چهارشنبه 1 اسفند 1403

ما ز دریاییم و دریا می‌رویم

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
ما ز دریاییم و دریا می‌رویم

در فرهنگ و ادبیات ایران مرگ، پیوستن جزء به کل است و نماد دریا هم گویاترین و زیباترین است. یک لیوان آب را که به دریا بریزید هم آن آب، دیگر نیست و هم دریا شده و قابل تفکیک نیست.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر - سریال تلویزیونی «امام علی» به کارگردانی داوود میرباقری با صحنه‌ای به پایان می‌رسد که مولا را پس از ضربت نماد جهل مقدس - ابن ملجم- پیوسته به دریا نشان می‌دهد. همان زمان خرده گرفته شد که آخر در کوفه دریا کجا بود و دریا دیگر چه صیغه‌ای است؟ کارگردان اما در پاسخ گفت: من این مجموعه را اول با الهام از این سخن دکتر شریعتی ساختم که «علی تنهاست» و دوم با نگاه عرفانی ایرانی و نه صرفا مذهبی و نگاه من به مرگ نیز بر اساس این سخن مولاناست: ما ز بالاییم و بالا می‌رویم

ما ز دریاییم و دریا می‌رویم

در این باره که انسان پس از مرگ چه می‌شود قرن‌ها و بلکه هزاره‌هاست که در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی و میان فیلسوفان و دانشمندان بحث و جدل جریان دارد. در فرهنگ و ادبیات ایران اما مرگ، پیوستن جزء به کل است و نماد دریا هم گویاترین و زیباترین بیان و تمثیل. یک لیوان آب را که به دریا بریزید هم آن آب، دیگر نیست و هم دریا شده و قابل تفکیک نیست.

در این نگاه دیگر درگیر بحث جسم و روح یا از میان رفتن و جاودان شدن نمی‌شویم چرا که ما ز دریاییم و دریا می‌رویم. ما ز بالاییم و بالا می رویم. جزئی هستیم که به کل می‌پیوندیم. چرا به این موضوع پرداختم؟ چون کتاب «درباره معنی زندگی» را دوباره خواندم. کتابی کم حجم و بسیارخواندنی و همراه داشتنی. اثر متفاوت «ویل دورانت»- نویسنده کتاب بزرگ «تاریخ تمدن»- که در آن از 100 شخصیت مشهور معاصر خود درباره معنی زندگی پرسیده و دیدگاه‌های مختلف مطرح شده است. از این که «همه چیز، باطل اباطیل است» و «این که زندگی جز بیهودگی نیست» که برگرفته از کتاب «جامعه» در «عهد عتیق» است تا «برتراند راسل» که می‌گوید «زندگی هیچ معنایی ندارد» و «جرج برنارد شاو» که پرسیده «خود این سؤال که زندگی چه معنایی دارد، اصلا چه معنی دارد؟!» ویل دورانت اما به انعکاس این نظرات بسنده نکرده و خواننده را سرگردان رها نساخته و در پایان آورده است: «ما همه اجزای یک کل هستیم. مثل سلول‌هایی در بدن زندگی و مرگ جزء، زندگی کل است. اگر چه در مقام فرد از بین می رویم اما کل به واسطه آنچه بوده‌ایم و کرده‌ایم، متفاوت می‌شود.» «کارلو روولی» هم در کتاب بسیار خواندنی «واقعیت ناپیدا» می‌نویسد: «در این رقص بی‌پایان اتم‌ها نه انجامی هست نه کرانه‌ای. ما انسان ها نیز مانند مابقی طبیعت، جزئی از این رقص بی پایان‌ایم.» احتمالا خواهید پرسید این دو کتاب را که دو نویسنده خارجی نوشته‌اند. ربط آن به فرهنگ و ادبیات ایران چیست؟ ربط این است: تعبیر پیوستن جزء به کل، جان مایه فرهنگ و عرفان ماست که به زیبایی در غزلیات شمس آمده است:

ما ز بالاییم و بالا می‌رویم

ما ز دریاییم و دریا می‌رویم

ما ز بی‌جاییم و از این‌جا نیستیم

ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می‌رویم اگر بخواهیم دز عرفانی آن را بالاتر ببریم به سخنی از محی‌الدین ابن‌عربی می رسیم که مولانا در شعر و نثر، ملهم از او بوده و تمام دریا را مهر و رحمت می‌دیده و جایی برای قهر و غضب نمی‌یافته است. ------------------------- بیشتر بخوانید: (7 نوشته پیشین)

*1. تو داد و دهش کن، فریدون تویی!

*2. سیرت دوست داشتن، صورت دوست داشته شدن

*3.ایوان مداین را آیینه عبرت دان!

*4.میر جلال‌الدین کزازی؛ فردوسی بی ردا و دستار!

*5. دوم بهمن؛ جشن بهمن‌گان؟

*6. غوغای موسیقی کلمات؛ دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ؟

*7. پرویز نیست، پرویزن است!

لینک کوتاه: asriran.com/003EMl