شنبه 3 آذر 1403

پشیمانی مهران مدیری و گروگانگیری اسپانسرها؟!

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
پشیمانی مهران مدیری و گروگانگیری اسپانسرها؟!

اول مارکت رابطه صمیمانه‌ای با مدیری داشت و هیچ بعید نیست که این مجموعه در آن زمان سهمی در دعوت از مدیری برای بازی در این فیلم ایفا کرده باشد.

به گزارش مشرق، شنبه‌شب همین هفته، وقتی نام «پیمان معادی» به‌عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن حافظ خوانده شد، «مهران مدیری» روی سن رفت و در غیاب او، جایزه‌اش را دریافت کرد و پس از تمجید از بازی معادی و همدلی تیم سازنده، در موضعی عجیب که تاکنون کمتر از او دیده شده، از بازی خود ایراد گرفت و گفت: «من افتضاحم در این فیلم. این را واقعا می‌گویم. من خیلی بد بازی کردم، یعنی وقتی فیلم را دیدم، نفهمیدم چرا بازی کردم. هنوز نفهمیدم دلیل انتخاب من برای بازی در «درخت گردو» چه بود. حالا دوستم داشتند یا دوست بودیم، گفتند تو هم بیا بازی کن ولی یک‌چیز افتضاحی بود.» این سخنان در همان دقایق نخست، با واکنش گسترده‌ای از جانب مخاطبان فضای مجازی مواجه شد. عده‌ای این شجاعت مدیری را ستودنی عنوان کردند و تا توانستند او را بالا بردند و از وی برای پذیرش نقدها و اشتباهات خود تقدیر کردند. در مقابل عده‌ای هم این سخنان را فروتنانه قلمداد کردند و اینکه مدیری مانند همیشه از روی شیرینی ذاتی‌اش خواسته مجلس را برای دقایقی گرم کند و نباید این نقدها به بازی‌اش را چندان جدی گرفت.

اما در آن دقایق کمتر کسی بود که به سخنان مدیری در نشست خبری این فیلم در جشنواره سی‌وهشتم بپردازد. جایی که مدیری دو سال قبل جواب سوالات خود را داده بود. او عصر سه‌شنبه 15 بهمن 1398، با عینک دودی در پردیس ملت حضور یافت، «درخت گردو» را برای اولین‌بار همراه دیگر عوامل فیلم تماشا کرد و پس از آن به نشست مطبوعاتی فیلم رفت و به سوالات اهالی رسانه پاسخ داد. او در بخشی از صحبت‌های آن مراسم گفت: «من نه‌تنها در جبهه برای رزمندگان نمایش اجرا می‌کردم، بلکه جنگیدم، یکی از دلایل بازی در این فیلم آن بود که من خودم در دل این فاجعه بودم؛ در زمان بمباران شیمیایی ما در منطقه بودیم که به سردشت اعزام شدیم و بخش بزرگی از این ماجراها را از نزدیک دیدم. دوستی من با مصطفی احمدی، محمدحسین مهدویان، پیمان معادی و فیلمنامه خوب این اثر باعث شد خاطرات آن روزها برای من زنده شود و دوست داشتم گوشه کوچکی از این فیلم باشم.»

حالا چه شده که مدیری در کمتر از دوسال نسبت به صحبت‌های خود در نشست مطبوعاتی «درخت گردو» موضع متفاوتی گرفته است و از اساس این پرسش را مطرح می‌کند که نمی‌داند به چه دلیل برای این فیلم انتخاب شده، ذهن‌ها را به سمت دیگری پیش می‌برد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

آیا پای انتقام در میان است؟

مهران مدیری هنرمند بسیار زیرکی است؛ زیرک و باشهامت. بارها ثابت کرده که اگر بازی در کاری را نپسندد، به‌راحتی این موضوع را رسانه‌ای می‌کند، مانند بازی در سریال «دردسر والدین» یا فیلم «توکیو بدون‌توقف» که مدتی پس از انتشار این آثار از بازی در آنها اعلام پشیمانی کرد. او حتی برای بازی در «دایره‌زنگی» گفته بود که وقتی فیلمنامه را خوانده، متوجه شده این کار یک کار فوق‌العاده خواهد شد، به همین دلیل طاقت نیاورده و نصفه‌شب تماس گرفته و اعلام کرده که در این کار بازی می‌کند. اما نتیجه نهایی آن چیزی نشد که وی در ذهن می‌پروراند و خیلی راحت اعلام کرد که این فیلم مطابق با همان نسخه فوق‌العاده فیلمنامه‌اش نشده است.

