دوشنبه 17 دی 1403

نیما ترا چشم به راه است»؛ راز «لادبن» و «ری را» در شعر نیمایی

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
نیما ترا چشم به راه است»؛ راز «لادبن» و «ری را» در شعر نیمایی

ساری - دی ماه سرد و زمستان 1338 بود که آفتاب نیما یوشیج غروب کرد و همچنان چشم به راه نیماپژوهانی است تا گره از رازهای اشعارش بازکنند.

ساری - دی ماه سرد و زمستان 1338 بود که آفتاب نیما یوشیج غروب کرد و همچنان چشم به راه نیماپژوهانی است تا گره از رازهای اشعارش بازکنند.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها: دی ماه زمستان 1338 یادبود غروب پدر شعر نو ایران است و با گذشت سال‌ها از آن غروب غم انگیز همچنان نیما همانند شعرهایش رازگون باقی مانده است.

نگاهی به شعرها و دست نوشته‌های نیما نشان می‌دهد که وی عاشق و شیدای دیارش مازندران و لاویج بود. اهل حزب بازی نبود و در شعرهایش حامی طبقه ضعیف و فقرا بوده است. از این رو بود که از زندگی بورژوازی مادری اش فاصله می‌گیرد و سال‌ها در خانه‌ای کوچک در یکی از خیابان‌های تهران زندگی می‌کند و بعدها به یوش می‌آید.

نامش «علی نوری اسفندیاری» و متخلص به نیما بود و بعدها نام پدر شعر نو را بر وی می نهند. نیما در یک شب سرد زمستانی براثر بیماری ذات الریه جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و پسرش شراگیم می‌گوید: «خانه جلال (آل احمد) نزدیک بود و وقتی دم درب خانه‌اش رفتم و حال مرا دید، عبایی که بر دوش داشت بردوشم انداخت.»

وی ادامه می‌دهد: شب پیکر نیما را در مسجدی در خیابان منوچهری گذاشتیم و صبح نیز تعدادی از شاعران نظیر شاملو، فروغ، اخوان و غیره آمده بودند.

نیما عاشق وطن بود

شراگیم می‌گوید: گاه وقتی شعرهای نیما را می‌خوانم بغض می‌کنم چون نیما را خوب حس می‌کنم و دقیقاً می‌فهمم چه می‌گوید.

نیما دوازده ساله بود که از زندگی مرفه مادرش دور می‌شود و به جنبش جنگل می‌پیوندد و به گفته پسرش، نیما آدمی بود که با عشق و حرارت به میهن زندگی و از طبقه فقیر حمایت می‌کرد و برای رنج خود و دیگران شعر می‌گفت و قافیه و وزن برایش ابزارهایی برای بیان حرف‌ها بودند.

به گفته شراگیم، نیما کشورش را به شدت دوست داشت و آدمی به شدت ملی بود و هیچ وقت به حزب و گروهی پایبند نبود و همواره به من وصیت و نصیحت می‌کرد که فرزندم به هیچ حزبی وارد نشو. نیما اهل حزب بازی و دارو دسته بازی نبود و فقط عاشق وطنش بود و زمانی شروع به شناختن نیما کرده بودم که دیگر فرصتی نبود.

نیما بار و بنه را بست و با ایران پیما خود را به جاده بلده رساند و از آنجا با عبور از جاده مالرو خود را به زادگاهش یوش رساند. شراگیم ادامه می‌دهد: چون جاده مالرو بود حدود یک شبانه روز باید مسافت را طی می‌کردیم و از این رو شب را در خانه و یا قهوه خانه‌ای که در مسیر بود اطراق می‌کردیم.

نیما یوشیج از وقتی که با عالیه خانم ازدواج می‌کند، در کوچه پاریس تهران خانه کوچکی داشت و تا سال 1327 از تهران به شمیران کوچ کرد و به گفته پسرش، نیما هرگز اسمش را عوض نکرد و فقط تخلصش نیما بود.

