دوشنبه 5 آذر 1403

موزه سینما خاطرات بهزاد فراهانی را منتشر کرد

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
موزه سینما خاطرات بهزاد فراهانی را منتشر کرد

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، به نقل از روابط عمومی موزه سینمای ایران، بهزاد فراهانی با اشاره به خاطرات خود از شروع کار هنر و بازیگری گفت: اسم اصلی من لطف‌الله درمنکی فراهانی و متولد اول بهمن 1323 در روستای درمنک فراهان هستم. پدرم تعزیه‌خوان قابلی بود که تمام عمرش را به خاطر نذری که داشت در ده تعزیه می‌خواند. نخستین بار زمانی که در تعزیه شرکت کردم، پدرم نقش «حر بن ریاحی» را...

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، به نقل از روابط عمومی موزه سینمای ایران، بهزاد فراهانی با اشاره به خاطرات خود از شروع کار هنر و بازیگری گفت: اسم اصلی من لطف‌الله درمنکی فراهانی و متولد اول بهمن 1323 در روستای درمنک فراهان هستم. پدرم تعزیه‌خوان قابلی بود که تمام عمرش را به خاطر نذری که داشت در ده تعزیه می‌خواند. نخستین بار زمانی که در تعزیه شرکت کردم، پدرم نقش «حر بن ریاحی» را می‌خواند و من پسر حر را می‌خواندم؛ سر یکی از بیت‌ها کمی لکنت پیدا کردم و وزن شعر را آن‌گونه که باید ادا نکردم. پدرم با خواب شمشیر بر کمرم کوبید به طوری که با دو دست به زمین خوردم؛ دوباره بلند شدم و پدرم از من خواست که بیت را دوباره بخوانم. این هنرمند افزود: با اینکه بغض گلویم را گرفته بود، اما بسیار خوب خواندم و زمانی که بیت شهادت پسر حر را خواندم، پدربزرگم از جایی که نشسته بود و تعزیه را نگاه می‌کرد گفت «دست مریزاد که از پدرت بهتر می‌خوانی» این لحظه برایم زیبا بود و احساس کردم که نگاه مردم دیگر برایم نگاه ترسناکی نیست بلکه نگاه گرم و مهربانی بود. وی ادامه داد: زمانی که 16 ساله بودم داستان «یتیمان» نوشته هکتور مالو را در 150 صفحه به صورت سینمایی نوشتم و آن را ابتدا به اسماعیل کوشان و بعد به ابراهیم باقری نشان دادم. معمولا نمایشنامه‌هایمان را در مدرسه‌های دارالفنون، قوام یا ابوریحان برگزار می‌کردیم. اولین معلمی که تئاتر را در کنار او در دوران ابتدایی تمرین کردیم تفرشی‌آزاد بود که چهره‌پرداز بسیار ماهری بود و از او بسیار آموختم. به خاطر دارم اجازه نمی‌داد در کلاس‌هایش شرکت کنم، زیرا دیر رسیده بودم به همین دلیل از پنجره کلاس را دنبال می‌کردم. چند بار این اتفاق افتاد و متوجه شد که من دست بردار نبودم، در نهایت اجازه داد در کلاس او بنشینم. فراهانی بیان داشت: یادم می‌آید برای نمایشی که تمرین می‌کردند، دیگر نقشی باقی نمانده بود و معلم نقشی به عنوان پیشخدمت برای من به نمایشنامه اضافه کرد تا چای بیاورم. در اولین اجرایی که داشتیم، پایم به چارچوب در گیر کرد و به زمین خوردم، ولی سینی چای را بالا نگه داشتم خنده تماشاگران بالا رفت و من لذت می‌بردم. بعد از آن معلم گفت «در اجرا‌های بعدی نیز هر دفعه که وارد می‌شوی باید زمین بخوری» این خاطره از اولین باری است که روی صحنه رفتم. وی با اشاره به اینکه انسانیت و دفاع از حقانیت در کار هنر و هنرپیشگی بسیار مهم است، ادامه داد: استادی داشتیم که شاگرد برتولت برشت، نمایشنامه‌نویس آلمانی بود و مستقیم با او کار کرده بود. وقتی ریزبینی‌های مرا در توجه به جزئیات دکور و صحنه دید، از من خواست کنار او بایستم و به او کمک کنم و این به جایی رسید که من در آن کار اول شدم. فراهانی در ادامه گفت: هیچ سخن و عکس‌العملی نبود که آن استاد روی صحنه ببیند و از آن علت‌جویی نکند، علت و معلول برای او بسیار اهمیت داشت. درآنجا بود که فهمیدم هنر پدیده‌ای جمعی است و این یک اصل در کار هنر است؛ احترام متقابل در این کار بسیار مهم است، کارگردان و نویسنده و بازیگر تفاوتی نمی‌کند. بعد از آن یاد گرفتم در تمام نمایشنامه‌هایم یک نقش را چندین نفر بازی کنند، در واقع همه روی صحنه بازی می‌کنند و خوشحالم که چند نوع بازی می‌بینم؛ این بسیار تاثیرگذار است، زیرا هنرپیشه از هنرپیشه یاد می‌گیرد و نداشته‌های خود را پیدا می‌کند، یکدیگر را نقد می‌کنند و اخوت و انسانیت میان آن‌ها بیشتر می‌شود.