دوشنبه 12 آبان 1404

نگاهی به رویکرد نویسنده در بازآفرینی رنج فلسطینیان

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
نگاهی به رویکرد نویسنده در بازآفرینی رنج فلسطینیان

نویسنده این اثر نشان می‌دهند که هنر می‌تواند زبانِ مشترکِ رنج باشد، و ادبیات می‌تواند از دلِ همین رنج، معنا و زندگی تازه بسازد.

نویسنده این اثر نشان می‌دهند که هنر می‌تواند زبانِ مشترکِ رنج باشد، و ادبیات می‌تواند از دلِ همین رنج، معنا و زندگی تازه بسازد.

به گزارش خبرنگار مهر، در نقد «آوارگی، هنر و مقاومت در روایتِ انسانی» در رمان «اغتشاش در کازابلانکا» به قلم مصطفی جمشیدی نوشت:

1. آوارگی، نه در حاشیه بلکه در متن زندگی

رمان حاضر با نگاهی تازه به مسئله آوارگی در جنگ اخیر جهان عرب و لبنان می‌پردازد. برخلاف بسیاری از آثار سیاسی یا خبری که آواره و ستم دیده را تنها قربانی می‌دانند، نویسنده در این اثر، او را به‌عنوان انسانی زنده، پویا و دارای خاطره تصویر می‌کند. آوارگان قدیمی و تاریخی این جنگ مستمر در این رمان، صرفاً در صفِ پناه‌جویان یا در چادرهای امدادی خلاصه نمی‌شوند؛ آن‌ها در متن زندگی روزمره حضور دارند و ایستاده‌اند، در خیابان‌های بی‌نام، در کارگاه‌های ساده، در بازارهایی که هنوز بوی ادویه و خاک و قهوه عربی دارند.

رویکرد داستانی نویسنده در پرداخت به آواره‌های جنگ و ویرانه‌های بمب ها انسانی و جزئی‌نگر است. به‌جای تمرکز بر فاجعه به‌صورت کلان، از دریچه لحظه‌های شخصی وارد می‌شود: گفت‌وگوی یک مادر با دخترش هنگام جمع‌کردن چمدان، یا تلاش یک پسر نوجوان برای یافتن عکسی از پدرش میان ویرانه‌ها یا نجات مدفون‌شدگان و زخمی‌ها... و همین نگاه خرد و ملموس، آوارگی و آسیب‌ها را از حالت شعاری و قدیم شده خارج می‌کند و به تجربه‌ای قابل لمس و درونی بینافرهنگی بدل می‌سازد.

در این اثر، کشورهای عربی و پهنه فیزیکی انها فقط پس‌زمینه جغرافیایی و بلکه بستری اجتماعی و فرهنگی‌اند. نویسنده نشان می‌دهد که آوارگی فقط به معنای بی‌خانمانی نیست؛ بلکه در خود مفهوم «بی‌هویتی» و «بی‌جا شدن از زمان» را در تاریخ دارد. شخصیت‌ها در کشاکش میان تعلق به گذشته و نیاز به ادامه زندگی، به‌نوعی «مرگِ پذیرفته شده» دچارند همان‌طور که بسیاری از جوامع عربی در سایه بحران‌ها، بین پذیرش و بی‌تفاوتی و دهان کج کردن سرگردان‌اند.

این نگاه تازه، رمان را از سطح گزارش به سطح بازنمایی روانی و هنری می‌برد. نویسنده موفق می‌شود آوارگی و ایستادگی را به‌جای شعار، به یک وضعیت فلسفی و انسانی تبدیل کند.

2. گرنیکا؛ پلی میان هنر و تاریخ

از لحظه‌ای که نام «گرنیکا» در رمان می‌آید، مخاطب حس می‌کند قرار است هنر و واقعیت در هم تنیده شوند. نویسنده هوشمندانه از تابلوی مشهور پیکاسو، که روایت تصویری فاجعه بمباران اسپانیا در سال 1937 است، برای تفسیر فجایع معاصر استفاده می‌کند.

در این اثر، بمباران خانه‌های فلسطینی همان کارکردی را دارد که «گرنیکا» در تاریخ هنر داشت: تبدیل فاجعه به تصویرِ ماندگارِ وجدان بشر. نویسنده نمی‌خواهد فقط بگوید جنگی در جریان است؛ بلکه می‌خواهد نشان دهد چگونه تاریخ خودش را در ازمنه مختلف تکرار می‌کند، چگونه چهره درد در هر عصر فقط لباسش را عوض می‌کند و خشن است.

