نقد سینما مانند فیزیوپاتولوژی است

مصطفی جلالیفخر، پزشک و منتقد سینما معتقد است نقد فیلم درست مانند فیزیوپاتولوژی است. اول سینما یا به تعبیری بدن انسان شناخته میشود و بعد ضعفهای فیلم یا همان آسیبهای بدن مورد بررسی قرار میگیرند.
باشگاه خبرنگاران جوان - به گزارش روابط عمومی موزه سینمای ایران، به بهانه روز پزشک، پای صحبت دکتر مصطفی جلالی فخر نشستهایم؛ پزشکی که نام او در عرصه نقد فیلم نیز آشناست. جلالی فخر از تجربه شخصی خود در مسیر پرپیچوخم میان طبابت و سینما میگوید؛ از نخستین مواجهه با سینما در دوران دبستان، تا ساخت فیلم کوتاه و حضور حرفهای در عرصه نقد فیلم. گفتوگوی پیشرو، روایتی صادقانه است از کسی که میان علم و هنر، مسیر ویژه خود را یافته است.
چگونه رشته پزشکی با سینما در زندگی شما پیوند خورد؟ چه عاملی در سینما باعث شد به این حوزه علاقهمند شوید؟
این موضوع مربوط به سال پنجم دبستان من است. آن زمان شاگرد اول کلاس بودم. یکی از همکلاسیها از من خواست که به او در درس ریاضی کمک کنم. من به منزلشان رفتم. در آن زمان، ما اصلاً نمیدانستیم ویدیو چیست. ساختار فرهنگی خانواده ما به گونهای نبود که با چنین ابزارهایی آشنا باشیم. اما در منزل آنها، برای اولینبار با ویدیو مواجه شدم. دوستم فیلمی پخش کرد و من در همان لحظه، شیفته سینما شدم و دلم خواست وارد این دنیا شوم. پس از انکه در دانشگاه قبول شدم یکبار به سینما رفتم و فیلمی از «آنجلو» دیدم، نقدی بر آن نوشتم و به روزنامه فرستادم. نقدم چاپ شد و من هم نسخهای برای دوستم فرستادم. تصورم این بود که ماجرا تمام شده، اما پس از آن به من گفتند نقد خوبی نوشتهام و دعوت کردند که ادامه دهم و همکاری کنم. از آنجا، شروع کردم به خریدن کتابهای سینمایی و مطالعه جدی و اینگونه مسیر من در نقد فیلم آغاز شد.
آیا به خاطر دارید آن فیلمی که در دوران دبستان دیدید چه بود؟
بله، یک فیلم هندی بود به نام «من بدکاره» نیستم.
پس از این ماجرا مسیر شما در سینما چگونه ادامه پیدا کرد در واقع با توجه به فراز و فرودهایی که سینمای ایران داشته است، این روند برای شما چگونه طی شد؟ من بسیار شیفته سینما بودم. بهصورت مرتب فیلم میدیدم، مطالعه میکردم. حدود ده سال دلبسته سینما بودم و بسیارعلاقهمند شدم که وارد حوزه فیلمسای شوم، حتی چند فیلم کوتاه هم ساختم و تا جایی پیش رفتم که در ذهنم به صورت کاملا جدی فکر میکردم که بهتر است پزشکی را رها کنم و به سمت سینما و فیلمسازی بروم و مسیر زندگیام متفاوت از پزشکی باشد.
البته در آن مقطع، پزشک عمومی بودم، اما تصمیم گرفتم که دیگر برای مقطع تخصص اقدام نکنم. دلیل این میزان از علاقه من هم این بود که در سینما شور، اشتیاق، خیالپردازی و تمام مؤلفههایی که مدنظر من بود، وجود داشت.
اما متأسفانه آنچه در ذهن داشتم، در عمل محقق نشد. فیلمهای کوتاهی که ساختم، از نظر خودم، بهعنوان منتقد، قابل تأیید نبودند. به همین دلیل تصمیم قاطع گرفتم که از فیلمسازی فاصله بگیرم، تخصص بگیرم و به مسیر پزشکی ادامه دهم، اما به عقیده من کسانی که در سینما موفق میشوند، زندگی دلپذیر و رضایتبخشی دارند. یاد جملهای از مرحوم کیومرث پوراحمد افتادم. ایشان زمانی گفته بود: «اگر شاه میدانست ما فیلمسازها چقدر لذت میبریم، مقام و موقعیت خود را رها میکرد و وارد سینما میشد.»
