گرامیداشت سومین سالگرد مرحوم غلامرضا سلیمانی برگزار شد
سید وحید سمنانی شاعر و پژوهشگر ادبی، در یادداشتی کوتاه به مرحوم غلامرضا سلیمانی پرداخته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
سید وحید سمنانی شاعر و پژوهشگر ادبی، در یادداشتی کوتاه به مرحوم غلامرضا سلیمانی پرداخته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
به گزارش خبرنگار مهر، دیروز 16 آبان 1404 مصادف با سومین سالگرد مرحوم غلامرضا سلیمانی، جمعی از دوستان او بر سر مزارش حاضر شده و یاد و خاطره این شاعر را گرامی داشتند.
سید وحید سمنانی شاعر و پژوهشگر ادبی، به همین بهانه در یادداشتی کوتاه به مرحوم غلامرضا سلیمانی پرداخته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
در ادامه مشروح این یادداشت را میخوانید:
عصر روز جمعه مورخ شانزدهم آبان ماه شاعران و دوستان زندهیاد بر مزار غلامرضا سلیمانی حاضر شدند و با ذکر خاطره و شعرخوانی سومین ساگرد درگذشت وی را گرامی داشتند.
زندهیاد غلامرضا سلیمانی از شعرای خوشاستعدادی بود که سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرد اما نخستین زمزمههای جدی شاعری او در حلقه نسل مروارید شکل گرفت که مرحوم خلیل عمرانی در محله یافتآباد تهران بنیان نهاده بود.
از وی آثار برجستهای در قالب کتاب به جای مانده است که از آن میان میتوان به «آقا اجازه»، «از کبوتر تا کبوتر»، «امانم را بریده سرفهها»، «پرستاری که شکل تو نبود» و «175 ماهی سرخ» اشاره کرد.
توجه سلیمانی به مضامین تازه و زبان جسورانه او در غزل، راوی طبع نوجوی وی است که مخاطبان آگاه با مرور آثارش به آن پی خواهند برد. این شاعر فقید غیر از سرودن شعر دستی در موسیقی داشت و به صورت حرفهای دستگاههای موسیقی را در محضر استادان این فن آموخته بود. ترانههایی از وی نیز توسط خوانندگانی چند از جمله سالار عقیلی اجرا شده است.
غزل زیر از جمله سرودههای اوست:
گیسوانت زیر باران، عطر گندمزار، فکرش را بکن
با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار، فکرش را بکن
در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعد از سالها
بوسه و گریه، شکوه لحظهی دیدار، فکرش را بکن
سایهها در هم گره، نور ملایم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود، خالی شود هر بار، فکرش را بکن
ابر باشم تا که ماه نقرهای را در تنم پنهان کنم
دوست دارد دور هر گنجی بچرخد مار، فکرش را بکن
خانهی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیه بر پشتی زده یار و صدای تار، فکرش را بکن
از سماور دستهایت چای و از ایوان لبانت قند را
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار، فکرش را بکن
اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، که پرتم میکنند
سایهها در تونلی باریک و سرد و تار، فکرش را بکن
ناگهان دیوانهخانه وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرصها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن!