شعری برای حضرت رضا علیهالسلام با مطلع «سلامی به تو ای ماه»
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، اردوان مجیدی در سروده بلند و نو، برای حضرت رضا علیهالسلام شعری گفته و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.
سلامی به تو ای ماه،
کلامی است ربوبی و رحیمی،
به تو ای پاره جان نبی (ص) شمس حقیقت،
و دردانه خلقت.
شده ام باز هوایی نگاهت،
شدم آشفته و حیران و پریشان،
و غریبم،
در این وادی غریبه و غفلت،
به آن نامه بسم الله تو آمدهام از در تسلیم
در این وادی اَیمَن،
که رسم بر سر کویت،
بزنم بر درت ای دوست،
نگاهی،
که تنها تو شناسای منی
یار من و مونس تنهایی من،
شاه خراسان و همه عالم امکان،
که خدا کرده عنایت
به چو من چون که تو را کرده امامم،
که سلیمان منی
جان منی
قبله و ماوی من ای گوهر یکدانه،
مشو یار تو پنهان ز چو من بنده بدکار
که شاهان الهی همه دارند غلامان گنهکار و
نرانند ز درگاه خود از لطف
که چون مظهر جودند و سخا و
کرم و مظهر غفران الهی،
مکن ای دوست تو پنهان رخ نورانی خود را و
بشو بدر تمامی
و مگردان ز من ای یار نگاهت
و مران از درت ای شاه رئوف و
بکن از قاعده لطف عنایت،
به من ای ضامن آهو
که منم آهوی سرگشته کویت،
تو کن ای شاه شکارم
که به صید تو شوم کشته درگاه الهی
و بسوزان پر این عاشق پروانه خود را،
که شوم دود پراکنده و با ابر بگردم به حریم حرمت،
گرد نگارم چه سبکبار بگردم
و به این گردش خود گردم از امواج تلالو و شتابنده انوار تو،
میگردم و
میگردم و
میگردم و
بی سر شده و بی پر و پرکنده
به صیدت شوم از نور تو روشن
و بدین نور شوم بود ز نا بود،
که این چشمه نور تو شده جنت ماوی من و
روضه درگاه تو شد روضه رضوان،
که رضایی به رضای حق و
هم راضی و هم مرضیه عرش الهی.
بزن ای شاه عصایت به دریای خروشان وجودم،
که شود منعقد از امر تو ای صاحب امر و ولی من
که در این معرکه جنگ به اغیار درونی و برونی
بشود باز چنان راه هدایت و نجات یَبَسی،
گرچه هم از پیش و پس و زیر و زِبَر یا چپ و از راست
رسد لشگر شیطانی فرعون هوی و هوسی،
نیست مرا ترس که همراه توام،
هست به همراهی تو فیض ربوبی و کند بنده هدایت؛
نه همین بس،
بزن ای شاه عصایت،
به هر سنگ درونم
و نما منفجر از شوق و
بجوشان تو از آن سنگ بسی چشمه جوشان،
ز یکی چشمه تسنیم و
یکی چشمه کافور و
هم آن چشمه دیگر،
که سیراب کند تشنگی جمله ارکان وجودم،
که تو فرزند همان حضرت موسی (ع) و رضایی.
دل من کرده هوایت،
شدهام واله و مفتون تو ای شاه،
گرفتار خیالت شدم و بی دل مجنون
که چرا رخ ننمایی،
شود آیا که شوم من،
به ره رفته سادات فدایی؟
شدهام محو تماشای تجلی وجودت،
شدهام واله و شیدا
من حیرتزده و مانده و سرگشته،
کُن ای دوست دلالت به حقیقت،
بکن ای شمس حقیقت،
طلوعی به بیابان وجودم،
به قدمهای خود ای خضر بزن بر سر و بر جان من از لطف،
شود مرتع سرسبز و
شود جنگل و جنات و
دو صد چشمه و انهار،
بزن گام به جان من مسکین،
بکن ای دوست نگاهی
به من مانده و بیچاره
که بی دل شدم و
آمدهام بر در درگاه عنایات تو ای شاه،
عنایت کن و لطفی،
که تویی مظهر آن ذات لطیفی و
رئوفی و رحیمی و کریمی و جوادی،
تو رضایی، تو رضایی، تو رضایی.