از دیدگاه من نیز، اگر فردی بتواند در سینما موفق شود، صرفنظر از اینکه در کدام شاخه فعالیت میکند؛ چه کارگردانی، بازیگری یا فیلمبرداری، این یکی از بهترین شانسهای زندگی او است. البته این موفقیت باید واقعی و ملموس باشد، نه اینکه فقط تبدیل به حضوری متوسط یا تکراری در این صنعت شود.
آیا تا به حال از اینکه پزشکی را ادامه دادهاید پشیمان شدهاید؟ یا حسرتی نسبت به ادامه ندادن مسیر سینما در خود احساس کردهاید؟
گاهی بله، این حس در من وجود داشته، چون روحیات این دو حوزه پزشکی و سینما بسیار متفاوت است.
با این حال، من مسیر خودم را در پزشکی طی و آن را تجربه کردم، از آن درآمد کسب کردم و بخش مهمی از هویتم را بر اساس آن ساختهام. اما علاقه به سینما هرگز در من خاموش نشد و همچنان بخشی از وجود من باقی مانده است.
پیشتر گفتید که فیلم کوتاه هم ساختهاید چرا این مسیر را ادامه ندادید؟
واقعیت این است که تجربه فیلمسازی مرا به این نتیجه رساند که منتقد خوب بودن الزاماً به معنای فیلمساز خوب بودن نیست. این مانند آن است که کسی معماری را بهخوبی بفهمد و درباره آن نظری بدهد، اما دلیل نمیشود که معمار خوبی باشد.
فیلم کوتاهی که ساختم، از نگاه خودم رضایتبخش نبود. احساس نکردم که در درونم یک فیلمساز درخشان نهفته است که نیاز به بیداری دارد. این سؤالی بود که ذهنم را مشغول کرد؛ در نهایت به این نتیجه رسیدم که من پزشک بهتری هستم تا فیلمساز و انتخابی را انجام دادم که تا امروز ادامه پیدا کرده است.
البته یک نکته را در نظر بگیرید، فرض محال را در نظر بگیرید که اگر به من گفته شود که به تو یک فرصت زندگی داده میشود و در این حیات، تو میتوانی به عنوان یک فیلمساز موفق با توان مالی بالا زندگی کنی یا یک پزشک متخصص باشی، من گزینه اول را انتخاب میکنم. هرچند مسیر پزشکی را انتخاب کردم و در آن ادامه دادم، اما بهعنوان یک فرض، سینما بسیار ارزش دارد.
حتی در این صورت، میان تبدیل شدن به یک فیلمساز متوسط با درآمد مناسب یا حتی تخصص متوسط در پزشکی، شاید باز هم احساس رضایت از ساخت فیلم را ترجیح بدهم.
با گسترش سینما، طبیعتاً تعداد صاحبنظران نیز بیشتر و متنوعتر شدهاند. آیا این تغییر، بر نگاه شما به رسانه و سینما تأثیر گذاشته است؟
بله، طبیعتاً همینطور است. نشریات مکتوب هم دیگر مثل گذشته نیستند. من شخصاً با آقای گلمکانی حدود سیوسه سال است که همکاری مطبوعاتی دارم. شاید اگر روزی مجله فیلم نباشد یا مثلاً آقای گلمکانی تصمیم بگیرد دیگر مجله را اداره نکند، من هم فیلم را برای همیشه کنار بگذارم.
حتی اکنون هم شور و شوق اولیهام نسبت به نقد فیلم کمرنگتر شده است، چون به باور من پیشتر، منتقد فیلم جایگاه متمایزی داشت ما حتی چند مجله جدی و تخصص هم در این حوزه داشتیم؛ اما با گسترش فضای مجازی، مرز میان نظر تخصصی و اظهارنظرهای عمومی نا مشخص شد و باید گفت این فضا چندان قابل کنترل نیست.