حالا اما او غیرمستقیم اعلام کرده که از بازی در «درخت گردو» پشیمان است. بعید است که نیت شوخی یا طنازی داشته باشد، چون درست در زمانی که قصد داشت صحنه را ترک کند، این جملات را به‌عنوان تکمله به زبان آورد و حتی تاکید کرد که این نکته را «باید» بگویم. آن هم در شبی که شب او نبود و قرار هم نبود که از خود یا بازی‌اش در این فیلم بگوید؛ چراکه او تنها برای دریافت جایزه پیمان معادی روی سن رفته بود، بنابراین این شکوه، حکم حرف گیر کرده در گلو را داشت که باید از یک تریبون عمومی با مخاطبان بسیار گفته می‌شد.

دم‌دستی‌ترین پیش‌فرضی که برای این رفتار مدیری مطرح است به اول مارکت برمی‌گردد. نامی‌آشنا برای مخاطبان که در چندین‌کار ازجمله چندفصل از «دورهمی» و نخستین ساخته سینمایی مدیری (ساعت 5 عصر) به‌عنوان سرمایه‌گذار درکنار این بازیگر و کارگردان بوده است. در همان زمان که درخت گردو در جشنواره فجر نمایش داده شد، برخی رسانه‌ها به‌واسطه حضور سیدمصطفی احمدی، این فیلم را نیز یکی از تولیدات اول مارکت دانستند اما هیچ‌نامی از اول مارکت در تیتراژ فیلم دیده نشد، حتی در تبلیغات محیطی و حین اکران عمومی درخت گردو نیز نقشی بازی نکرد تا برخلاف ادعای آن رسانه‌ها بپذیریم که این فیلم محصول اول مارکت نیست.

اما در پاییز 98 که مدیری به این فیلم فراخوانده شد، اول مارکت رابطه صمیمانه‌ای با مدیری داشت و هیچ بعید نیست که این مجموعه در آن زمان سهمی در دعوت از مدیری برای بازی در این فیلم ایفا کرده باشد. البته گمانه‌زنی‌ها حول یک گزینه دیگر نیز می‌چرخد و هم‌اکنون چندسالی است عنوان می‌شود برخی تهیه‌کننده‌ها با یک بازیگر قرارداد می‌بندند که در ازای دریافت دستمزد بیشتر فقط در کارهای آنها بازی کند. اتفاقی که اگرچه هیچ‌گاه به شکلی رسمی تایید نشد اما در محافل سینمایی دهان‌به‌دهان می‌چرخد. حالا هم که مدیری اینچنین غیرمستقیم به حضور خود در درخت گردو تاخته، این احتمال وجود دارد که قرارداد همکاری میان او و اول مارکت وجود داشته که وی را به‌نوعی مجاب به حضور در تمامی آثار تولیداتی این شرکت کرده و حالا که این قرارداد به‌پایان رسیده، زمینه برای نقد آن عملکرد فراهم شده است.

همین که مدیری گفت‌وگو نمی‌کند و عادت دارد در مورد حواشی توضیحی ارائه ندهد، سبب شده تمام این گمانه‌زنی‌ها در همین سطح باقی بماند و شکلی رسمی به‌خود نگیرد اما در هرکدام از این گمانه‌ها که بتوان شک کرد، در یک مورد نمی‌توان تردیدی به خود راه داد و آن اینکه قطعا اتفاقی رخ داده که مدیری در چرخشی 180 درجه‌ای، چنین موضعی نسبت به حضور خود در درخت گردو گرفته است اما اینکه آن اتفاق چه بوده، بعید است که تا سالیان آینده رمزگشایی شود.

شیوه‌ای که در سینمای ایران مرسوم است

حتی اگر بپذیریم که این ماجرا از همان همکاری اول مارکت با مدیری آب می‌خورده، باید اعتراف کنیم که این شکل همکاری سال‌هاست در سینمای ایران متداول است و هیچ‌گاه ابعاد و دلایل واقعی این شکل همکاری رسانه‌ای نشده است. طرفین حاضر در این نوع همکاری، به‌قدری احتیاط پیشه می‌کنند که گاهی حتی بسیاری از سینمایی‌ها نیز به اصل قضیه پی نبرده و تعدد دفعات همکاری را نتیجه رابطه خوب میان تهیه‌کننده و بازیگر عنوان می‌کنند.

