شنبه 15 شهریور 1404

کنکور با این همه نقص و تبعیض، چرا باید بماند؟/ کنکور نسلی پر از اضطراب و ناامیدی روی دست جامعه می‌گذارد

وب‌گاه اقتصاد نیوز مشاهده در مرجع
کنکور با این همه نقص و تبعیض، چرا باید بماند؟/ کنکور نسلی پر از اضطراب و ناامیدی روی دست جامعه می‌گذارد

اقتصادنیوز: با بررسی همه‌جانبه رفتار نهاد آموزش و پرورش با موضوع کنکور دقیق‌تر آن است که کنکور را «مسابقه استانداردسازی» بنامیم نه «آزمونِ جامعِ شایستگی».

به گزارش اقتصادنیوز، روزنامه اعتماد نوشت:

کنکوری که در ایران شاهد آن هستیم بیشتر از آنکه سازوکار سنجش «شایستگی‌های متنوع» نوجوانان باشد، مسابقه‌ای با قواعد نابرابر و ناکارآمد است که بر اضطراب والدین تمرکز می‌کند.

نابرابری شرایط اقتصادی و فرهنگی (که اخیرا پرشتاب‌تر از قبل پیش می‌رود)، بازار پررونق بخش خصوصی (که به دلیل ناکارآمدی بخش دولتی آموزش قدرتمندتر از قبل شده) و سازوکار سهمیه‌ها، نتیجه را پیش از شروع رقابت مشخص می‌کند.

هر سال در زمانه پراضطراب اعلام نتایج، دو صنعت جان می‌گیرد: صنعت مشاوران و موسساتی که پیروزی نفرات برتر را حاصل توانمندی خود می‌دانند و کاسبان عدالتی که با نقدِ نمایشی کنکور به دنبال توجهند. اولی با بسته‌های چندمیلیونی، اضطراب والدین را به درآمد تبدیل می‌کند؛ دومی با شعارهای تند و ژست ضدسرمایه‌داری، «کلیک» و «فالوئر» می‌گیرد.

هر دو در یک اقتصاد مشترک تنفس می‌کنند: اقتصادِ توجه. در این بحبوحه است که والدین میانِ خریدنِ امید (عطش جامعه برای چیزی به نام موفقیت) یا توفان خشمِ تبعیض (بابت ساختاری ناسالم)، گرفتار آینده‌ای مبهم و تلخ می‌شوند، بی‌آنکه بدیلی برای این وضعیت بیابند.

کنکور: سنجش یا مسابقه؟ کدام قله کدام اوج؟

با بررسی همه‌جانبه رفتار نهاد آموزش و پرورش با موضوع کنکور دقیق‌تر آن است که کنکور را «مسابقه استانداردسازی» بنامیم نه «آزمونِ جامعِ شایستگی». مسابقه‌ای که به مهارت‌های محدود و تکرارپذیر (تست‌زنی، مدیریت زمان، الگوهای راه‌حل کوتاه) پاداش می‌دهد، به طبقه اقتصادی و فرهنگی خانواده‌ها واکنش نشان می‌دهد و به تجمیع مزیت‌ها میل دارد به این معنی که هر مزیت، مزیت بیشتری را تولید می‌کند. (بنابراین کسانی با مزیت اولیه نامتعادل با رقیبان، همیشه از صحنه رقابت حذف می‌شوند). پس واضح است که بردن در چنین مسابقه‌ای ممکن است نشانه نظم و پشتکار باشد، اما معادلِ «موفقیت مهارت‌های انسانی» نیست. موفقیت، گستره‌ای بزرگ‌تر از «رتبه» دارد: اخلاق عمومی، همکاری گروهی، مهارت حل مساله، همیشه یادگیرنده بودن و استقلال و مهارت‌های دیگر، چیزهایی است که باید در صورت نیل به آن خشنود بود.

سازوکار نابرابری: سهمیه‌ها، سرمایه‌ها و بازار موازی - سهمیه‌ها (در انواع گوناگون) به جای جبران محرومیت‌های واقعی، اغلب به توزیع ناعادلانه امتیاز و فرصت بدل می‌شوند؛ نتیجه اینکه بخشی از داوطلبان، بازی را از نیمه راه آغاز می‌کنند. در کنار آن طبقه اجتماعی والدین (مدرسه بهتر، کلاس خصوصی، آزمون‌های دوره‌ای)، سرمایه فرهنگی (والدین آشنا با مسیر آموزشی، شبکه راهنما، نظمِ مطالعه خانگی) به صورت سیستماتیک احتمال برد را برای گروهی افزایش می‌دهند.

اینها «تبعیض‌های نرم» هستند که کمتر دیده می‌شوند، اما اثری عمیق دارند و خشم گروهی از مردم را نسبت به گروهی برمی‌انگیزد. انتخاب عقلانی نوجوانان در اقتصاد بی‌ثبات - وقتی تورمی طولانی مدت جامعه را درگیر کرده و نااطمینانی شغلی در بالاترین حد خود باشد (ورود تبعات هوش مصنوعی به این جریان مساله را حاد کرده است)، ترجیح امروز به فردا افزایش می‌یابد.