وی با بیان اینکه نام نیما در شناسنامه علی نوری اسفندیاری بود، ادامه می‌دهد: وی نام نیما را در شعر برای خود انتخاب می‌کند و نام لادبن را برای عمویم رضا در نظر می‌گیرد.

لادبن در سال 1310 از دست رضا خان به شوروی فرار می‌کند و دیگر بر نمی‌گردد و شعر «ترا من چشم در راهم» را نیما برای برادرش لادبن می‌سراید و برخی‌ها بر این تصور هستند که نیما آن را برای معشوقه خود سروده است.

«در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یادآوری یا نه من از یادت نمی‌کاهم تو را من چشم در راهم»

نیما عاشق طبیعت مازندران بود و به زادگاهش عشق می‌ورزید و در جای جای اشعارش می‌توان آن را حس کرد. محمد یاوری نیما پژوه درباره طبیعت دوستی نیما می‌گوید: مازندرانی‌ها معتقدند سرسبزی جنگل مازندران به خاطر وجود «ری را» است و کلمه ری را در اشعار نیما می‌بینیم.

مازندرانی‌ها معتقدند سرسبزی جنگل مازندران به خاطر وجود «ری را» است و کلمه ری را در اشعار نیما می‌بینیم

وی ادامه می‌دهد: به عنوان مثال روستاییان مازندران وقتی گاوهایشان به جنگل می‌رود و اگر گاوی برنگردد، طبق رسمی که دارند شبانگاه به جنگل و دشت می‌روند و صدا می‌زنند «ری را» و اگر گاو وقتی در بند باشد پاسخ می‌دهد و صدا می‌کند.

وی افزود: نیما از ری را در اشعارش می‌آورد و معتقد است این صدای آدمی نیست و یا آنکه از «کاچ» نام می‌برد. کاچ به معنای شیارها و خرابه‌هایی است که در شالیزار ایجاد می‌کنند.

نیما از کاچ نام می‌برد به معنای خرابه‌های است که در شالیزار ایجاد می‌کند و می‌خواند:

«ری را، صدا می‌آید امشب از پشت «کاچ» که بندآب برق سیاه تابش تصویری از خراب در چشم می‌کشاند. گویا کسی ست که می‌خواند...

اما صدای آدمی این نیست... ت.»

21 آبان امسال، علی اسفندیاری مشهور به «نیما یوشیج»، شاعر و کسی که با درانداختن طرحی نو در روح و روان شعر فارسی، عنوان بنیانگذار شعر نو فارسی را نصیب بُرد، یکصد و بیست و هفت ساله شد. او با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که در واقع مانیفست شعر نو فارسی بود، انقلابی در شعر ایران به وجود آورد؛ انقلابی که آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را تا پیش از آن، به چالش کشید.

نیما یوشیج، نخستین شعر خود را در قالب مثنوی بلندی به نام قصه رنگ پریده در 23 سالگی سرود. او در این منظومه به بیان واقعیت‌های اجتماعی و داستان زندگی خویش پرداخت. وی با عضویت در نخستین کنگره نویسندگان ایران به صورت رسمی به دنیای شعر و شاعری پیوست.

سبک کهن شعر فارسی انتظار یوشیج را بر آورده نمی‌کرد، بنابراین او راهی دیگر در پیش گرفت و با سرودن شعر ای شب پایه گذار سبکی جدید شد. این قطعه پس از گذر یک سال در پاییز 1301 هجری خورشیدی در هفته نامه نوبهار به چاپ رسید اما این شعر به دلیل سبک جدیدی که داشت با نقد و کنایه‌برخی از ادیبان روبرو شد. اما شاعر جوان از هدف خویش دست برنداشت و سرودن شعر به سبک جدید را ادامه داد و سرانجام موفق به سرودن منظومه مشهور افسانه شد.

نیما ترا چشم به راه است»؛ راز «لادبن» و «ری را» در شعر نیمایی 2
نیما ترا چشم به راه است»؛ راز «لادبن» و «ری را» در شعر نیمایی 3