قتل بابک خرمدین؛ از داس پدر رومینا تا ساطور پدر و مادر کارگردان
به ماجرا به گونه دیگری نگاه کنیم. اگر مرد 47 ساله میتوانست اوقات خود را در مکانهای عمومی سپری کند و کمتر در خانه باشد آیا اصطکاک به حدی میرسید که کشته شود؟ اگر پدر میتوانست اوقات خود را با همکاران قدیمی سر کند و او هم کمتر در خانه باشد چنین نقشه هولناکی میکشید؟
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - «قتل یک جغجغه روی تشک بعد از ظهر / قتل یک قصه سر کوچه خواب / قتل یک غصه به دستور سرود / قتل مهتاب به فرمان نئون / قتل یک بید به دست دولت / قتل یک شاعر افسرده به دست گل یخ»... این اوج قساوتی است که در ذهن شاعرانه سهراب سپهری هم نمیگنجید. او در اردیبهشت 1359 خورشیدی به خواب ابدی رفت و ما دراردیبهشت 1400 خورشیدی میشنویم «قتل یک کارگردان به دست پدر و مادر او» و داستان به همین جا هم ختم نمیشود: مثله کردن جسد و حمل و انتقال در کیسه های زباله... بابک خرمدین 47 ساله - دانش آموخته و کارگردان و مدرس سینما - در خانه پدری به فجیعترین شکل ممکن به قتل میرسد و بعد هم پیکر او را پدر با اطلاع مادر تکه تکه میکند....
از این وحشتناکتر قابل تصور نیست. حتی میتوان حدس زد اگر یکی از دانشجویان مقتول، طرح چنین قصهای را برای او میآورد تا به فیلم تبدیل شود نمیپذیرفت و میگفت میزان قساوت و جنایت در آن بالاست و باورپذیر هم نیست و حالا او قهرمان یا قربانی قصهای شده که خود احتمالا حاضر به ساخت آن نبوده است. در هر قتل، سوژه اصلی مقتول است و همه میخواهند بدانند چه کسی و چگونه به قتل رسیده و این اتفاق چه زمانی و کجا رخ داده و به همین خاطر هر قتلی یک خبر به حساب میآید و مخاطب جست و جو میکند ببیند آن که کشته شده چه کسی بوده است؟ مشهور یا شهروند عادی. جوان یا پیر. مرد یا زن. صبح یا شب. در خانه یا در محل کار یا در خیابان. با چاقو یا با سلاح گرم و پرسشهایی از این دست و بعد در پی این که انگیزه قاتل یا قاتلان چه بوده و به چنگ قانون افتادهاند یا نه و اگر هنوز نه مظنونان اصلی چه کسانی هستند. در برخی قتلها اما مهم تر از نام مقتول، نام قاتل است و سرآمد اینها قتل «میترا استاد» بود که مقتول را کسی نمیشناخت اما آن که او را کشت، شهرت فراوان داشت. ماجرای بابک خرمدین اما از اینها هم فراتر است. مقتول، کارگردان بوده و در جشنوارهای هم برگزیده شده بود اما مانند برخی همصنف های خود شهرت عمومی نداشت. با این حال شغل او خاص بوده است. اما مهمتر از مقتول و خاص بودن شغل، نسبت قاتل و هم دستی قاتل با مقتول است که همه را شوکه کرده است: پدر و مادر!
خوانده و شنیده بودیم که پدر و فرزندی یا حتی مادر و فرزندی در حال مشاجره لفظی دست بر قضا یکی دیگری را هل داده یا سکته کرده یا بر اثر جنون آنی کاردی بر قلب دیگری فرود آورده و اتفاقی که نباید رخ میداده شکل گرفته و جانی ستانده و خونی ریخته شده و یک عمر پشیمانی و پریشانی به بار آورده اما این که پدر و مادر با هم و از پیش نقشه بکشند و بکشند و جنازه را تکه تکه و با آرامش و هم دستی با آسانسور به بیرون منتقل کنند شگفت آور است و باور ناپذیر اما اتفاق افتاده است. در همین شهر و در شهرک اکباتان. یک وجه بسیار قابل تأمل دیگر این قتل این است که درست در همان روزی رخ داد که خانم ابتکار معاون رییس جمهوری در امور زنان و خانواده این خبر را منتشر کرد: «امروز دولت، لایحه پیشنهادی معاونت زنان و خانواده در مورد اصلاح ماده 612 قانون مجازات اسلامی مربوط به تشدید مجازات پدر درصورت قتل فرزند را تصویب کرد. این لایجه که مورد تأیید قوه قضاییه نیز هست حداکثر مجازات، ایجاد محدودیت در سرپرستی اطفال دیگر و عدم شمول ارفاق را در بر میگیرد.» درست یک سال قبل، مردی با داس دختر نوجوان خود - رومینا- را به ظن رابطه عاشقانه با پسری به قتل رسانده بود و وقتی از او پرسیدند چرا سراغ پسر نرفتی و دختر خودت را کشتی گفت: اگر پسر را میکشتم به قصاص نفس محکوم می شدم در حالی که «ولی دم» دخترم، خودم هستم و میدانستم قصاص نمیشوم و نهایتا چند سال زندانی خواهم شد. این پاسخ حقوقدانان و مقامات دولتی و قضایی را به صرافت انداخت کاری انجام دهند. قانون قصاص را که به دلایل شرعی نمیتوانستند تغییر بدهند. از این رو بر آن شدند حداکثر مجازات از حیث جنبه عمومی جرم را از 10 سال به 27 سال افزایش دهند که در حکم حبس ابد است و در کشورهایی که حکم اعدام ندارند نیز حداکثر مجازات برای قتل عمد در نظر گرفته می شود. برخی رسانه ها هم درباره تصویب لایحه اخیر از تیتر «پایان تراژدی قتل به دست پدر» خبر دادند اما درست همان روز نه یک پدر که پدر و مادری با هم و نه یک جوان که مردی 47 ساله را به قتل رساندند و جنازه اش را هم قطعه قطعه کردند تا روشن شود قصه فراتر از اینهاست و حتی اگر مجازات اعدام هم بود چه بسا مرتکب می شدند. وجه مشترک در هر دو ماجرا اما تصور یا واقعیت رابطه های آن دختر نوجوان و این مرد میان سال است. با این تفاوت که پدر رومینا نمی خواسته آن ازدواج رخ دهد و جنبه غیرتی برای او می چربیده اما سرهنگ بازنشسته خرمدین ادعا کرده فرزند او در خانه رابطه نامشروع برقرار می کرده و حس خوبی به او دست نمی داده و خود را شریک می دانسته واز این رو از او خواسته بودند خانه را ترک کند و برود ولی ترجیح می داده در خانه پدری باشد و مادر از او و احتمالا دوستان او پذیرایی کند. ادعای پدر البته هرگز قابل اثبات نیست و از کارگردان فقید هم شکایتی نشده بود. در جامعه سنتی مرد و زن قبل از 30 سالگی تشکیل خانواده می دادند و از شمول و تیول پدر و مادر خارج می شدند و نهایت این بود که با هم زندگی می کردند. در جوامع مدرن و صنعتی هم فرزندان در دهه سوم عمر خانه و زندگی مستقلی تشکیل می دهند حالا چه با ازدواج های رسمی و چه اشکال دیگر. در جامعه امروز شهری اما جوانی که در طبقه متوسط پرورش یافته اگر بخواهد مستقل شود نیاز به پولی