دوشنبه 5 آذر 1403

ماه عزای اشرف اولاد آدم است

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
ماه عزای اشرف اولاد آدم است

اساسا دوست داشتن و عشق، یکی از مفاهیم مرکزی و محوری قرآن است. اما شاید تنها در یک جا، جلوه‌ای از عشق خود را به نمایش می‌گذارد.

خداوند در قرآن، زیاد از مفهوم حب سخن گفته. گفته چه کسانی را دوست دارد و چه کسانی را دوست ندارد. گفته چه کسانی خدا را دوست دارند و چه کسانی بیشتر خدا را دوست دارند. اساسا دوست داشتن و عشق، یکی از مفاهیم مرکزی و محوری قرآن است.

اما شاید تنها در یک جا، جلوه‌ای از عشق خود را به نمایش می‌گذارد. یک جا از قرآن، آغوش خدا برایت تداعی می‌شود و جلوه احساسی او را می‌بینی. قرآن سراسر جلوه شوکت و جلال الهی است، اما در یک جا او با تمام جمال خویش ظاهر می‌شود.

گویی در این آیه دیگر این تنها خداوند نیست که با بنده‌ای سخن می‌گوید، گویی مادری با فرزند تازه‌یافته خود نجوا می‌کند. این آیه را برای فهم باید مزه مزه کرد و گوشه ذهن نگه داشت: «یا أَیَتُهَا النَفسُ المُطمَئِنَهُ ارجِعِی اِلی رَبِکِ راضِیَهً مَرضِیَهً فَادخُلِی فِی عِبادِی وَ ادخُلِی جَنَتِی». «تو ای نفس آرام یافته، به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگان خودم درآی، و در بهشت خودم وارد شو.» خدا دارد با کسی صحبت می‌کند که او را نفس اطمینان‌یافته می‌خواند. نفس اطمینان‌یافته و به آرامش رسیده، نفسی است که خدا را شناخته و دائم با اوست.

این را از آنجا می‌فهمیم که در آیات پایانی سوره حشر خداوند انذار می‌دهد انسان را از فراموش کردن خدا و یادآوری می‌کند که فراموش کردن خدا همان فراموش کردن خود است. نفسی می‌تواند مطمئنه شود، که خود را بشناسد و بر خود واقف باشد. این نفس از راه شناخت خود به شناخت خدا می‌رسد. این نفس آرام و موقن و مؤمن است و تنها بی‌قراری‌اش، بی‌قراری وصال حضرت حق است.

خدا به چنین وجود می‌گوید: «ارجعی». می‌دانیم که همه به سوی خدا باز می‌گردند؛ چه خدا به آن‌ها بگوید ارجعی و چه نگوید ارجعی. اما در اینجا خود خدا می‌فرماید ارجعی، گویی خدا هم شوق دارد این نفس مطمئنه به نزد او باز گردد. گویی خدا دلتنگ چنین وجودی است. این ارجعی از کجاست؟ چون نفس مطمئنه نفسی است که خدا را فراموش نکرده و یک دم از یاد او غافل نشده است. او همواره با خدا بوده، پس از کجا باید به نزد خدا بازگردد؟ از سفری که نزد خلق داشته است. پیامبر و امام هرگز خود نزد خدا روزی نمی‌خورند. آن‌ها به نزد خلق می‌آیند تا خلق را با حقی که خود وجودشان از او لبریز شده آشنا کنند. خدا به نفس مطمئنه می‌فرماید بازگرد از نزد خلق به جوار حق، بیا و دیگر پیش خودم باش. به کجا بازگرد؟ «الی ربک». می‌توانست بگوید «الی الله». اما گفت پروردگارت، خودش را به او تخصیص داد با اینکه او خدای همه است اما با این ضمیر مخاطب از رابطه‌ای صمیمانه میان او و نفس مطمئنه پرده برداشت.

بعد می‌فرماید در حالی بیا که راضی هستی از خدایت. چون خدا را می‌شناسی و خدا هم از تو راضی است. در این بیان، کاملا نوعی دلجویی حس می‌شود. انگار یک چیزی بوده که حذف شده. گویی کسی می‌گوید: «اذیتت کردند؟ بیا پیش خودم. پیش منی که از او راضی هستی. پیش منی که از تو راضی هستم».

گویی نفس مطمئنه از نزد قومی می‌آید که از آن قوم راضی نیست و آن قوم هم از او راضی نبودند. در بخش پایانی این آیات، می‌فرماید بیا پیش بندگان من. می‌فهمیم که نزد خدا، کسان دیگری هم هستند. بندگان خدا. خب، همه بنده خدایند! اما این‌ها فقط و فقط و فقط برای خود خدا هستند. این‌ها اختصاص دارند به خدا. و می‌فرماید بیا به بهشت من. خب تمام بهشت برای خداست! اما این بهشتی است که تنها زیبایی‌اش خود خداست.

در اینجا منظور قرآن بهشتی نیست که برای خداست، بهشتی است که پر از خداست، بهشتی است که خدا باعث بهشت بودنش شده. همانطور که ما به کربلا می‌گوییم جنت الحسین. بهشتی که چون امام حسین علیه‌السلام در آن است بهشت شده، نه به دلیل دیگر. کربلا که آب و هوای خاصی ندارد، پیشرفته هم نیست و از نظر سیاحتی جای خاص و عجیبی نیست. کربلا جز امام حسین چیزی ندارد اما بهشت است چون امام حسین را دارد. خدا در آیات آغوشش را باز می‌کند و می‌فرماید ارجعی...

نفس مطمئنه در آغاز محرم آغوشش را باز می‌کند و می‌فرماید: «ارجعی». امام حسین، نفس مطمئنه، در عصری اندوهبار، به نزد خدایش رفت، اما ما را تنها نگذاشت. کربلا، مقتل خویش را تبدیل به باب‌الله کرد. کربلا را تبدیل کرد به جنت الله؛ امام حسین همینقدر با معرفت است.

«ارجعی»! از همه مشکلاتت، از همه گناهانت، از همه راه‌های اشتباهی که رفتی، از همه تردیدهایت، از همه سردی‌هایت، از همه سختی‌هایت، برگرد پیش خودم، پیش حسینی که دوستش داری. پیش حسینی که دوستت دارد. بیا برویم پیش بندگان خدا.

«ارجعی»! از این دریای طوفانی، از این دریای خطرناک، از این دریای تاریک، از این دریای سرد، از این دریای لجن‌آلود، از این دریای متعفن، برگرد پیش کشتی خودم.

این ارجعی را از تمام پرچم‌های عزا می‌توان شنید. از تمام روضه‌ها و از تمام ماجرای کربلا. این ارجعی بازگشت به خودمان است. بازگشت به خودمان، نفس ما را هم مطمئنه می‌کند. محرم ماه آرامش و اطمینان است و ماه توبه ماست به خودمان. تا به خودمان برنگردیم به خدا بر نخواهیم گشت. محرم ماه جنت الله است که جایی نیست جز کربلا و کسی نیست جز حسین علیه‌السلام.

نویسنده:جواد شاملو