اتفاقا در تمام این سال‌ها این اخبار به‌طور غیررسمی حول بازیگران چهره‌ای مطرح بوده که مخاطبان گمان می‌بردند دامنه انتخاب‌های وی در مجموعه‌ای از اصول کیفی قرار دارد اما در حقیقت این‌گونه نبوده و اخباری غیررسمی از این همکاری‌ها حکایت داشتند اما چون این اخبار هیچ‌گاه رسمیت نیافته و اقراری را به‌خود ندیده، از آوردن نام آن افراد معذوریم.

این اتفاق خود به جریانی مافیایی در سینمای ایران تبدیل‌شده که با به‌راه انداختن انحصار، زمینه را برای یک فعالیت نرمال برای سایر کسانی که اهل این باندبازی‌ها نیستند، ناامن و سخت می‌کند، بنابراین اینطور به‌نظر می‌رسد که باید با این انحصار نیز مانند دیگر انحصارها جنگید و نسبت به افشای ابعاد آن تعلل نکرد؛ چراکه در این شکل معامله به‌جز فرد تهیه‌کننده و آن بازیگر هیچ‌نفعی متوجه فرد دیگری در گروه تولید نیست، بنابراین مافیای واقعی اینجاست که می‌تواند درطول زمان گسترده‌تر شود و ضربات مهلکی را به چرخه معمول تولید فیلم در سینمای ایران وارد آورد.

برای سرشکن کردن دستمزد بازیگران

اما یک تهیه‌کننده که اصولا آدمی آشنا به فرآیندهای اقتصادی است، چرا باید با یک یا چند بازیگر وارد چنین معامله‌ای شده و به انحصار در سینمای ایران دامن بزند؟

جست‌وجوی برای یافتن پاسخ واقعی این پرسش به داده‌های جالبی رسید. مهم‌ترین این داده‌ها آن است که تهیه‌کننده با این ترفند به‌دنبال منافع بیشتر اقتصادی است. بگذارید موضوع را باز کنیم. یک تهیه‌کننده با بازیگری چهره که عموما با اقبال مردمی مواجه است، وارد مذاکره شده و به وی پیشنهاد می‌دهد در مدت زمانی معلوم و در ازای دریافتی بیشتری به نسبت آنچه خود پیشنهاد می‌کند، تمام پیشنهادهای سینمایی و شبکه نمایش خانگی را رد و تنها در آثار آن تهیه‌کننده یا شرکت بازی کند.

عمده تهیه‌کنندگانی که چنین پیشنهادهایی می‌دهند، مترصد این فرصت هستند که از نام آن بازیگر بهره‌برداری‌های دیگری کنند، یکی از آنها ترغیب دیگر بازیگران به حضور در آن پروژه به‌واسطه نام این بازیگر است، یعنی بازیگران دیگر وقتی می‌فهمند فلان بازیگر مطرح در این پروژه حضور دارد، به شکل منعطفانه‌تری راضی به پذیرش حضور در آن پروژه می‌شوند و قیمت‌هایشان را می‌شکنند و به همین سادگی سهم بزرگی از هزینه پروژه که متعلق به‌دستمزد بازیگران است، کاهش می‌یابد و صرفه اقتصادی خوبی نصیب آن تهیه‌کننده می‌شود.

البته ذکر این حقیقت ضروری است که درصد بسیار پایینی از تهیه‌کنندگان به این شکل رابطه روی می‌آورند و همین درصد پایین به‌لحاظ عوایدی که این پنهان‌کاری‌ها برای آنها به ارمغان می‌آورد، از لو دادن این موضوع حتی نزد دوستان سینمایی خود نیز ابا می‌کنند و همین عامل یکی از اصلی‌ترین دلایلی است که سبب شده در تمام این سال‌ها این حرکت خزنده در سینمای ایران وجود داشته باشد اما کمتر توجهی از جانب خود سینماگران یا اهالی رسانه به این موضوع معطوف شود.

ذوق‌زدگی از همکاری با یک بازیگر خاص

باور این موضوع بسیار سخت است اما پیگیری‌های ما به این نتیجه رسید که درصد بسیار اندکی از کسانی که تهیه‌کننده یا سرمایه‌گذار هستند، فقط به‌دلیل علاقه شخصی خود به یک بازیگر، یکی از شروط ساخت اثر را حضور آن بازیگر عنوان کرده یا در خصوصی با آن بازیگر می‌بندند که طبق توافقنامه‌ای تنها در کارهای آنها حاضر باشد.

اتفاقی که با رصد اخبار چندسال اخیر سینمای ایران، حتی از زبان برخی سینماگران نامدار نیز تائید شده و آنها اعتراف کرده‌اند که چنین جریانی به‌دلیل علاقه‌مندی به یک بازیگر خاص، وجود دارد. البته ناگفته پیداست که موضوع قراردادهایی از این دست با بازیگران هیچ‌گاه متوجه تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران شاخص و پرآوازه سینمای ایران نبوده و این اشخاص نتوانسته‌اند دوام چندانی در بدنه سینمایی کشور داشته باشند. ضمن اینکه آن بازیگران نیز با علم به این موضوع که این قراردادها نمی‌توانند در طولانی‌مدت ماندگاری داشته باشند، مفاد آن را پذیرفته و برای زمان‌هایی معدود که عموما بین یک تا دو سال است، به چنین همکاری‌هایی تن می‌دهند.

اگرچه شاید این نوع همکاری از دید همان تهیه‌کنندگان کم‌تعداد، جریان مافیایی تلقی نشده و جزئی از روند حرفه‌ای سینما محسوب شود اما نمی‌توان منکر لطمات کلی آن به سینمای ایران شد. اصلی‌ترین ترکش این روند به بالا رفتن دستمزد بازیگران مربوط می‌شود، همان‌گونه که طی چندسال اخیر مشاهده شده که این روند تا چه اندازه به بالا رفتن خزنده دستمزد بازیگران و تنوع در دریافت آن به‌صورت دلار یا رمزارز و خانه شده است.

ضمن آنکه این چرخه به‌لحاظ حرفه‌ای نیز اصلا مطلوب نیست. بازیگری که وارد این بازی می‌شود، باید خیلی خوش‌شانس باشد که در آن برهه، پیشنهادی طلایی به او نشود. ضمن اینکه اگرچه آن بازیگر به پول بیشتری به نسبت حق واقعی خود دست می‌یابد اما قطعا نمی‌توان از قلمداد شدن او به وسیله‌ای برای رسیدن آن تهیه‌کننده به نیات خود غافل شد. بازیگر به پول خود می‌رسد و تهیه‌کننده نیز اهداف خود از بستن چنین قراردادی را دنبال می‌کند و جریان تولید در سینمای ایران در کشاکش این منفعت‌طلبی دوطرفه فدا شده و نمی‌تواند در زیست‌بومی طبیعی ادامه حیات دهد.

زنگ‌ها برای که به‌صدا درمی‌آیند

این جریان اگرچه طی یک‌دهه اخیر با شدت و البته احتیاط بیشتری دنبال شده اما سابقه آن به بیش از دودهه قبل برمی‌گردد. در همان سال‌ها نیز اسامی محدودی مطرح بودند که کست یک کار را می‌چیدند و تمرکز اصلی آنها روی بازیگران شاخص یک کار بود. کسانی که با آن چهره‌ها، رابطه صمیمانه‌تری داشتند، در بسیاری از کارهای او حاضر بودند و مابقی سهم چندانی از این دایره بسته آشنابازی نداشتند.

نمک این آش به‌اندازه‌ای زیاد شد که کار به رسانه‌ها کشیده شد و آن چهره‌ها هم از اینکه شهرت بیشتری به‌دست آورده بودند، ابایی از قانونی و طبیعی جلوه دادن این عمل خود نداشتند. بسیاری از بازیگرانی که در این دایره قرار نمی‌گرفتند، مصاحبه‌های افشاگرانه ترتیب می‌دادند و به لایه‌های مختلف این نوع رابطه در سینمای ایران می‌پرداختند.

با ورود جریان سینمایی کشور به محدوده‌ای از پنهان‌کاری‌ها و بازی‌های جدید، غلظت احتیاط نیز بیشتر شد. نام‌های جدید به بدنه سینما تزریق شدند که راحت‌تر می‌توانستند با حاشیه امن پایین‌تری به این قبیل فعالیت‌های خود ادامه دهند. آنها عطش شهرت رسانه‌ای نداشتند و ترجیح می‌دادند علاوه‌بر مقاصد اقتصادی، نام و چهره خوبی از خود در سینمای ایران به یادگار بگذارند. آنها دیدند افرادی که در دهه‌های 70 و 80 شمه‌های دیگری از این رابطه بازی‌ها را رواج می‌دادند، اکنون عمدتا جایی در سینمای ایران و حافظه تاریخی مردم نداشته و به این ترتیب مسیر مطمئن پنهان‌کاری و دوری از حاشیه‌ها را پیش گرفتند.

همزمان با تغییر این سیاست، نسل جدیدی از بازیگر به سینمای ایران تزریق شد که کار فرهنگسازی این سلسله معامله‌ها را آسان‌تر می‌کرد. درواقع با تغییر هر دوطرف بازی، سیاست‌ها هم تغییر پیدا کرد و تورم دستاویز مناسبی شد برای رواج یافتن چنین معاملات نادرستی. فارغ از تمام عواقبی که چنین بازی‌های دوطرفه‌ای به‌همراه دارند، ترویج چنین همکاری‌هایی درحال‌حاضر سبب کمرنگ شدن بازیگران دیگر شده است؛ اتفاقی که برخی بازیگران را به مهاجرت کشاند، بعضی دیگر را به خانه‌نشینی و انزوا رساند و برخی را هم با انبوهی از حسرت تا دیار باقی بدرقه کرد. این جریان گاهی مورد اعتراض عده‌ای از بازیگران قرار گرفته که شرایط کار سال‌هاست برایشان مهیا نمی‌شود و به فریادهایی منجر می‌شود که گوش شنوایی برای آنها نیست.

این شکل مناسبات غیرمنطقی در میان انبوه مشکلات ریزودرشتی که سینمای ما را احاطه کرده، مدفون مانده و شاید مطلوب برخی جریان‌ها هم باشد که بدون چشمداشت یا انتظاری، فرآیند تولید در سینمای ایران را به‌راه می‌اندازند و مخاطبانی را هم در این وانفسای بداقبالی سینما به سالن‌های تاریک می‌کشانند.

درست از محل همین حاشیه امن است که این‌گونه معامله‌ها رواج بیشتری می‌یابند و عادی‌انگاری بیشتری دامن بازیگردان‌های این جنس معاملات را می‌گیرد.

در موسیقی هم وضع به همین منوال است

البته این جریان تنها در سینما مطرح نیست؛ در تمام این سال‌ها در موسیقی نیز جریان‌های مشابهی را شنیده‌ایم اما پنهان‌کاری‌های سینما هیچ‌گاه شامل موسیقی نشد و مخاطبان موسیقی در این سال‌ها نام‌هایی را شنیده‌اند که از بابت قرار گرفتن زیر عنوان یک تهیه‌کننده یک‌شبه به درجه رفیعی از شهرت رسیده‌اند. جریانی که قدمت آن حتی به دهه 70 می‌رسد و امروز که با تعدد خواننده و پول‌های سرگردان برای کسب شهرت مواجه هستیم، این جریان با شدت به راه خود ادامه می‌دهد.

این اتفاق اما منحصر به سینما و موسیقی نیست، بلکه ردپای آن را به انحای مختلف دیگری در شاخه‌هایی چون ادبیات نیز می‌توان جستجو کرد. پول‌های هنگفتی که پرداخت می‌شود تا یک کتاب به نام فردی که حتی یک کلمه آن را ننوشته یا کسانی که میرزابنویس مدیران هستند تا بیانیه‌ها، اطلاعیه‌ها و دلنوشته‌های آنان را بنویسند و دامنه آن حتی به نویسندگان مشهور این مملکت هم کشیده شده، وجوه دیگر این انحصارگرایی در شاخه‌های دیگر فرهنگ کشورمان است که با یک عادی‌انگاری قابل‌تامل درحال تکثرند.

تمام این فرآیندهای ناصواب سبب می‌شود این چرخه‌های زیستی حیات طبیعی خود را پشت سر نگذاشته و کسانی که صاحب قدرت و ثروت هستند با استفاده از قریحه و پتانسیل دیگران همچنان در راس مانده و به مسیر خود ادامه دهند. این جریان نه‌تنها مخالف شایسته‌سالاری است، بلکه به تبعیض در شاخه‌های مختلف فرهنگ سرزمینی لطمه وارد کرده و آشکارا آپارتاید و تولید ثروت توسط سرمایه‌داران را در سینما، موسیقی، ادبیات، هنرهای تجسمی و دیگر شاخه‌ها ترویج می‌کند.

اکنون وقت آن رسیده که تیم جدید وزارت ارشاد به این مقوله به چشم یکی از ارکان جنگ نرم ورود کرده و بدون هیچ‌مماشات و ترحمی به اسناد محرمانه آن دست یافته و با رسانه‌ای کردن آنها جلوی ترویج بیشتر و عادی‌انگاری آن و البته بحث‌های خودی و ناخودی در شاخه‌های مختلف فرهنگی و هنری را بگیرد.

منبع: روزنامه فرهیختگان
پشیمانی مهران مدیری و گروگانگیری اسپانسرها؟! 2
پشیمانی مهران مدیری و گروگانگیری اسپانسرها؟! 3