ اللَهِ عَدُوَ اللَهِ أَن یُعدِیَکُم بِدَائِهِ وَ أَن یَستَفِزَکُم بِنِدَائِهِ وَ أَن یُجلِبَ عَلَیکُم بِخَیلِهِ وَ رَجِلِهِ [رَجلِهِ]؛ فَلَعَمرِی لَقَد فَوَقَ لَکُم سَهمَ الوَعِیدِ وَ أَغرَقَ اِلَیکُم بِالنَزعِ الشَدِیدِ وَ رَمَاکُم مِن مَکَان قَرِیب، فَقَالَ رَبِ بِما أَغوَیتَنِی لَأُزَیِنَنَ لَهُم فِی الأَرضِ وَ لَأُغوِیَنَهُم أَجمَعِینَ قَذفاً بِغَیب بَعِید وَ رَجماً بِظَن غَیرِ مُصِیب صَدَقَهُ بِهِ أَبنَاءُ الحَمِیَهِ وَ اِخوَانُ العَصَبِیَهِ وَ فُرسَانُ الکِبرِ وَ الجَاهِلِیَهِ، حَتَی اِذَا انقَادَت لَهُ الجَامِحَهُ مِنکُم وَ استَحکَمَتِ الطَمَاعِیَهُ مِنهُ فِیکُم، فَنَجَمَتِ [فَنَجَمَت فِیهِ] الحَالُ مِنَ السِرِ الخَفِیِ اِلَی الأَمرِ الجَلِیِ، استَفحَلَ سُلطَانُهُ عَلَیکُم وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحوَکُم، فَأَقحَمُوکُم وَلَجَاتِ الذُلِ وَ أَحَلُوکُم وَرَطَاتِ القَتلِ وَ أَوطَئُوکُم اِثخَانَ الجِرَاحَهِ طَعناً فِی عُیُونِکُم وَ حَزاً فِی حُلُوقِکُم وَ دَقاً لِمَنَاخِرِکُم وَ قَصداً لِمَقَاتِلِکُم وَ سَوقاً بِخَزَائِمِ القَهرِ اِلَی النَارِ المُعَدَهِ لَکُم، فَأَصبَحَ أَعظَمَ فِی دِینِکُم حَرجاً وَ أَورَی فِی دُنیَاکُم قَدحاً مِنَ الَذِینَ أَصبَحتُم لَهُم مُنَاصِبِینَ وَ عَلَیهِم مُتَأَلِبِینَ، فَاجعَلُوا عَلَیهِ حَدَکُم وَ لَهُ جِدَکُم. فَلَعَمرُ اللَهِ لَقَد فَخَرَ عَلَی أَصلِکُم وَ وَقَعَ فِی حَسَبِکُم وَ دَفَعَ فِی نَسَبِکُم وَ أَجلَبَ بِخَیلِهِ عَلَیکُم وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِیلَکُم یَقتَنِصُونَکُم بِکُلِ مَکَان وَ یَضرِبُونَ مِنکُم کُلَ بَنَان، لَا تَمتَنِعُونَ بِحِیلَه وَ لَا تَدفَعُونَ بِعَزِیمَه فِی حَومَهِ ذُل وَ حَلقَهِ ضِیق وَ عَرصَهِ مَوت وَ جَولَهِ بَلَاء.

- ترجمه بخش سوم خطبه قاصعه (آیت الله مکارم شیرازی)

ای بندگان خدا! از این دشمن خدا (ابلیس) بر حذر باشید. نکند شما را به بیماری خویش (کبر و غرور و تعصب) مبتلا سازد و با ندای خود، شما را تحریک کند و لشکریان سواره و پیاده اش را فریاد زند و بر ضد شما برانگیزد.

