چالش روستای رهشا در ماه محرم!

در مرکز این مراسم، خیمهای قدیمی و با ارزش وجود دارد که نسل به نسل از پدران به پسران رسیده و محل برپایی تعزیه و عزاداری است. اما چند روز مانده به محرم، این خیمه در یک آتشسوزی از بین میرود.
به گزارش مشرق، آنچه در ادامه میخوانید، بریدههایی از داستان «شیر نشو» نوشته مجید قیصری است که در انتشارات کتابستان به چاپ رسیده است.
داستان"شیر نشو" اثر مجید قیصری، داستان اهالی روستای رهشا را روایت میکند که با نزدیک شدن به ایام محرم، با یک چالش بزرگ مواجه میشوند. خیمه قدیمی و با اصالت عزاداری آنها در آتشسوزی از بین رفته است و حالا باید برای برگزاری مراسم همیشگی محرم، راهی جدید پیدا کنند.
خلاصه داستان:
داستان در روستای رهشا میگذرد، جایی که مردمش هر سال با شور و اشتیاق فراوان مراسم عزاداری امام حسین (ع) را برگزار میکنند. در مرکز این مراسم، خیمهای قدیمی و با ارزش وجود دارد که نسل به نسل از پدران به پسران رسیده و محل برپایی تعزیه و عزاداری است. اما چند روز مانده به محرم، این خیمه در یک آتشسوزی از بین میرود. این اتفاق، اهالی روستا را در شوک فرو میبرد، به خصوص جمشید که قرار است امسال نقش "شیر" را در تعزیه بازی کند. او که از کودکی در این مراسم شرکت داشته و نقشهای مختلفی را تجربه کرده، حالا با این چالش بزرگ روبرو میشود که چگونه میتواند مراسم را بدون خیمه برگزار کند.
*** از قدیم رسم بود و هنوز هم رسم هست بعد از نامت نام پدرت را می پرسند و من با احترام تمام و افتخار می نوشتم حسین علی! چرا که این نام برایم چیزی بیش از نام پدر بود! ... آقام می گفت: دستگاه امام حسین لنگ هیچ کس و هیچ جا نمی مونه. قصه زعفرجنی را اولین بار از آقایش شنیده بود. از بس کلمه جن را شنیده بود می ترسید. می خواست بداند اصلا جن چیست؟ اصلا جن وجود دارد یا نه؟ آقایش با آن اخلاق معلمی که داشت سعی کرده بود از چیزهایی تعریف کند که جمشید نترسد. چون اجنه را با چشم سر نمی شد دید. اثبات وجود داشتن آن ها هم سخت بود. اجنه در کنار ما حضور دارند. افراد خاصی توانایی دیدن آن ها را دارند. پدر من مرده. پدر پدر منم مرده. منم می میرم. ولی کسی می آد بعد از ده سال بیست سال یادش کنه؟ نه. چرا سیدالشهدا بعد از هزار سال توی این دهات و اون دهات و همه شهرها پرچم سیاهش سر در خونه هاست؟ به این فکر کردی؟ ... گاهی یه تغییر کوچیک باعث می شه بهتر دور و بر خودمونو ببینیم. ... هر چیزی تو دنیا یه کاری داره. یه تکلیفی داره... وقتی از چشم یه شیر به مردم نگاه کنی مردم رو یه جور دیگه می بینی. خودتم یه جور دیگه می شی. شیر نمی شی. یه چیز دیگه می شی. این پوستین باعث و بانی شد. به ظاهر هیچ چیز ساده نگاه نکن.. وقتی اینو بپوشی و بیرون بیایی یکی دیگه می شه. تو جلد شیر رفتن کن کم تجربه ای نیس. جلوی صد تا هزار تا چشم آدمیزاد. خیلی عجیبه. نگاه تو چشمشون کنی و اونا فکر کنن دارن شیر می بینن. ولی تو که می دونی شیر نیستی. حسین شمر خدا رحمتش کنه! واقعا اوستای تعزیه بود! حسین شمر می گفت: این پوتین ها پوتین های توبه ست. می گفت: نقش بازی نکنین. وقتی می رین تو این لباس توبه کنین از گناهایی که بین خودتون و خدای خودتون کردین. می گفت: همه تون یه روزی باید نقش حر رو بازی کنین چون همه چیزی برای توبه کردن. از راهی که رفتین و نباید می رفتین، رفتین، حالا برگردین و توبه کنین.
