یک‌شنبه 4 آذر 1403

نقد توئیت منتقدان به فیلم‌های روز هشتم جشنواره فیلم فجر | از فیلمی که می‌توان وسط آن خوابید تا تکرار سندرم اصغر فرهادی

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
نقد توئیت منتقدان به فیلم‌های روز هشتم جشنواره فیلم فجر | از فیلمی که می‌توان وسط آن خوابید تا تکرار سندرم اصغر فرهادی

برخی از منتقدین نقدهای کوتاه خود را درباره فیلم‌های روز هشتم جشنواره فیلم فجر منتشر کردند.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، فیلم‌های اجتماعی روز هشتم جشنواره فیلم فجر نگاه‌های انتقادی و منفی را درباره خود بدست آوردند.

فیلم‌های اکران شده در روز هشتم عبارتند از تعارض ساخته محمدرضا لطفی، پدران ساخته سالم صلواتی و من می‌ترسم ساخته بهنام بهزادی.

نگاهی به "آتابای"| حکایت عشق بی عین، شین و قاف نگاهی به «ابر بارانش گرفته» | سینمای خسته همچنان وابسته نگاهی به «لباس شخصی»| اردوگاه حزب توده کجا است؟/ فیلم شعاری را ضدشعار نسازیم

#تعارض

جبارآذین: یک فیلم سیاه و سفید تجربی است که کیلومترها با سینماشدن فاصله دارد، تعارض فیلمی آشفته، شخصی و سلیقه‌ای است و ربطی به سینمای حرفه‌ای، ملی و مردمی ندارد.

سعید مستغاثی: بی‌ریخت ها نباید برقصند / دومین فیلم محمدرضا لطفی که قبلا "ریست" نام داشت، به اثری ظاهرا تجربی اختصاص دارد که بازهم محصول برداشتی سطحی از ترکیب ناهمگون تعدادی فیلم است که گویا در ذهن جناب فیلمساز ماندگار شده بوده است. رضا که گویا شغلش نصب دوربین‌های مدار بسته است، همواره خود را در جلوی دوربین یا به عبارتی دوربین‌هایی می‌بیند که سراسر زندگیش را احاطه کرده‌اند و مدام در این فکر است که اشخاصی از طریق این دوربین‌ها او را زیر نظر دارند. مثل آن سرباز از جنگ برگشته در فیلم "حشره" ویلیام فرید کین که فکر می‌کرد از طریق تزریق حشره‌هایی در خونش، وی را تحت مراقبت قرار داده‌اند. از همین طریق، داستان رضا با مادرش، همسرش که با نامزد سابق خود رفته، آشنایی با زن جدیدی که گویا همان است که او می‌خواسته، با روانشناس و با پلیس و صاحب کارش روایت می‌شود.

کارگردان از یک طرف، از سیستم تصویر در تصویر بهره گرفته و از طرف دیگر از پس و پیش کردن زمان‌ها هم استفاده برده. یعنی تقلید سطحی از فیلم "تایم کد" مایک فیگیس را در کنار کاربرد پیچیده کریستوفر نولان در "ممنتو" یا جلو و عقب شدن زمان در "پالپ فیکشن" و یا ایجاد جریان سیال ذهن در فیلم‌هایی همچون "سال گذشته در مارین باد" و "هیروشیما، عشق من" گذاشته که همه این موارد برای ایجاد مفهومی خاص یا مقابله در مفاهیم روایی انجام گرفته، آنچه که اساسا در فیلمی مانند "تعارض" وجود ندارد و کار محمدرضا لطفی بیشتر به یک بازی خسته کننده و ملال آور شبیه شده است. بازی ملال آوری که تقریبا از دقایق اولیه تماشاگر را دچار نوعی دلزدگی کرده و تنها پاساژهایی که هر چند دقیقه یک بار با نمایش رقص همین آقا رضا با آهنگ های لس آنجلسی ایجاد می شود، او را از خواب می‌پراند!

سهیل کریمی: یک کار سرتاسر فرم و یک قصه غیرخطی. این قدر فرمیک که اگر یک ربع وسط فیلم می‌خوابیدید خط داستان برایتان گم نمی‌شد. بازی رضا بهبودی و تکنیک تصویر خوب بود. پلان رقصیدن از شدت تکرار اگزجره شده. روی هم رفته اگر این فیلم را هم نبینید چیزی از دست نداده‌اید.

امیررضا مافی: فیلم تعارض محمدرضا لطفی، حرف‌های بزرگ و زیادی می‌زند، درباره‌ی اعتماد، تنهایی و رنجوری تن، اما برای هنر و تجربه خوب است و مخاطب عام را درگیر نمی‌کند.

علیرضا مجمع: تعارض فیلم ضد قصه است. راهی جز قصه‌گویی برای سینما نمی‌شناسم. فیلم رفیق‌مان محمدرضا لطفی در بهترین حالت یک فیلم تجربه‌گراست که احتمالا نگاهش به مخاطب خاص جشنواره‌ها است. محور فیلم؛ دوربین‌های مداربسته میزانسن فیلم را بی‌معنی کرده است. قصه‌گویی و میزانسن حلقه گمشده تعارض است.

#پدران

سعید مستغاثی: کمربندها را محکم ببندیم! / فیلم "پدران" ساخته اول "سالم صلواتی" و البته با فیلمنامه‌ای از محمد رضا گوهری است که آثاری همچون "فرزند خاک "و "رخ دیوانه" و "یه حبه قند" را نوشته است. اما این فیلم، فقط یک قصه یک خطی را شامل می‌شود که شاید برای یک فیلم ده دقیقه‌ای کفایت می‌کرد.

همچنان فرمول همیشگی پدرهای بی‌فکر و هیولا مانند و بی‌مسئولیت در این فیلم مطرح است به علاوه شکاف تحمیلی بین نسل‌ها که اغلب در این نوع فرمول‌ها، مطرح می‌شوند. اما یک شوک هم در فیلم وجود دارد که به دلیل اصرار فیلمساز بر تکرار صحنه‌های کشدار درگیری خانواده ها و تحقیقات شرلوک هلمزی آنها، متأسفانه شوک یاد شده قبل از طرح شدن، از دست می‌رود و در واقع تماشاگر خسته از تکرار مکررات اساسا دیگر به دنبال شوک یا چیزی شبیه به آن نیست تا پای فرد سومی هم در تصادف فوق به میان آید. اما علی‌رغم همه غیراستاندارد بودن فیلم "پدران"، یک نکته آموزشی در این فیلم وجود دارد که پرسش بسیار جدی تماشاگر درباره علت زنده ماندن و حتی مجروح نشدن فرد سوم (به جز خراشی کوچک بر صورت) را علی‌رغم غلتیدن مکرر و تقریبا له شدن اتومبیل آنها، پاسخ می‌دهد! و آن هم بستن کمربند ایمنی است!! پلیس در گزارشاتش تأکید دارد که هیچیک از دو جوان کمربند نبسته بوده و از همین روی به بیرون از اتومبیل پرتاب شدند. اما فلاش بک فرد سوم نشان می‌دهد که وی کمربند خود را سفت و محکم بسته بوده!! به نظر همین نکته برای فیلم "پدران" کافیست!!!

کریم نیکونظر: یاد بگیریم با بستن کمربند ایمنی نمی‌ریم.

جبارآذین: این فیلم گرچه موضوعی خوب را دستمایه قرار داده اما در پردازش دراماتیک آن و چیدمان داستان در ساختار فیلمنامه و یک اثر سینمایی ناموفق است. پدران با شمایل کنونی یک فیلم داستانی تلویزیونی است.

سهیل کریمی: کارگردانی که فیلمنامه خوب را از بد تشخیص ندهد اصلا کارگردان نیست. یک فیلم برای کودک و نوجوان با نهایتا هنروتجربه. داستان خیلی معمولی و دم دستی. نماها و قاب‌ها خیلی معمولی و دم دستی. فیلمنامه دهه شصتی، فیلم دهه شصتی. با تمام مختصات.

علیرضا مجمع: پدران قصه ساده‌ای دارد که در دقایقی از فیلم به پیش پاافتادگی پهلو می‌زند. فیلم تا نیمه خوب پیش می‌رود اما از زمانی که دو پدر، بی‌منطق به جان هم می‌افتند، تمام‌حس کار می‌ریزد. فضا تلویزیونی می‌شود و گره‌گشایی آخر هم برای این است که کاراکتر گناهکار تبرئه شود و نه سیخ بسوزد نه کباب.

امیررضا مافی: فیلم پدران سالم صلواتی، کند و ضعیف، با موضوع تکراری و فاقد جهان‌بینی است. تنها نکته فیلم این است: کمربند ایمنی‌مان را ببندیم.

رامین کیانفر: پدران به کارگردانی سالم صلواتی را می‌توان به برخی برچسب‌هایی چون شریف، نجیب و بی‌ادعا پیوند زد اما این چه دستاوردی است که ما حالا در جشنواره فیلم‌مان برای آن فرش قرمز پهن کنیم و سینما را به مفهوم تله فیلم تقلیل دهیم!

#من‌_می‌ترسم

مهرزاد دانش: من می‌ترسم انگار برای همین روزها است. ترس از فساد سیطره، و ترس از مسخ‌شدگی و استحاله و تبدیل و تکثیر آن. ترس از دیگری و ترس از تبدیل خود به دیگری؛ در نظم بی‌قاعده شهری، در نمود موتور و تعقیب و تصویر...