به جانم سوگند! او تیر خطرناک را برای شما آماده نموده، در کمان گذارده و با قدرت تا آخرین حد کشیده و از مکانی نزدیک به سوی شما پرتاب نموده است و گفته است: پروردگارا! بدین جهت که مرا اغوا کردی (و از رحمت خود محروم ساختی) زرق و برق زندگی دنیا را در چشم آنها جلوه می دهم و همه را اغوا می کنم (و از رحمتت محروم می سازم).

او در این سخن تیری در تاریکی به سوی هدفی دور دست انداخت و گمانی نادرست داشت (زیرا خواسته اش درباره همه انسانها صورت نپذیرفت، ولی) فرزندان تکبر و برادران تعصب و سواران بر مرکب غرور و جهل، او را عملا تصدیق کردند و این وضع همچنان ادامه یافت تا افراد سرکش و سست ایمان لذت را در برابر خود تسلیم کرد و طمع خویش را بر شما مستحکم نمود و اسرار پنهانی آشکار شد.

در این هنگام سلطه اش بر شما قوت گرفت و با سپاه خویش به شما حمله ور شد تا شما را به پناهگاه ذلت کشاندند و در مهلکه های قتل وارد کردند، و زخم خوردگان شما را در زیر پاها له کردند، نیزه های خود را در چشمان شما فرو بردند، گلوی شما را بریدند، بینی شما را کوبیدند، و قصد هلاکت شما کردند و (سرانجام) شما را با قهر و غلبه به سوی آتش (غضب الهی) که برایتان آماده شده بود، کشاندند.

بنابراین ابلیس بزرگترین مشکل برای دین شما و آتش افروزترین دشمن برای دنیای شماست و خطرناک تر از همه انسانهایی است که با آنها دشمنی می ورزید و برای در هم شکستن آنان عده و عُده گرد می آورید، از این رو قوت و قدرت خود را در برابر او به کار گیرید و پیوند خویش را با او قطع کنید.

به خدا سوگند، او (شیطان) بر اصل و ریشه شما (آدم) برتری جویی کرد و نسبت به حسب شما طعنه زد و بر نسب شما عیب گرفت، با سپاه سواره خود به شما حمله آورد و با پیاده نظامش راه را بر شما بست.

آنها هر جا شما را بیابند صید می کنند و انگشتانتان را قطع می نمایند (وکارآیی را از شما می گیرند) هرگز نمی توانید (به آسانی) از چنگ آنها رهایی یابید و نه با تصمیم و اراده، به راحتی آنها را از خود برانید، این در حالی است که در جایگاه پست و دایره تنگ و صحنه مرگ و جولانگاه بلا قرار گرفته اید.

- شرح بخش سوم خطبه قاصعه (آیت الله مکارم شیرازی)

امام (علیه السلام) در این بخش از خطبه به نتیجه گیری از داستان گمراهی و طرد شیطان بر اثر تکبر و عصیان می پردازد و به همگان هشدار می دهد که گرفتار سرنوشت او نشوند.

می فرماید: «ای بندگان خدا! از این دشمن خدا (ابلیس) بر حذر باشید نکند شما را به بیماری خویش (کبر و غرور و تعصب) مبتلا سازد و با ندای خود شما را تحریک کند و لشکریان سواره و پیاده اش را فریاد زند و بر ضد شما گردآورد»؛ (فَاحذَرُوا عِبَادَ اللهِ عَدُوَ اللهِ أَن یُعدِیَکُم (1) بِدَائِهِ، وَ أَن یَستَفِزَکُم (2) بِنِدَائِهِ، وَ أَن یُجلِبَ(3) عَلَیکُم بِخَیلِهِ وَ رَجِلِهِ(4)).

این گفتار مولا برگرفته از آیه قرآن است که می فرماید: «(وَاستَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِکَ وَأَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ وَرَجِلِکَ)؛ هر کدام از آنها را می توانید با صدایت تحریک کن و لشکر سواره و پیاده ات بر آنها گسیل دار».(5)

«خیل» هم به معنای اسبهاست و هم به معنای اسب سواران و در اینجا به معنای لشکر سواره است و «رِجِل» به معنای لشکر پیاده است و اشاره به دستیاران فراوانی است که شیطان از جنس خود و از جنس آدمیان دارد که برای گمراه ساختن مردم به او کمک می دهند؛ بعضی سریع تر (همچون لشکر سواره) و بعضی آرام تر همچون لشکر پیاده.

البته صفات رذیله و عوامل گناه و مراکز فساد و تبلیغات و گمراه کننده و ابزار گناه نیز به نوعی لشکر پیاده و سواره شیطانند که امام بندگان خدا را از همه این امور بر حذر می دارد.

سپس برای تأکید این سخن به جان خود سوگند می خورد و می فرماید: «به جانم سوگند! او تیر خطرناک را برای شما آماده نموده، در کمان گذارده، و با قدرت تا آخرین حد کشیده و از مکانی نزدیک به سوی شما پرتاب نموده است»؛ (فَلَعَمرِی لَقَد فَوَقَ(6) لَکُم سَهمَ الوَعِیدِ، وَ أَغرَقَ(7) اِلَیکُم بِالنَزعِ(8) الشَدِیدِ، وَ رَمَاکُم مِن مَکَان قَرِیب).

آن گاه شاهد این سخن را از کلام خود ابلیس (طبق آیه های قرآن) چنین بیان می کند: «شیطان گفته است پروردگارا! بدین جهت که مرا اغوا کردی (و از رحمت خود محروم ساختی) زرق و برق زندگی دنیا را در چشم آنها جلوه می دهم و همه را اغوا می کنم (و از رحمتت محروم می سازم)»؛ (فَقَالَ: (رَبِ بِمَآ أَغوَیتَنِی لاَُزَیِنَنَ لَهُم فِی الاَرضِ وَ لاَُغوِیَنَهُم أَجمَعِینَ)).

اینکه امام به جان خود سوگند می خورد نشان می دهد که مطلب فوق العاده جدی است؛ چه چیز شریف تر از جان امام است و اینکه می فرماید: «شیطان تیر تهدید را در چله کمان گذارده و آن را تا به آخر کشیده و از مکانی نزدیک شما را نشانه گرفته است» اشاره به این است که خطر شیطان در شدیدترین صورت که کمتر خطا می کند متوجه شماست و راه نفوذ خویش را این بدبخت بی نوا نیز نشان داده است و آن آرایش مظاهر مادی دنیا و زیبا سازی زرق و برق مواهب مادی و غرق ساختن در گرداب شهوات است.

تعبیر امام (علیه السلام) به اینکه شیطان تمام قوا و نیروهای خود را برای حمله به شما آماده ساخته و از مکان نزدیکی شما را نشان گرفته و از هر نظر در تیر رس او قرار دارید، اشاره به این است که عوامل وسوسه های شیطانی در درون و برون انسان فراوان است؛ هوای نفس از یک طرف و عوامل بیرونی گناه از سوی دیگر جمله (لاَُغوِیَنَهُم أَجمَعِینَ) که با «لام» قسم شروع شده و با «نون» تأکید ثقیله و تصریح به واژه «اجمعین» پایان گرفته شاهد بر این است که او در اهداف شوم خود بسیار جدی است و به همین دلیل انسانها باید کاملا بیدار و هوشیار باشند تا در دامهای رنگارنگ او نیفتند.

لازم به ذکر است که جمله «رَبِ بِمَآ أَغوَیتَنِی...؛ پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختی...» از دروغها و افتراهای شیطان به ساحت قدس پروردگار است و نشان می دهد که او تا چه حد جسور و بی پرواست که چنین دروغ بزرگی را به خدا می بندد، خداوندی که هدایتگر همگان است و اسباب هدایت را در اختیار آنها گذارده و چون سخن شیطان واضح البطلان بوده قرآن اشاره ای به بطلان آن نمی کند.

خداوند کدام عامل گمراهی برای شیطان فراهم ساخت آیا به او و فرشتگان نفرمود: (فَاِذا نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ) شرافت آدم به جهت روح ویژه الهی اوست؛ ولی شیطان حسود و خودخواه آن را نادیده گرفت و به مسئله آفرینش او از طین (گل) بسنده کرد! آیا سبب گمراهی از ناحیه خود او نبود؟!

سپس امام در ادامه این سخن می فرماید: «او در این سخن (همه را گمراه می کنم) تیری در تاریکی به سوی هدفی دور انداخت و گمانی نادرست داشت زیرا خواسته اش درباره همه انسانها صورت نپذیرفت»؛ (قَذفاً بِغَیب بَعِید، وَ رَجماً بِظَن غَیرِ مُصِیب).

جمله «رَجماً بِظَنِ غَیرِ مُصِیب» به همین صورت در بسیاری از نسخه های نهج البلاغه آمده است و گاه تصور می شود که با آیه شریفه «وَ لَقَد صَدَقَ عَلَیهِم اِبلِیسُ ظَنَهُ فَاتَبَعُوهُ اِلاَ فَرِیقاً مِنَ المُؤمِنِینَ/ به یقین ابلیس گمان خود را درباره آنها محقق یافت، همگی از او پیروی کردند مگر گروهی از مؤمنان»(9) سازگار نیست، در حالی که این آیه درباره قوم سبأ است نه درباره همه انسانها وگرنه مؤمنان در میان امت پیامبران تعدادشان کم نیست.

جمعی از شارحان نهج البلاغه، نسخه دیگری را که بدون کلمه «غیر» و به صورت «رَجماً بِظَنِ مُصِیب» است ترجیح داده اند، زیرا گمان شیطان را درباره انسانها مطابق واقع دانسته اند، چون فقط اندکی از انسانها از وساوس او برکنار مانده اند آن گونه که قرآن مجید می گوید: (وَقَلِیل مِن عِبَادِیَ الشَکُورُ)(10) و در جای دیگر می فرماید: (اِلاَ الَذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَالِحَاتِ وَقَلِیل مَا هُم).(11)

افزون بر این با جمله بعد همین خطبه نیز سازگارتر است که می فرماید: «فرزندان تکبر و برادران تعصب و سواران بر مرکب غرور و جهل او را عملا تصدیق کردند»؛ (صَدَقَهُ بِهِ أَبنَاءُ الحَمِیَهِ، وَ اِخوَانُ العَصَبِیَهِ، وَ فُرسَانُ الکِبرِ وَ الجَاهِلِیَهِ).

تعبیر به «أَبنَاءُ الحَمِیَهِ» کنایه از این است که آنها به قدری آلوده به تکبر هستند که گویی فرزندان تکبرند؛ همچنین تعبیر «برادران عصبیت» کنایه از ارتباط تنگاتنگ آنها با تعصبات قومی و قبیلگی و مانند آن است و نیز «وَ فُرسَانُ الکِبرِ وَ الجَاهِلِیَهِ» کنایه از آن است که آنها آن قدر گرفتار کبر و جهل و غرورند که گویی بر مرکبی از جهل و کبر سوار شده و به پیش می تازند.

سپس می افزاید: «این وضع همچنان ادامه یافت تا افراد سرکش و سست ایمان از شما را در برابر خدا تسلیم کرد و طمع خویش را بر شما مستحکم نمود و اسرار پنهانی آشکار شد. در این هنگام سلطه اش بر شما قوت گرفت و با سپاه خویش سوی به شما حمله ور شد»؛ (حَتَی اِذَا انقَادَت لَهُ الجَامِحَهُ(12) مِنکُم، وَ استَحکَمَتِ الطَمَاعِیَه (13) مِنهُ فِیکُم، فَنَجَمَتِ(14) الحالُ مِنَ السِرِ الخَفِیِ اِلَی الاَمرِ الجَلِیِ. استَفحَلَ(15) سُلطَانُهُ عَلَیکُم، وَ دَلَفَ(16) بِجُنُودِهِ نَحوَکُم).

