سه‌شنبه 6 آذر 1403

میلیاردری که فروشنده بادام‌زمینی بود

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
میلیاردری که فروشنده بادام‌زمینی بود

مردی که سرمایه میلیاردی به‌دست آورد تا یک شرکت فعال در حوزه‌های املاک، سرگرمی و هتل‌داری تاسیس کند، نامش بر سر در ساختمان دانشگاه‌های مهمی در چین و هنگ‌کنگ خورده است.

او از دست افراد مهمی جایزه گرفته و حجم دارایی‌هایش باعث شد یک بار عنوان دومین مرد ثروتمند آسیا را به‌دست آورد.

اما وقتی در سال 2016 مجله فورچون تصمیم گرفت با لوی چه وو (Lui Che Woo) گفتگو کند، ترجیح می‌داد موضوع صحبتش چیز‌های دیگری به غیر از ثروت و کار باشد؛ چیزی که می‌گوید از بچگی در او مانده است. او در همان سال به یک دانشمند چینی در حوزه کشاورزی و سازمان پزشکان بدون مرز به‌خاطر فعالیت‌هایشان در امنیت تامین غذا و درمان بیماری ابولا، کمک مالی 5/ 2 میلیون دلاری کرد.

به گزارش دنیای اقتصاد، لوی چه وو، میلیاردر، سرمایه‌گذار و خیر اهل هنگ‌کنگ است. او در اوت 1929 متولد شده و موسس و رئیس شرکت سرگرمی گلکسی و هلدینگ املاک وا اینترنشنال است. ثروت لوی چه وو در سال 2020 از سوی مجله فوربس 7/ 11 میلیارد دلار ارزیابی شده و در لیست ثروتمند‌های امسال این مجله، او رتبه 106 را به‌خود اختصاص داده است.

او در گفت‌وگویش با مجله فورچون گفته بود یکی از درس‌هایی که هنگام بزرگ شدن در هنگ‌کنگ تحت اشغال ژاپن یاد گرفته، اهمیت دادن به مدنیت، انرژی مثبت و آموزش اخلاقی است. لوی چه وو تاریک‌ترین روز‌های هنگ‌کنگ را به یاد می‌آورد. برای میلیاردر خودساخته‌ای که میلیون‌ها دلار برای پیشرفت جامعه‌اش خرج کرده، آن روز‌ها اوج اتفاق‌های غیرمتمدن بود. او در جنگ جهانی دوم، کودک بود و صحنه‌هایی را از تجمع اجساد کشته شده‌ها در خیابان‌ها به یاد می‌آورد. وقتی جوان بود، به چشم دیده بود که مردم عادی از شدت گرسنگی می‌میرند. «بیشتر سختی‌هایی که مردم در آن دوران می‌کشیدند را به چشم دیدم و همه آن‌ها را به یاد دارم.»

از همان زمان، توانمندسازی اقتصادی برای او معنا پیدا کرد. «بدرفتاری ژاپنی‌ها با چینی‌ها» به‌طور خاص او را به تعجب می‌انداخت. «آن‌ها می‌گفتند، شما چینی‌ها فقیر و بی‌سوادید. این جملات، حتی تا امروز در قلب من حک شده‌اند.»

لوی چه وو در کلاس ششم، مجبور شد مدرسه را ترک کند. وقتی نوجوان بود، زندگی خود را با فروختن بادام‌زمینی به مردمی که صف بسته بودند تا از آشوب هنگ‌کنگ فرار کنند، می‌گذراند. در طول 44 ماه اشغال ژاپن، او با این کار، گرسنه نماند و حتی توانست اندکی پول پس‌انداز کند.

وقتی جنگ تمام شد، لوی با عمویش به یک شرکت تجارت لوازم یدکی خودرو رفت و به‌عنوان انباردار مشغول به‌کار شد. در زمانی که شهر هنگ‌کنگ برای مسطح‌سازی و احیای اراضی هنوز به نیروی کار یدی متکی بود، او بلدوزر‌هایی خرید که به درآمدزایی‌اش کمک کرد. چند سال بعد، در دهه 50 میلادی و وقتی حدود 20 سال داشت، اولین شرکت مجموعه کی. وا (k. Wah) را در هنگ‌کنگ تاسیس کرد. در دهه 60، سرمایه‌گذاری در بخش املاک را شروع کرد. در دهه 80 توجهش به توسعه هتلداری معطوف شد. در اوایل دهه 90 کسب‌وکارش را به داخل چین گسترش داد. در سال 2002 وارد کسب‌وکار سرگرمی شد که مراکز تفریحی و خرید و نمایشگاه را در کلاس جهانی در برمی‌گیرد.

به این ترتیب امپراتوری لوی به تدریج بزرگ‌تر شد و امروز شرکت‌های تابعه آن عبارتند از: هلدینگ بین‌المللی کی. وا، گروه سرگرمی گلکسی، شرکت بین‌المللی هتل‌های استنفورد، و شرکت مواد ساختمانی کی. وا. امروز، مجموعه کی. وا به یک شرکت چند ملیتی توسعه یافته که حوزه‌های املاک، سرگرمی، ساخت‌وساز و هتلداری را در برمی‌گیرد و حدود 200 شرکت تابعه با بیش از 33 هزار نیروی کار در هنگ‌کنگ، چین، ماکائو، آمریکای شمالی و جنوب شرق آسیا دارد.

خودش مرتب می‌گوید: «خوش‌شانس بودم» و فرصت‌هایی که شناسایی می‌کردم، به نتیجه می‌رسید.

لوی می‌گوید حدود 60 سال پیش، زمانی که وارد بازار کار شد تا برای گذران زندگی پول دربیاورد، با این واقعیت روبه‌رو شد که «فرصت تحصیل به‌دلیل کمبود امکانات، نبود مدرسه کافی و نبود همه چیز، برای عده بسیار کمی وجود دارد.» بنابراین، وقتی پولدار شد، کمک کرد در چین مدارس بیشتری تاسیس شود؛ آنقدر که دیگر تعداد آن‌ها از دستش خارج شده است. سپس، تاسیس دانشگاه را در کار‌های خیریه خود گنجاند و به جیانگمن، شهری که در 4 سالگی آن را ترک کرده بود برگشت تا یک دانشگاه محلی در آنجا تاسیس کند. لوی می‌گوید: «هر وقت و هر جا که فکر می‌کنم نیاز باشد و درست باشد، درگیر کار‌های انسان‌دوستانه می‌شوم و ثروتم را می‌بخشم.»

لوی که در خارج از چین چندان شناخته شده نیست، با تاکید بر ارزش‌ها، معتقد است که پیشرفت‌های تکنولوژی باعث شده برخی ارزش‌ها از بین بروند، بنابراین او می‌خواهد اصول ساده و بنیادی را به جامعه خود یادآوری کند؛ اینکه چگونه افراد با هم نجنگند، چگونه دست افتاده‌ها را بگیرند و به دنیا کمک کنند. «من نمی‌خواهم فقط حرف زده باشم، بلکه، کاری را که واقعا لازم است، انجام می‌دهم.»