سه‌شنبه 6 آذر 1403

چو نان خورده شد

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
چو نان خورده شد

برخی از روشن‌فکران و اهالیِ اندیشه گله‌مندند که مردم کتاب نمی‌خوانند و هنرشناس نیستند و فرقِ ابتذالِ هنری و شاهکارِ بشری را نمی‌دانند، من نیز، بی آنکه از اهالیِ اندیشه باشم و مدعی روشنفکری، بر همین گمان و باور بودم و از شمارگانِ کتاب و سرانه‌ی مطالعه و انزوای هنرمندان و اعتلای هنربندان شکایت داشتم و به سرزنشِ خلق می‌پرداختم تا اینکه پیِ مردم گشتم و مردم شدم. آنگاه ضروری دانستم که دوباره...

مجتبی مرادی، اینجا و آنجا، در فلسفه و ادبیات، داخلی و خارجی، پرسه زدم. یادداشت کردم، خط زدم، پسندیدم، نپسندیدم، های‌لایت کردم. به فرمولی ساده و روشن در شاهنامه برخوردم، که شاهنامه نه در ستایشِ شاهان که در شاهانه‌زیستنِ مردم است و برای مردم نوشته شده است. هرجا سخن از موسیقی و آواز و هنر و ادب و اندیشه می‌رفت، پیش‌درآمد و مقدمه‌ای داشت؛ نان.

نان خوردن، یعنی همین غذا خوردن، که بسیاری و از جمله ما کورد‌ها همچنان غذا را نان می‌گوییم، نه تنها در مردمِ عامی و عادی، که در شاهان هم مقدمه‌ای ضروریست که بی آن امکان رسیدن به عالم ادب و هنر و اندیشه نیست؛ گرسنه نمی‌شنود، نمی‌بیند و نمی‌خواند. این گرسنگی هم مثلِ خیلی چیز‌ها که راست و دروغ دارد، دو گونه است:

یک گونه راست است: بدن نیاز دارد که چیزی بخورد و بیاشامد تا به هوش آید و بیندیشد و ببیند و بشنود و بخواند و بداند. این را نه صوفیِ دایم‌الصوم و نه لوتیِ دایم‌الخمر انکار نمی‌تواند کرد. در اینجا، حتی نیازهایِ ضروری و حیاتیِ دیگر، از جمله مسکن و... را هم لوکس می‌انگاریم و روی ضروری‌ترین نیاز، همان نان خوردن، تأکید می‌ورزیم که بی نان سخن از جان گفتن یاوه است.

آیا نیستند کسانی که در تأمینِ همین نان مانده‌اند؟ از نانوایی نان قرض می‌گیرند؟ سر در سطلِ زباله دارند که قوتی بیابند؟ (منهای آن‌هایی که شغلشان زباله‌گردی است.) بچه می‌زایند که وامِ تولدِ فرزندِ سوم بگیرند تا نانِ دو فرزندِ دیگرشان جور شود؟! آیا انصاف است توصیفِ ایشان به نادانی و ناتوانی؟

یک گونه دروغ است: اینان هم دنبال یک لقمه نان هستند! جز نان که اوجبِ واجبات است، در دنیای امروز و بلکه دیروز، مسکن و مرکب و همسر هم ضروری است. تا اینجایش محلِ بحث نیست و خورده نمی‌توان گرفت، اما کارِ جهانِ مصرف‌زده تحسین و ترویجِ مصرفِ مداوم و متنوع است؛ نیازِ کاذب نمی‌تواند بیافریند، بر همان نیاز‌های واقعی استوار است و روی همان‌ها مانور می‌دهد چنانکه در خوردن هزارجور آت و آشغال که نه تنها مفید و ضروری نیست، که مضر و جانکاه و سرطان و سکته و بلاست می‌آفریند که این را هم بخور، این یکی را هم امتحان کن، این را خوردی؟ این را بخور و آن را رویش بخور که بدانی چه کیفی می‌دهد، بعد از خوردنِ این، آن را بخور، قبل از این، حتما آن را بخوری و...

در تأمین مسکن و سایرخواهش‌ها هم درست مثلِ نان عمل می‌کند؛ مصرفِ بیشتر و تنوع در مصرف؛ و در این کشاکش و کارزارِ دروغین، جانِ گرامیِ آدمیست که بی‌فایده فرسوده می‌شود.

این یادداشت نهایتا توصیفی است از آنچه هست و آنچه باید و می‌تواند باشد، توصیه‌ای ندارد، کاسه‌های صبر لبریز است شاید، حق را دریابیم.

از میان اخبار

محکومی که پایِ دار باید مهریه بدهد

دهه‌هفتادی‌ها در بازار عجیب رحم اجاره‌ای؛ قیمت تا 900 میلیون