فریادهایی در ستایشِ برهنگی: برای «لذتِ بدننمایی»!
به گزارش مشرق، مهدی جمشیدی طی یادداشتی در کانال ایتای خود نوشت:
1- فلسفه زندگی، «لذت» نیست
انگارهای که حامی «برهنگی» است، از اصالت «لذت» استقبال میکند و بر آن تکیه دارد. در اصالت لذت، زندگی انسان به اندازهای مطلوب است که خوشایند باشد و خوشایندی نیز چیزی جز «لذت» نیست. زندگی، برای لذت است و لذت، «هرچه بیشتر» باشد، بهتر است. ازاینرو، انسان، زندگیِ اجتماعی را برمیگزیند تا در سایه آن، خوشیها و لذتهای بیشتری نصیبش شود. در این نگاه، هیچ سخنی درباره «کمال» و «انسانیت» و «ارزش» و «سعادت» و «معنویت» در میان نیست؛ چراکه همه این امور، «توهمها» و «شبهواقعیتها» یی هستند که در برابر «لذتِ حداکثری»، مانعتراشی میکنند. تنها قیدی که پیش روی لذت من است، لذت دیگران است؛ یعنی لذت من تا آنجا محترم و منطقی است که لذت دیگران را نخراشد. بیش از این، هیچ معیار و قاعدهای وجود ندارد که بخواهد انسان را به سمتسوی خاصی «هدایت» کند، بلکه این «شهوت» و «میل» و «خواسته» خودِ فرد است که باید مبنا و اساس قرار بگیرد و فرمان بدهد.
2- بدن، همه «وجودِ من» نیست
برهنگی، امری معطوف به بدن است و معتقدان به برهنگی، بدن را میستایند و تنها به بدن میاندیشند. بدن رد این نگاه، همهچیز است و انسان جز بدن، هیچ نیست و اگر هم واقعیت دیگری در میان باشد، این بدن است که اصالت دارد و باید به آن پرداخت و غیربدن را به حاشیه راند. انسان، مساوی است با بدن و تمام مناسبات اجتماعی نیز بدن تکیه دارند. از طرف دیگر، چون بدن، متعلق به من است و تنها من میتوانم درباره آن تصمیم بگیرم، میتوان رهاسازی بدن و برهنگی را انتخاب کنم. نفیِ غیربدن، یا فروکاهیدن آن، بر تحقیر روح و بُعد معنوی انسان را این رویکرد دلالت دارد؛ چنانکه بدن، فصل مشترک میان انسان و حیوان و انسان از جهت بدنی، همان حیوان است. آنچه که موجب تمایز، بلکه برتری انسان بر حیوان میشود همان شرافت روحی و لایه معنوی و قدسیِ وجود انسان است. تمدن غربی از هر جهت، یک تمدن بدنمحور و بدناندیشه است و این واقعیت، ریشه در جهانبینیِ مادی آن دارد؛ در متن این نگرش، معنا و معنویت و امور قدسی، خیالات شخصی و بیپایه هستند که در بهترین حالت، دردها و خلاءهای درونی انسان را تسکین میدهند، بیآنکه هیچ بهرهای از حقیقت برده باشند.
3- جامعه برهنه، «عفیف» نیست
فلسفه «پوشش»، حفظ «عفت» است و بدون پوشش، عفت و پاکدامنی و حیا و اخلاق به تاراج خواهد رفت. آنان که میان پوشش و عفاف، فاصله میافکنند و پوشش را «لازمه عفاف» قلمداد نمیکنند، میدانند که میان این دو، «پیوستگی قهری» و «ارتباط تکوینی» وجود دارد و جامعه برهنه، هرگز طعم عفاف را نخواهد چشید؛ چنانکه تمدن غربی از آن هنگام که مسیر برهنگی را در پیش گرفت، در چاله «فحشا» و «هرزگی» و «فساد اخلاقی» فرو افتاد و تباه شد. پوشش، همچون «پوسته»ای است که از «هسته» عفاف، حفاظت میکند. اگر این پوسته شکافته شود، هسته نیز در امان نخواهد ماند. هیچ راه و روش دیگری برای عفاف و پاکدامنی اجتماعی، نمیتواند جایگزین پوشش شود و خلاء آن را برطرف سازد. بنابراین، عبور از حجاب، پایان عفاف و درنوردیدن مرزهای اخلاق و ارزشهای عالی است.
4- برهنگی، برآمده از «میل جامعه» نیست
جامعه ایران چه در دوره پیشااسلام و چه در دوره پسااسلام، هیچگاه به سوی برهنگی حرکت نکرده و برهنگی را ارزش قلمداد نکرده است. در هیچ نقطهای از تاریخ ایران، نمیتوان رد پایی از برهنگی یافت و بر اساس آن ادعا کرد که پوشش، پیشنهاد اسلام به زنان ایرانی بوده است. زنان ایرانی حتی در دوره پیشااسلام نیز مایل به برهنگی و خونمایی و بدنمحوری نبودند و جامعه را به طرف بیاخلاقی و پردهدری و هرزگی سوق ندادند. ازاینرو، باید گرایش به پوشش را جزو «تمایلات عمیقِ تاریخیِ جامعه ایران» دانست. بااینحال، در دوره تاریخی اخیر در اثر تماس فرهنگی با غربِ متجدِد و حاکمیت تجدد آمرانه رضاخانی، جامعه ایران گرفتار «تکانههای فرهنگی» شد و برهنگی در لایههای از جامعه نفوذ یافت. پس برهنگی، امری «وارداتی» و «بیگانه» است. البته حتی غرب نیز در دوره تجدد به برهنگی رو آورد و آن را توجیه نظری کرد، وگرنه در دوره پیشاتجدد، اینگونه نبود که برهنگی در غرب، رسم رایج و عمومی باشد. آنچه که امروز در غرب مشاهده میکنیم، حاکی از تحولات چند سده اخیر است و نمیتواند گویای تمام تاریخ غرب باشد.