آیا اخیراً به سینما رفتهاید؟
بله رفتم و فیلم «زن و بچه» را تماشا کردم و اگر بخواهم بگویم به نظرم فیلم خوبی نیست. مدتها است که هیچ فیلم ایرانی به نظرم جالب نمیآید. شاید هم من سختگیرتر شدهام. آقای گلمکانی چندسال قبل به من گفت که منتقد سختگیری هستم ولی حتی در آن زمان هم شرایط آثار سینمایی به گونهای نبود که هیچ فیلمی به نظرم جالب نباشد.
من حتی همین فیلم «پیرپسر» که سر و صدا کرد و طرفدارهای جدی داشت را هم دوست نداشتم. به همین خاطرم ست که میگویم سینمای ایران بسیار افول کرده است و این اتفاق هم چند دلیل دارد. اول اینکه نسل جدید دیگر سینمای ایران را نمیپسندد و ارتباطش با سینمای جهان خیلی بیشتر و پررنگتر شده است و باتوجه به این ماجرا سینمای ایران نمیتواند آن استانداردهای لازم را بهدست بیاورد.
دوم اینکه سینمای ایران دولتی است، تحت نظارتهای سختگیرانه قرار دارد و معمولا سرمایهگذاری در آن به شیوه درستی انجام نمیشود. همه این عوامل باعث شدهاند که ما در نهایت چند فیلم جدی بیشتر نداشته باشیم.
سومین دلیل هم این است که مردم دیگر علاقهای به وضع سینما ندارند. فشارهای متعدد ذهنی که بر مردم وارد شده و شعاری شدن عجیبوغریبی که در فیلمها اتفاق افتاده، فضا را تا حدی شبیه سینمای هند کرده است. مردم به سینما میروند، نه برای اینکه بیشتر فکر کنند بلکه میخواهند ذهنشان را با ساعتی رها کنند، به همین دلیل هم کمدیهای سخیف بسیار رواج پیدا کردهاند. البته در چند ماه اخیر کمی اوضاع بهتر شده و تمام ژانرها روی پرده سینما به نمایش گذاشته میشوند، ولی من خوشبین نیستم که این موضوع به یک جریان ماندگار تبدیل شود.
در حال حاضر فیلمی برایتان جالب نیست، اما اگر بخواهید پنج فیلم را نام ببرید که برایتان حیرتانگیز بودهاند، چه آثاری به ذهنتان میرسد؟
قطعا یکی از آثار مورد پسند من «درباره الی» است. شبی که برای اولینبار آن را در سینما فلسطین و در جشنواره دیدم، بهشدت تحتتأثیر قرار گرفتم و جزییات آن را به یاد دارم.
فکر میکنم ساعت دوازده یا حتی یک شب بود که فیلم تمام شد. آن شب فکر میکنم شش یا هفت فیلم دیده بودم. چشمهایم ورمکرده و خسته و خوابآلود بود و باران میبارید ولی «درباره الی» به قدر من را تکان داد که با وجود باران، ترجیح دادم مدتی تنها و در سکوت، در اطراف سالن سینما فقط قدم میزدم و با خودم فکر میکردم.
البته تجربهای مشابه با آثار بهرام بیضایی داشتم البته نه به این شدت. سینمای او را دوست داشتم، هرچند این علاقه مربوط به گذشته است. به یاد دارم نخستین باری که فیلم «مسافران» را دیدم، آن را بسیار هیجانانگیز یافتم. اما جالب است که همین فیلم را دو سال پیش، به دلیلی دیگر، مجدداً تماشا کردم و متوجه شدم که دیگر به اندازه گذشته برایم جذاب نیست.
با خودم فکر کردم چرا زمانی این فیلم را اینقدر دوست داشتم. گویی آن علاقه، محصول هیجان موقعیت و زمان خودش بود.
در مقابل، هیچگاه با سینمای مسعود کیمیایی ارتباط برقرار نکردم. البته این مسئله شخصی است و به سلیقه من بازمیگردد. نگاه و جهانبینی موجود در آثار او را نمیپسندم، هرچند برای خودش و سلیقه مخاطبانش احترام قائلم، اما در این حوزه بحث دیدگاه شخصی هم مطرح است.
در مورد خود کیمیایی نیز باید بگویم که کاریزمایش برایم جالب است، اما شناختی از شخصیت او ندارم.