*****
تویی آن رضا به رضای حق،
که رسیدهای به رضای حق،
و شدی به حقِ رضایتش،
به خدا راضی و مرضیه،
تو آینهدار حق حقیقتِ همهی هستی ممکنی،
تو تجلی اَتَم وجودی و همهی حق محقَقی،
تویی آن درخت منادیای،
که یمین طور مقدسی،
به فروغ حق تو منوری،
دهمین نوار مشعشعی،
و به انس نور تو شد یمین
همه سرزمین بلد یقین،
بده جذوهای
قبسی نشان
به قلوب عاشق مبتلا،
بزن این شرر
که شود فواد و تمام جان،
به شرار نار تو مشتعل،
تویی آن وارث هشتمین
که کند تحمل عرش دین،
علمای دین،
فضلای فلسفه و یقین،
متشککین،
همه اهل فن،
همه اهل دین،
همه اهل دل،
متکلمین و محدثین،
متوسمین و مورخین،
همه سر فکنده به نزد تو،
همه سر سپردهی علم تو،
همهی عقل عقول جملهی عاقلان،
همه منعکس ز تلالو و
ز تشعشع
صدف گوهر عقل تو،
که ظهور عقل اَتَمیُ و
رخ گوهرت
به کمال حق شده منتشر،
عقلا به عقل تو عاقل و
به تمیز عقل تو مکتشف،
ز تجلیات و فروغ عقل اتَم تو
همه در تلاطم حیرتند،
چو کند عیان،
رُخی از رموز همان هستی لامکان،
به همه زمین و در آسمان،
و همه عالم ممکنات،
بشکافی و
بکنی عیان،
همه اهل دل،
همه اهل فن،
همه صاحبان بصر و جان،
متحیر و
متعجب و
به نجات این متحیرین،
تو به حق چراغی و مقتدا،
و به بندگان،
تو همان دلالت هشتمی،
تویی ای وارث انبیاء (ع)،
همه اولیاء (ع)،
همه اصفیاء (ع)،
همه اوصیاء (ع)،
و به حق خاتم انبیاء (ص)،
به تو از خدا و ملائکش،
ز خطاب روح و ز جبرییل،
و همه جُملهی حاملین،
برسد سلام و رسد صلا،
صلوات و رحمت و مرحمت،
به تو آفرین
که خدای مالک مُلک و
مَلَک آفرین،
به کمال و حسن فریدنت،
به خودش بگفته صد آفرین،
ز رسول رحمت عالمین
و همو محمد مصطفی (ص)
که بر او سلام و بر او صلا
و به آل او،
به تو این سلامی و صد درود،
برسد سلامی و تهنیت
ز علیِ حیدر عالمین،
که همو عالی و هم علا
به مقام عرش علای حق،
برسد سلام و محبتی،
ز جلیله کوثر اهل بیت
که به آسمان حقیقتش
شده زُهره و
شده فاطمه (س)،
به تو از حسن شه مجتبی (ع)،
به تو از حسین صفی خدا (ع)،
که به خون او،
خود ذات حق،
شده منتقم،
و ز زِین دین شه عابدین (ع)،
و ز آیه باقر علم و دین (ع)،
و ز شیخ دین
که به حق معلم صادق (ع)
و پدر یقین،
ز پدر موسی کاظِمین (ع)،
به تو از جواد (ع) تو صد سلام،
به تو از محمد متقی (ع)،
و از آن هادی مسلمین،
علی نقی (ع)،
به تو از حسن،
ابن الرضا،
زکی عسگری (ع)،
به تو این سلام و چنین سلام،
به تو از امام و ولی عصر (ع) و زمان و حجت منتظر،
شه منتقم،
که کُند ظهور و کَنَد ز بُن،
بُن ظالمان،
به تو از همه شهدای حق،
علمای دین،
ز مجاهدان،
و ز والدین،
همه اقربین،
و سلامی از
همه حاضران،
همه غایبان،
تو رئوفی و
گُل رأفتت،
شده مقتدای همه رئوف،
به کرامت
کرم تو و
همه خاندان،
کرم پدر،
دَرِ آرزو،
و به حق کریمهی فاطمه (س)،
همه مُکرِم و
چه مُکَرمند،
کرمی کن ای
شه پر کرم،
شه با سخا،
که جواد تو،
شده از عطا و
سخای تو،
به تمام عالم و عالمین،
به سخاوتش
و عنایتش،
شده مفتخر،
به جواد تو،
به جواد تو،
به جواد تو،
بکن ای جواد دو عالمِین،
کن عنایتی
کن عنایتی
کن عنایتی.
اردوان مجیدی
پایان پیام /