دارد که از عهده پدران حقوق بگیر و مستمری بگیر بر نمی آید و اگر بخواهد با حقوق خود این کار را بکند تمام دریافتی او صرف پرداخت کرایه خانه و هزینه خورد و خوراک می شود مضافا به این که ناگزیر خواهد بود به محلات پایین تر بکوچد و با دوستان و خاطرات کودکی وداع کند. از این روست که در خانه پدری می ماند اما زیست مستقل و غالبا مجازی و روابط خود را دارد. نه اجاره خانه می دهد نه تعهدی دارد و غذای گرم و نرم مادر هم فراهم است و گاهی هم میهمانی و اگر خانه کمی بزرگتر باشد در همان اتاق خود مستقلا زندگی میکند. کجا برود از اینجا بهتر؟! این وضع اما برای همه پدر و مادرها قابل تحمل نیست. پدر بابک خرمدین میگوید از او خواسته بودم برود و خانه را ترک کند اما او خانه را خانه خود هم میدانسته است. پیداست که زبان هم را نمی فهمیده اند و می توان حدس زد که گفت و گویی نداشته اند. پدر برای او خانه و خودرویی بوده که داشته و پولی که به خانه می آورده و مادر غذایی که فراهم میساخته حتی برای میهمان یا میهمانان. هیچیک اما توجیه جنایت نیست. آن هم به این سبعیت و قساوت و بیرحمی و در اوج خشونت و خونسردی که شرح آن هم موی بر تن راست میکند. پدر رومینا میدانست که به خاطر قتل فرزند قصاص نخواهد شد. از پدر و مادر بابک خرمدین هم باید پرسید با اطمینان از این که قتل فرزند قصاص نفس ندارد، جنایت کردهاند یا تصمیم خود را فارغ از هر کیفر گرفته بودند؟ به ماجرا به گونه دیگری نگاه کنیم. اگر مرد 47 ساله میتوانست اوقات خود را در مکانهای عمومی سپری کند و کمتر در خانه باشد آیا اصطکاک به حدی میرسید که کشته شود؟ اگر پدر میتوانست اوقات خود را با همکاران قدیمی سر کند و او هم کمتر در خانه باشد چنین نقشه هولناکی میکشید؟ بخشی از خانه نشستنها البته به خاطر کروناست و خاص ایران هم نیست و همه جهان را درگیر کرده ولی بعضا خود را می کشند نه دیگری را تازه آن دیگری هم فرزندشان نیست! با این حال سهم اصلی را باید به انتقال فضای عمومی به خانه داد. در خانه کار کردن، در خانه با دوستان بودن و مانند این که تنشی چنین را به جان یک خانواده میاندازد. در ماجرای رومینا هم او از مقامات خواسته بود تحویل پدرش ندهند و هشدار داده بود مرا میکشد اما نهاد واسطی نبود تا از او نگهداری کند. آیا خانه، دیگر جای امنی نیست و خانواده همواره کانون گرم به حساب نمیآید یا استثثنا را نباید به قاعده تعمیم داد؟ کما این که اگر قاعده بود این همه شوک وارد نمیکرد. به پدران و مادرانی که نمی توانند تحمل کنند خاری به بدن فرزندشان بخلد چه رسد به این که با ساطور تکهتکه کنند. مراقب خودمان باشیم. ممکن است در همسایگی ما دیوی خانه کرده باشد. ممکن است درون خود ما دیوی لانه کرده باشد. میل بشر به شر را نباید دست کم گرفت.
(راستی آیا روزی که خرم دین پدر نام پسر خود را بابک گذاشت میدانست که نام پسر او هم در تاریخ ثبت خواهد شد تا زین پس «بابک خرمدین» یاد آور دو تن باشد: در گذشته های دور و در امروز ما؟)
بیشتر بخوانید: اعترافات پدر بابک خرمدین: پسرم مجرد بود؛ از بچگی ما را اذیت می کرد / خدا را شکر با قتل پسرم به آرامش رسیدم شنیدن نام قاتل از خبر قتل هولناک تر شد؛ خرمدین قتل فجیع یک کارگردان سینما توسط پدر و مادرش لینک کوتاه: asriran.com/003I9W