اشاره به اینکه ابلیس نخست می کوشد افرادی را که در برابر او سرکشی می کنند تسلیم خود گرداند و پایگاه خویش را در میان آنان محکم کند، آن گاه سلطه خود را بر آنان گسترش می دهد و با لشکر خویش به آنان حمله ور می شود، در حالی که قدرت دفاع از خود را ندارند و بدترین صورت گرفتار انواع مصائب مادی و معنوی می شوند، همان گونه که در ادامه این سخن در هشت جمله کوتاه و پر معنا آثار حمله گسترده لشکر شیطان را برشمرده می فرماید: «آنها شما را به پناهگاه ذلت کشانند و در مهلکه های قتل وارد کردند، و زخم خوردگان شما را در زیر پاها له کردند، نیزه های خود را در چشمان شما فرو بردند، گلوی شما را بریدند، بینی شما را کوبیدند، و قصد هلاکت شما کردند و (سرانجام) شما را با قهر و غلبه به سوی آتش (غضب الهی) که برایتان آماده شده کشاندند» (فَأَقحَمُوکُم (17) وَلَجَاتِ(18) الذُلِ، وَ أَحَلُوکُم وَرَطَاتِ(19) القَتلِ، وَ أَوطَؤُوکُم (20) اِثخَانَ(21) الجِرَاحَهِ، طَعناً فِی عُیُونِکُم، وَ حَزًا (21) فِی حُلُوقِکُم، وَ دَقًا لِمَنَاخِرِکُم (22)، وَ قَصداً لِمَقَاتِلِکُم، وَ سَوقاً بِخَزَائِمِ(23) القَهرِ اِلَی النَارِ المُعَدَهِ لَکُم).

این تعبیرات بسیار دقیق و حساب شده که با بلاغت فوق العاده ای همراه است، نهایت بدبختی شکست خوردگان در برابر شیطان را مجسم می کند: اگر از برابر لشکرش بگریزید و به پناهگاهی پناهنده شوند جز پناهگاه ذلت نخواهد بود و اگر مقاومت کنند جز مرگ و نابودی سرنوشتی نخواهند داشت.

مرگ آنها نیز ساده نخواهد بود، مرگی است آمیخته با لگدمال شدن مجروحان و فرو رفتن نیزه ها در چشم ها؛ بریده شدن گلوها و خرد شدن بینی ها و سرانجام همچون شتری که ریسمان در سوراخ بینی او کرده باشند به سوی آتش قهر و غضب الهی کشیده می شوند.

آن گاه امام در یک نتیجه گیری قاطع می فرماید: «بدین ترتیب ابلیس بزرگترین مشکل برای دین شما و آتش افروزترین دشمن برای دنیای شماست خطرناک تر از همه انسانهایی است که با آنها دشمنی می ورزید و برای در هم شکستن آنان عده و عُده گردآوری می کنید، بنابراین قوت و قدرت خود را در برابر او به کار گیرید و پیوند خویش را با او قطع کنید»؛ (فَأَصبَحَ أَعظَمَ فِی دِینِکُم حَرجاً(24)، وَ أَورَی (25) فِی دُنیَاکُم قَدحاً(26) مِنَ الَذِینَ أَصبَحتُم لَهُم مُنَاصِبِینَ(27)، وَ عَلَیهِم مُتَأَلِبِینَ(28) فَاجعَلُوا عَلَیهِ حَدَکُم (29)، وَ لَهُ جِدَکُم).

اشاره به اینکه با توجه به آنچه در بخش های قبل این خطبه گفته شد ابلیس بزرگترین دشمن دین و دنیای شماست؛ و از هر دشمنی خطرناکتر است؛ باید تمام نیروهای خود را برای دفع او بسیج کنید.

در این عبارت، امام (علیه السلام) از فساد و تباهی تعبیر به «حرج» یعنی دشواری، نموده (و در بعضی از نسخه ها جرح به معنای جراحت و زخم آمده که تعبیر مناسب تر به نظر می رسد) و از وسوسه های گمراه کننده شیطان تعبیر به قدح (چیزی که با آن آتش می افروزند) فرموده است، زیرا یک آتش زنه کوچک ممکن است خانه یا محله ای را به آتش بکشاند؛ وسوسه های شیطانی نیز گاه باعث اختلاف و از هم پاشیدگی جامعه ها می شود مخصوصاً تعصب های کور و کبر و غرور که خطبه، بیشتر ناظر به آن است می تواند آتش جنگل های قبیلگی را روشن سازد و زمین را از خون افراد بی گناه رنگین کند.

تعبیر به «جَد» (با فتح جیم) به معنای قطع، اشاره به قطع رابطه و عدم اطاعت از فرمان ابلیس است. (در بعضی از نسخه ها «جد» با کسر جیم آمده که به معنای تلاش و کوشش است و با جمله قبل تناسب بیشتری دارد؛ بعضی در مبارزه با ابلیس نهایت جد و جهد را بنمایید.

امام (علیه السلام) سپس همگان را بسیج می کند که در برابر شیطان و وسوسه های او بایستند و سابقه سوء و دشمنی او را با عبارات گویا و پر معنا بیان می کند و می فرماید: «به خدا سوگند! او (شیطان) بر اصل و ریشه شما تفاخر کرد و به حسب شما طعنه زد و بر نسب شما عیب گرفت و با سپاه سواره خود به شما حمله آورد و با پیاده نظامش راه را بر شما بست»؛ (فَلَعَمرُ اللهِ(30) لَقَد فَخَرَ عَلَی أَصلِکُم، وَ وَقَعَ فِی حَسَبِکُم (31)، وَ دَفَعَ فِی نَسَبِکُم، وَ أَجلَبَ بِخَیلِهِ عَلَیکُم، وَ قَصَدَ بِرَجِلِهِ سَبِیلَکُم).

این تعبیرات پرمعنا بر گرفته از آیات قرآن مجید است؛ در آیه 33 سوره حجر می خوانیم که شیطان آدم را بدین گونه تحقیر کرد: «(لَم أَکُن لاَِسجُدَ لِبَشَر خَلَقتَهُ مِن صَلصَال مِن حَمَا مَسنُون)؛ من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریده ای، سجده نخواهم کرد».

او به جهت غرور و حسادت و تکبرش جمله (نَفَختُ فِیهِ مِن رُوحِی) از کلام خدا را که بزرگترین فخر آدم است به فراموشی سپرد و در آیه 12 از سوره اعراف می خوانیم که گفت: «(أَنَا خَیر مِنهُ خَلَقتَنِی مِن نَار وَخَلَقتَهُ مِن طِین)؛ من از او بهترم، مرا از آتش فروزان آفریده ای و او را از گِل (بی مقدار)» که با این از نسب آدم عیب جویی می کند، در حالی که اگر کبر و غرور اجازه می داد می دانست که خاک منبع انواع برکات و حیات موجودات است و بر آتش برتری دارد.

در آیه 64 سوره اسراء می خوانیم که خداوند به او می گوید: «(وَأَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ وَرَجِلِکَ)؛ (برای آزمایش انسانها) لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار» و در آیه 16 سوره اعراف می خوانیم که شیطان می گوید: «(لاََقعُدَنَ لَهُم صِرَاطَکَ المُستَقِیمَ)؛ من سر راه مستقیم تو در برابر آنها کمین می کنم».

آری چنین دشمنی که نه شخصیت والای آدم را قبول دارد و نه اصل و نسب او را می پذیرد و تمام نیروهای خود را برای گمراه ساختن او بسیج کرده است بسیار خطرناک است و باید از او بر حذر بود.