درون‌مایه گرنیکا در رمان، به شکل حضور «روحی» و استعاری تکرار می‌شود. هر بار که انفجار یا ویرانی‌ای رخ می‌دهد، انگار تکه‌ای از تابلو دوباره زنده می‌شود: چشمی که از دل دود بیرون می‌آید، دستی که در میان آجرها دنبال نوزادی می‌گردد، و نوری که از دل تاریکی می‌گذرد. نویسنده با این استعاره، میان گذشته مغشوش اروپا و اکنون خاورمیانه، خط ارتباطی می‌کشد.

این همسان‌سازی هوشمندانه باعث می‌شود خواننده، رنج فلسطینیان را نه فقط یک مسئله منطقه‌ای، بلکه بخشی از تاریخ مشترک انسان ببیند. به‌بیان دیگر، نویسنده موفق می‌شود «گرنیکا» را از دیوار موزه بیرون بکشد و در دل خاورمیانه بازآفرینی کند.

در این میان، نکته مهم این است که نویسنده از تابلو به‌عنوان ابزار شعار یا مظلوم‌نمایی استفاده نمی‌کند. او نمی‌گوید «این هم مثل آن است»؛ بلکه با بافتنِ تصویر در بطنِ روایت، اجازه می‌دهد شباهت‌ها خودش را در ذهن خواننده بسازد. همین ظرافت باعث می‌شود اثر از دام مستقیم‌گویی و بیانیه‌نویسی در امان بماند.

3. نوآوری در ژانر مقاومت

رمان را می‌توان در قالب گسترده «ادبیات مقاومت» دسته‌بندی کرد، اما با یک تفاوت اساسی: نویسنده از قالب‌های تکراری این ژانر فاصله گرفته و مقاومت را نه در شعار، بلکه در زیستنِ روزمره جست‌وجو کرده است.

در بسیاری از آثار کلاسیک مقاومت، شخصیت‌ها معمولاً قهرمانانی ایدئال‌اند؛ با آرمان‌های روشن و پایان‌های نمادین. اما در این رمان، مقاومت از دل جزئیات ساده بیرون می‌آید: زنی که با وجود آوارگی هنوز برای کودکان داستان می‌گوید، مردی که دفترچه یادداشتش را میان خرابه‌ها پیدا می‌کند، یا پسرکی که با تکه‌ای زغال روی دیوار خانه ویران‌شده‌اش نقاشی می‌کشد.

در واقع، نویسنده از «بیانیه مقاومت» فاصله می‌گیرد و به «زیباییِ مقاومت» نزدیک می‌شود. مقاومت در اینجا یعنی زنده ماندن، نفس کشیدن، جنگیدن و ادامه دادن. این رویکرد باعث می‌شود اثر نه‌تنها در سطح سیاسی، بلکه در سطح انسانی و جهانی معنا پیدا کند.

نوآوری دیگر نویسنده در استفاده از زبان است. او با بهره‌گیری از نثری تصویری و روان، روایتی ساخته که نه گزارش است و نه کاملاً شعر. ساختار رواییِ چندلایه، ترکیب صداها و زاویه‌های دید مختلف، باعث می‌شود خواننده هم‌زمان شاهد و همراه شخصیت‌ها باشد.

چنین نگاهی، ژانر مقاومت را از چارچوب‌های قدیمی بیرون می‌کشد و به آن بُعدی تازه می‌دهد: بُعدی که در آن، ادبیات نه فقط ابزار اعتراض، بلکه راهی برای بازسازیِ معنا و امید است.

4. جمع‌بندی؛ از رنج تا معنا

نویسنده در این اثر، با کنار هم گذاشتن دو مفهومِ ظاهراً دور، نقاشی مدرن اروپایی و جنگ معاصر خاورمیانه، به نوعی ترکیب میان‌فرهنگی و میان‌هنری دست یافته است. او نشان می‌دهد که هنر می‌تواند زبانِ مشترکِ رنج باشد، و ادبیات می‌تواند از دلِ همین رنج، معنا و زندگی تازه بسازد.

رویکرد انسانی و بی‌پیرایه نویسنده به زندگی آواره‌ها، باعث می‌شود رمان از سطح شعار و تبلیغ عبور کند و به اثری تبدیل شود که خواننده با آن هم‌دل می‌شود، نه صرفاً متأثر. به همین دلیل می‌توان گفت این اثر، یکی از نمونه‌های نوآور و تأثیرگذار در ادبیات مقاومت معاصر فارسی‌زبان است روایتی که در آن صدای آواره، صدای امید است و گرنیکا نه فقط یک تابلو، بلکه تکه‌ای از حافظه مشترک بشریت.