شیرهای بی یال و دم و پروژه های بی ثمردر کاجستان شهر یاسوج + تصاویر
دنیا مزرعه است و ما به عنوان زارع و کشاورز هرچه بکاریم همان را درو خواهیم کرد و خودمان با دستان خودمان سرنوشتمان را تعیین می کنیم مثل کاجستان شهر یاسوج که محصول شیرهای بی یال است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از صبح زاگرس از مثنوی حکایتی به یادگار مانده که روزی یک پهلوانی پیش دلاک رفت و گفت بر شانهام عکس یک شیر را رسم کن، پهلوان روی زمین دراز کشید و دلاک سوزن را برداشت و شروع به نقش زدن کرد.
اولین سوزن را که در شانه پهلوان فرو کرد، پهلوان از درد داد کشید و گفت: آی! مرا کشتی، دلاک گفت: خودت خواستهای, باید تحمل کنی.
پهلوان که از درد به خود می پیچید، پرسید: دلاک چه تصویری نقش میکنی؟ دلاک گفت: تو خودت خواستی که نقش شیر رسم کنم، پهلوان گفت از کدام اندام شیر آغاز کردی؟ دلاک در جواب گفت: از دُم شیر، پهلوان که نفسش از درد بند آمده بود گفت: دُم لازم نیست.
دلاک دوباره سوزن را فرو برد پهلوان فریاد زد, کدام اندام را میکشی؟ دلاک گفت: این گوش شیر است، پهلوان که تحمل نداشت گفت: این شیر گوش لازم ندارد، عضو دیگری را نقش بزن.
دلاک باز سوزن در شانه پهلوان فرو کرد, پهلوان فغان برآورد و گفت: این کدام عضو شیر است؟ دلاک گفت: یال شیر است. پهلوان گفت: این شیر یال لازم ندارد.
دلاک از این کار پهلوان خود خوانده عصبانی شد, و سوزن را بر زمین زد و گفت: در کجای جهان کسی شیر بی سر و دم و یال دیده؟ خدا هرگز چنین شیری نیافریده است.
با خواندن این حکایت از مثنوی یاد افرادی می افتیم که باد در غب غب انداخته و بیرون از میدان رزم سیاست می دهند و به وقت میدان وحشت از سر و کولشان بالا می رود.
اگر بخواهیم این قصه کهن را با این روز های شهر یاسوج مقایسه ای داشته باشیم پر بی راه نگفته ایم که پهلوانان خود خوانده در این شهر کم نبوده و از پهلوانی این افراد خیری به شهر نرسیده است.
مجالی برای قصه نویسی اگر چه بی شباهت از واقعیت نیست در این گزارش امروز ما نمانده و باید به سراغ اصل ماجرا برویم تا بیش از این وقت شما مخاطب را به بازی نگیریم.
از دیرباز کاشت درختان بی ثمر بلای جان محیط زیست بوده و سایه شوم و بی ثمر این درختان چندین سال است که گریبان پایتخت طبیعت ایران را گرفته تا این بار 8 کاج بی بار مانع توسعه و پیشرفت یک شهر با هزاران شهروند شود.
بدون شک گاهی شهروندان باخود سرنوشتشان را در کاجستانی که سالهاست ثمری از آن عایدشان نشده مرور می کنند و به خود می گویند در رؤیاهامان بدنبال مدینه فاضله ای بودیم که از نهال های کاج آن محصولی به بار نمی نشیند، اما متاسفانه این کاجستان درس عبرتی برای شهروندان نشده و هر بار کاجی بی ثمر را به جای کاج دیگر در زمین های غنی پایتخت طبیعت می کارند و ثمرش را نمی چینند.
تردیدی نیست که دنیا مزرعه است و ما به عنوان زارع و کشاورز در زمین پهناور خداوند هرچه بکاریم فردا همان را درو خواهیم کرد و خودمان با دستان خودمان سرنوشتمان را تعیین می کنیم.
در آینه حکمت ادبی حکایت های عبرت آموز فراوانی وجود دارد که می توانیم از آنها پند بگیریم پند هایی که بی شک در رسم و راه زندگی می توان از آن استفاده کرد، فی المثل اگر بخواهیم عبرتی از انتخاب هایمان بگیریم همین که باید سالها منتظر ماند تا در فرصتی دیگر شاید به تغییری شیرین دست یابیم خود هزینه گزافی خواهد بود.
اگر در چهار گوشه پایتخت طبیعت ایران قدمی بزنیم به کاجستان بودن این شهر و کاج های استوار و بی ثمرش با پروژه های بر زمین مانده شهری پی خواهیم برد که تنها با کاشت نهال های ثمر دار می توان طعم میوه های شیرین آن را چشید.
پل چهارم بشار، پل شهرک جوشکاران، پل سوم بشار، خرابه های شهربازی یاسوج، ساحل سازی رود بشار و فضای سبز، طرح تعریض بلوار جمهوری، آسفالت معابر، جدولکشی خیابان ها، مبلمان شهری، تندیس های زنگ زده، بلوار های خشک و بی روح، سینمای بی در و پیکریاسوج، کارخانه بازیافت، پارک های محله ای، کمربندی بنسنجان میوه هایی هستند که شهروندان یاسوجی از سالها پیشتر می توانستند شیرینی آن را حس کنند اما متاسفانه این شهروندان بودند که با کاشت نهال های بی ثمر تا کنون میوه ای از آن عایدشان نشده است.
تصاویر تکمیلی در زیر آمده است:
انتهای پیام /