سعید مستغاثی: بقایای سندرم فرهادی / بهنام بهزادی در تازه‌ترین تجربه خود پس از فیلم‌هایی مانند "تنها دوبار زندگی می‌کنیم" "قاعده تصادف" و "وارونگی"، این بار در فیلم "من می‌ترسم" گویا خواسته ضمن بیان آسیب اجتماعی نفوذ افراد فاسد در جامعه، به چگونگی برخورد با آنها نیز اشاره کند.

می‌توان گفت در سراسر فیلم "من می‌ترسم" نشانه‌های تفکر و فیلم های اصغر فرهادی به چشم می‌خورد. از تلاش مهندس برای تصاحب زنی که نامزد ازدواج با پسر است تا اقدام پسر برای انتقام و نارضایتی زن از انتقام پسر و در نهایت ترک او و بالاخره نمایش جامعه‌ای در بحران و مملو از روابط نابهنجار و رانت خواری که باید فقط از آن فرار کرد (مانند فیلم "#جدایی_نادر_از_سیمین")

اما گویا بهنام بهزادی آنقدر گرفتار سندرم اصغر فرهادی بوده که حتی غلط‌های ساختاری و فیلمنامه ای او را هم رعایت کرده و در فیلمش در نظر گرفته است. از جمله اینکه مهندس دقیقا از همان لحظه‌ای که در می‌یابد شرط اساسی ربایندگان موبایل کارمندش برای عدم انتشار فیلم های نامناسب او، صدور حکم بازگرداندن مغازه پسر است، باید در می‌یافت که سرنخ ماجرا کجا است و به حساب طرف می‌رسید. آنچه در پایان ماجرا به دستیارش گفت که انجام دهد. اما گویا قرار بوده مانند عماد در فیلم "فروشنده" که با یک تاخیر 40 دقیقه‌ای فهمید از طریق وانت فرد متجاوز می‌تواند رد او را بگیرد! مهندس فیلم "من می‌ترسم" هم با تأخیر حدود یک ساعته درمی‌یابد که می‌تواند عامل اصلی انتشار فیلم‌های شخصی‌اش را خاموش کند.

شاید بهنام بهزادی فکر می‌کرده درست به هدف زده و همچنانکه گفته، فیلمش در آستانه ورود به جشنواره کن هم قرار داشته است. اما به نظر می‌آید که بهزادی این موضوع را در نظر نگرفته که دوران اصغر فرهادی به پایان رسیده و دیگر حنایش لااقل برای جشنواره‌های خارجی رنگی ندارد.

جبارآذین: من میترسم تجربه تازه‌ای از بهزادی در پرداخت مضمون و محتوا به زبان سینما است. نگاه اجتماعی و انسان‌محور، بستر داستان‌سازی به نسبت مقبول فیلم متوسط من می‌ترسم است.

بهنام قاسمی: من میترسم / فرم و سبک هر فیلم هر چه که باشد، یکسری قواعد اجتناب ناپذیر است. اینکه اگر ما یک نانوا، یک قصاب یا یک رفتگر را نشان می‌دهیم، باور پذیر باشد. شاعر و عاشق که جای خود دارد. حتی اگر عشق نبوده و یک دوست داشتن ساده را نمایش دهیم. من می‌ترسم از همه اینها ناتوان است. در بستر تم قصه‌ای تکراری بحث قدرت را پیش می‌کشد. با تأکید صد باره بر زمینی که گرد است و از زبان آدم‌های قصه می‌گوید بچرخ تا بچرخیم...

علیرضا مجمع: من می‌ترسم می‌گوید بهنام بهزادی را هنوز با تنها دوبار زندگی می‌کنیم باید به یاد بیاوریم نه هیچ‌کدام از فیلم‌های بعدی‌اش. فیلم را از نیمه به بعد می‌شود حدس زد و خط قصه‌اش بسیار خام‌دستانه چیده شده است. دوربین روی دست فیلم و نماهای لانگ‌تیک نافرم هم کمکی به فضای اثر نمی‌کند.

امیررضا مافی: فیلم من میترسم از بهنام بهزادی نشان می‌دهد که قدرت چطور می‌تواند یک شاعر را فاسد یا یک فرد تحقیرشده را ظالم کند. در واقع کسی صاحب اخلاق است که ضمن امکان قاهریت، در بزنگاه نفع شخصی مهار داشته باشد. «من می‌ترسم» فیلم خوبی بود.

رضا ساکی: روز بلوا، خروج، لباس شخصی، شنای پروانه و من می‌ترسم، به طرز عجیبی گزاره‌های یکسان دارند.

انتهای پیام /