در ادامه این سخن می افزاید: «آنها هر جا شما را بیابند صید می کنند و انگشتانتان را قطع می نمایند؛ هرگز نمی توانید (به آسانی) با حیله، آنها را منع کنید و نه با تصمیم و اراده، به راحتی آنها را از خود برانید، این در حالی است که در جایگاه ذلت آور و دایره تنگ و صحنه مرگ و جولانگاه بلا قرار گرفته اید»؛ (یَقتَنِصُونَکُم (32) بِکُلِ مَکَان، وَ یَضرِبُونَ مِنکُم کُلَ بَنَان (33). لاَ تَمتَنِعُونَ بِحِیلَه، وَ لاَ تَدفَعُونَ بِعَزِیمَه. فِی حَومَهِ(34) ذُل، وَ حَلقَهِ ضِیق، وَ عَرصَهِ مَوت، وَ جَولَهِ بَلاَء).

جمله «وَ یَضرِبُونَ مِنکُم کُلَ بَنَان» شبیه چیزی است که در قرآن مجید در مورد حمله فرشتگان در میدان جنگ بدر به کفار آمده است که می فرماید: «(وَاضرِبُوا مِنهُم کُلَ بَنَان)؛ و تمام انگشتانشان را قطع کنید».(35) قطع انگشتان اگر در مورد دست ها باشد سبب می شود که انسان از انجام غالب کارها ناتوان شود، زیرا هر کاری ابزاری لازم دارد و ابزار کار را معمولا با انگشتان می گیرند و اگر انگشتان پا باشد تعادل انسان را به هنگام راه رفتن بر هم می زند. در خطبه مورد بحث، اشاره به این است که شیاطین به شما حمله می کنند و شما را از کار می اندازند به گونه ای که قدرت بر تصمیم گیری و چاره اندیشی نخواهید داشت.

پی نوشت ها:

1. «یعدی» از «عدو» بر وزن «صبر» در اصل به معنای تجاوز کردن است و «عدوان» یعنی ستم کردن و «عداوت» به معنای دشمنی و «عَدوی» به معنای دویدن و همچنین به معنای سرایت کردن بیماری از کسی به دیگری به کار می رود و منظور در خطبه بالا همین معنای اخیر است؛ یعنی شیطان بیماری کبر و غرور و تعصب خویش را به شما منتقل می کند.

2. «یستفز» از «استفزاز» به معنای تحریک کردن و برانگیختن است.

3. «یجلب» از «جلب» به معنای فریاد زدن بر کسی یا راندن او از محلی به محل دیگر گرفته شده است.

4. «رجل» جمع راجل به معنای پیاده یا لشکری پیاده است.

5. سوره اسراء، آیه 64.

6. «فوق» از «فوق» به معنای محلی از زه کمان که انتهای تیر را برای پرتاب به آن تکیه می دهند گرفته شده است. اشاره به اینکه شیطان تیر خود را برای پرتاب به سوی شما آماده ساخته است و واژه فوق به معنای بالا نیز از همین جا گرفته شده است.

7. سبأ، آیه 20.

8. سبأ، آیه 13.

9. ص، آیه 24.

10. «جامحه» به معنای حیوان سرکش است. از «جموح» بر وزن «فتوح» گرفته شده است.

11. «الطماعیه»، «طماعیه» و «طمع» به یک معناست.

12. «نجمت» از «نجوم» به معنای نمایان شدن گرفته شده و ستاره را نجم می گویند چون در آسمان ظاهر می شود. گاه به گیاهان بدون ساقه نیز نجم گفته می شود، زیرا از زمین بیرون می آید.

13. «استفحل» از ریشه «استفحال» و از فَحل، بر وزن «نخل» به معنای عظیم و برجسته گرفته شده و «استفحال» به معنای سنگینی کردن و طاقت فرسا شدن است.

14. «دلف» از «دلوف» به معنای آهسته راه رفتن و گامهای کوتاه برداشتن گرفته شده است و در اینجا اشاره به پیشروی تدریجی لشکر شیطان به سوی انسانهاست.

15. «اقحموکم» از ریشه «قحوم» به معنای بی مطالعه در کاری وارد شدن و «اقحام» یعنی به زور و قهر و غلبه کسی را به کاری واداشتن.

16. «ولجات» به معنای غارها و پناهگاهها جمع «ولجه» بر وزن «درجه» به معنای غاری است که رهگذران در مشکلات به آن پناه می برند.

17. «وَرَطات» به معنای مشکلات و بن بستها و مهلکه ها جمع «وَرطه» بر وزن «غفله» است.

18. «اوطأوکم» از ریشه «وَطئ» به معنای پایمال کردن و زیر پا له کردن گرفته شده است.

19. «اثخان» از «ثخونه» در اصل به معنای ضخامت و غلظت و سنگین شدن گرفته شده و «اثخان» مبالغه و شدت در کشتار دشمن است.

20. «حز» به معنای قطع کردن و بریدن است.

21. «مناخر» جمع «منخر» بینی یا سوراخ بینی است.

22. «خزائم» جمع «خزامه» بر وزن «کتابه» حلقه ای است که در بینی شتر می کنند و ریسمان در آن می اندازند و به هنگام سرکشی آن را می کشند.

23. «حرج»، بر وزن «خرج» و «حَرَج» بر وزن «حرم» به معنای گرفتگی و ناراحتی و محدودیت شدید است و در اصل به معنای اجتماع درختان در هم پیچیده است.

24. «اَوری» از ریشه «وَری» بر وزن «نفی» در اصل به معنای مستور ساختن است و به آتشی که در وسایل آتش افروزی نهفته شده و از طریق جرقه زدن بیرون می آید وری گفته می شود و در جمله بالا به معنای آتش افروختن آمده است.

25. «قَدح» خارج کردن آتش از آتش زنه (چیزی مانند کبریت) است.

26. «مناصبین» جمع «مناصب» به معنای کسی است که به دشمنی برخواسته، از ریشه نصب به معنای عدوات گرفته شده است.

27. «متألبین» گروهی است که اجتماع بر انجام کاری می کنند از ماده «ألب» بر وزن «سلب» به معنای تجمع و تحریک کردن گرفته شده است.

28. «حد» و «حدت» به معنای شدت و غضب، و در اصل به معنای تیز کردن است.

29. «جد» یعنی قطع. از آنجا که هر موجود با عظمتی از دیگران جدا و ممتاز می شود پدر بزرگ «جد» می گویند و در آیه شریفه (وَ أنه تعالی جَدُ رَبِنا) اشاره به عظمت خداوند است و در جمله بالا منظور قطع رابطه است.

30. «لعمرالله» «عَمر»، به فتح «عین» به معنای عمر، به ضم «عین» است که در موارد قسم بکار می رود، بنابراین جمله لعمری؛ یعنی به جان خودم سوگند و «لعمرالله»؛ یعنی به بقای ذات پاک خدا سوگند.

31. «حسب» واژه حسب معمولا همراه نسب ذکر می شود؛ ولی معنای متفاوتی دارد. حسب در اصل به معنای قدر و منزلت و شرافت چیزی است و چون اصل و نسب نیز در قدر و منزلت انسان تأثیر دارد گاه این واژه، نسب والا و ارجمند را نیز شامل می شود. به اندازه و مقدار هر چیزی نیز حسب گفته می شود. این واژه در واقع از ماده حساب گرفته شده، زیرا افراد افتخارات خود و پدرانشان را به هنگام ذکر حسب خویش شمار می کنند.

32. «یقتنصون» از «قنص» بر وزن «حبس» به معنای صید کردن گرفته شده است.

33. «بنان» جمع «بنانه» در لغت هم به معنای انگشتان آمده هم سر انگشتان و کسی که انگشتان یا سر انگشتان او قطع شود کارآیی خود را از دست می دهد.

34. «حومه» به معنای بخش اصلی و حساس چیزی است. به بخش اصلی جنگ یا مذلت و خواری نیز «حومه» گفته می شود.

35. انفال، آیه 12.