بخشی از نوجوانان، ترک مسیر دانشگاهی را انتخابی طبیعی و عقلانی می‌دانند: ورود سریع‌تر به بازار کار، مهارت‌آموزی کوتاه‌مدت یا مهاجرتِ مهارتی. بنابراین، مساله فقط بی‌انگیزگی نیست؛ محاسبه هزینه - فایده در بستری که سیگنالِ دستمزدِ آتی مدرک تضعیف شده است. رسانه‌سازی برد طبیعی به مثابه الگوی عمومی - فرزندی که در خانواده‌ای با سرمایه اقتصادی - فرهنگی بالاتر رشد کرده، به‌طور طبیعی دسترسی بیشتری به منابع باکیفیت دارد و شانس پیروزی‌اش در مسابقه کنکور بیشتر است. مساله نه نکوهشِ سبک زندگی آن خانواده، بلکه تبدیل یک بردِ محتمل به الگوی همگانی موفقیت است؛ الگویی که احساس ناکافی بودن و مقایسه مخرب را در طبقات متوسط و فرودست تشدید می‌کند. طبیعی است که در همه جوامع چنین تفاوت‌هایی وجود دارد، اما مدل ایرانیزه شده آن، راه را برای خشم عمومی برمی‌انگیزد.

مدرسه: از خط تولید داوطلب تا زیستگاه یادگیری - مدرسه اگر به خط تولید دانشجو فروکاسته شود، سه زیان جدی به همراه دارد: اولا: فقرِ تجربه یادگیری (کار تیمی، تجربه‌های عملی و اخلاق اجتماعی کمرنگ می‌شود). ثانیا: وابستگی به بازار موازی (آموزش خصوصی جای مدرسه را می‌گیرد). ثالثا: افزایش نابرابری فرصت (دانش‌آموزِ برخوردار، دوباره برخوردارتر می‌شود). نگارنده در همه مقالاتی که پیش از این منتشر کرده راه‌حل را بازگشت به مدرسه‌ای می‌داند که یادگیری و کشف به روش تسهیلگری، شایستگی‌ها و برآیندی از مهارت‌ها را اصل قرار می‌دهد. درباره «نفر اول» و سوءبرداشت عدالت - امسال رتبه یک کنکور تجربی دختری شد که والدینش هر دو پزشک هستند. فیلم خوشحالی آنها در خانه و بعد تصاویر سفرهای خارجی‌شان در شبکه‌های اجتماعی دست به دست شد. خیلی‌ها فریاد زدند که «کنکور مال بچه پولدارهاست!» و دوباره بساط شعارهای عدالت‌خواهانه پهن شد.

اما واقعیت ساده‌تر از این حرف‌هاست: فرزندی که پدر و مادر پزشک دارد، دسترسی به بهترین مدارس، معلمان خصوصی و محیط خانوادگی حمایتگر دارد. طبیعی است که شانس بیشتری برای برد در این مسابقه داشته باشد. همان‌طور که طبیعی است خانواده‌ای که از نظر اقتصادی مرفه است، سفر خارجی برود یا سبک زندگی لاکچری داشته باشد. این نه عیب است و نه جرم؛ بلکه شکل عادی زیستن طبقه‌ای است که امکانات دارد.

رتبه نخست شدنِ فرزندِ خانواده‌ای برخوردار، پدیده‌ای خلاف قاعده نیست؛ پیامدِ طبیعی تجمعِ مزیت‌هاست. مشکل زمانی آغاز می‌شود که رسانه‌های عمومی و نظام آموزشی، این «بردِ محتمل» را به «الگوی عام موفقیت» تعمیم می‌دهند. اینکه رسانه‌ها و نظام آموزشی این «برد طبیعی» را «موفقیتی چشمگیر» نشان می‌دهند و از آن یک الگو برای کل جامعه می‌سازند، می‌تواند سبب شود نوجوانی از خانواده متوسط یا فقیر، با دیدن آن تصاویر یا دچار سرخوردگی یا به بیراهه حسرت و خشم کشیده می‌شود. سیاستِ معقول، نه سرزنشِ فردِ برنده، بلکه کاهش فاصله فرصت برای دیگران از مسیر عدالتِ توجه و اصلاح قواعد پذیرش است.

حرف آخر

کنکور آینه‌ای از وضعیت ماست: مسابقه‌ای پر از سهمیه، سوگیری رسانه به نفع «بردهای پرصدا»، تبعیض و اضطراب که به جای پرورش انسان‌های مسوول، خلاق و خردمند، نسلی پر از اضطراب و ناامیدی روی دست جامعه می‌گذارد. عاقبت روزی باید بپذیریم که اخذ «رتبه تک‌رقمی» موفقیت نیست، بلکه بردی است در مسابقه‌ای پر از خطای آموزشی و ساختاری. رتبه برتر شدن، اگر هم مهم باشد، فقط یکی از پیامدهای درس خواندن است نه مقصد. سیستم آموزشی سالم و آینده‌نگر، مسابقه را چندمسیره می‌بیند. سهمِ سبد مهارتی را بالا می‌برد و بودجه توجه را به نفع نادیده‌ماندگان بازتوزیع می‌کند، دانش‌آموزانی که در دیگر زمینه‌ها مهارت دارند.

این‌گونه است که «برد» از امتیازِ ساختاری، جدا شده و به شایستگی انسان‌ها نزدیک می‌شود. موفقیت واقعی آن روزی است که فرزندان ما، نه برای ربودن صندلی محدود دانشگاه که برای ساختن زندگی اخلاقی، مستقل و شرافتمند آماده شوند. شادمانی جمعی ما زمانی است که تعریف نخبه از «رتبه برتر کنکور» به «انسان خلاقی که برای مشکلات پیرامونش راه‌حلی خردمندانه دارد» بدل شود.

همچنین بخوانید ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید