گلپا به روایت گلریز / سلطان آواز ایران در دهه چهل چقدر پول میگرفت
محمد گلریز (گلپایگانی) برادر علی اکبر گلپا (گلپایگانی) است. او روایتهایی دارد که شنیدن آنها میتواند شناخت ما را از سلطان آواز ایران در دوران پیش از انقلاب بیشتر و عمیقتر کند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، امروز 13 آبان 1404 مصادف است با دومین سالگرد درگذشت علی اکبر گلپایگانی معروف به «گلپا.» آوازهی او در موسیقی ایرانی همهگیر است. بسیاری او را سلطان آواز میخواندند. گلپا از جمله خوانندگانی بود که شیوهی خاص خود را در آوازخوانی داشت. نوآوریهای او در بینِ اهل موسیقی زبانزد است.
چندین سال پیش از درگذشت علی اکبر گلپایگانی، در بهار سال 1396 - گفتوگویی با محمد گلریز (گلپایگانی) داشتیم. محمد گلریز برادر علی اکبر گلپایگانی (گلپا) است. برای شناختِ گلپا و فضایی که او در آن بزرگ شده، خواندنِ صحبتهای محمد گلریز نکات بسیاری دارد. او از فضای خانوادهشان گفته و نکات بسیار جذابی را درباره آوازخوانی در خانواده گلپایگانی بیان کرده است.
محمد گلریز از برادرانش گفته و علی اکبر گلپا را سلطان آواز خطاب کرده است.
بخشهایی از گفتوگو با محمد گلریز را در سالگرد درگذشت علی اکبر گلپا منتشر میکنیم تا یاد و خاطرهی این خوانندهی فقید را گرامی داشته باشیم. آنچه در ادامه میخوانید مربوط به صحبتهای محمد گلریز است که در گفتوگوی گلریز با یاسر یگانه در سال 1396 انجام شده است:
پدرم سمبل آواز بود
محمد گلریز: پدرم بهنام «مرشد حسین» معروف بود و سال 1362 درگذشت. حدود 80 سال پیش پدرم سمبُل آواز در ایران به صورت تعزیهخوانی و مداحی و مرثیهخوانی بود. او یکی از مرثیهخوانان مهم تهران بود. منظورم از مرثیه فقط روضهخوانی نیست. در آوازهایش شعرهایی درباره بزرگان دین خوانده است. اگر هم میخواست ذکر مصیبتی بکند، مثلاً اول از شجاعت حضرت ابوالفضل در بحرطویل میخواند و بعد به ذکر مصیبت میپرداخت. پدرم با آقای فلسفی همراه بود. در همه مراسمهایی که میرفت ابتدا آقای فلسفی منبر میرفت و بعد پدرم میخواند. هیچ موقع هم روی منبر نمینشست. همیشه میایستاد و در حین خواندن حرکت میکرد و به میان مردم میرفت. خودم هم اینگونهام و هنگام خواندن آرام و قرار ندارم و در حین خواندن به میان مردم میروم. ارتباط مردم با مردم در هر عرصهای باعث شکوفایی میشود. وقتی هنرمندی صادقانه با مردم ارتباط داشته باشد، مردم هم او را میفهمند. مردم خیلی زود تشخیص میدهند که اگر هنرمندی در حال خواندن است، از ته دل و خالصانه میخواند یا انگیزههای مالی دارد.
پدرم در آن روزگار موتور داشت. در واقع پدرم اولین کسی بود که «موتوردوچرخه» داشت. عکسش هست. من همیشه ترک موتورش بودم و به مجالس میرفتیم. مردمدار بود و هر جا میرفت به او احترام میگذاشتند.
پدرم سَمبُل تعزیهخوانی و مداحی اهلبیت بود / سلطان آواز ایران سال 42 شبی 2250 تومان میگرفت + فیلمشکایت همسایهها از آوازخوانی گلپا و برادرانش
محمد گلریز: ما پنج برادر هستیم؛ اکبر، عباس، محمود، ابوالقاسم و محمد (صلوات)... (صلواتی میفرستیم و میخندد) من برادر یکی مانده به آخر هستم.
همه آوازخوان بودند. شب و نصف شب همه آواز میخواندند و کَلکَل هم داشتیم. اگر کسی گوشه یا مایهای را نمیتوانست درست اجرا کند، بقیه فوری وارد عمل میشدند و آن را میخواندند. آن زمان خانهمان در سهراه شکوفه، خیابان صفا، خیابان مینا بود. یک شب حدود ساعت 12 در زدند و دیدیم که همسایهها آمدهاند و داد و بیداد میکنند که «چرا اینقدر سروصدا دارید و ما از دست آواز خواندن شما آسایش نداریم.» جالب این که برخی دیگر از همسایهها آمدند و مقابل همسایههای معترض قرار گرفتند. این دسته دوم از همسایهها میگفتند «ما از آواز خواندن این خانواده لذت میبریم و هر موقع که دوست داشته باشند باید بخوانند. این ماجرا حدود سالهای 1338 رخ داد.»
علیاکبر (گلپا) از دهه 1340 بهصورت حرفهای وارد عرصه خوانندگی شد.
استاد همهی ما نورعلیخان برومند بود. برومند آنقدر داداشم (علیاکبر) را دوست داشت که به خانه ما میآمد و در خانهمان به داداشم درس میداد. من هم دستگاه «سهگاه» را از ایشان یاد گرفتم.
آن زمان که نورعلیخان برومند به خانه ما میآمد و به برادرم درس آواز میداد، ما پشت در میرفتیم و از پشت در گوش میدادیم. یک بار برومند یههویی در را باز کرد و من را دید که پشت در هستم و در حال گوشکردنم. گفت «این بچه را چرا نمیگذاری داخل شود؟» و من را داخل برد. بعد از آن من «سهگاه» را نزد استاد برومند با شعری از بیژن ترقی یاد گرفتم.
بازآ که هنوز نیمهجانی باقی است / زآن کشتهی بینشان نشانی باقی است
زآن سینه پرسوز من آهی بر جاست / این گرد ز رفته کاروانی باقی است
جدوآبائم، پدرم و برادرانم در عرصه آواز ایرانی فعالیت داشتهاند. فامیلی اصلی ما «گلپایگانی» است. برادر بزرگم «علیاکبر گلپایگانی» بهگواه بسیاری از اهل هنر سلطان آواز ایران بوده است.
«گلپا» پیش از انقلاب میخواند و البته بعد از انقلاب هم خواند اما کنسرتی نداشت و علت این مسئله را باید از مسئولان پرسید. ایشان آواز را در ایران زنده کرد و در آواز تحولی خاص ایجاد کرد و به شعر هویتی خاص داد. «گلپا» آواز را آهنگسازی میکرد. ما هفت دستگاه و پنج آواز در موسیقی ایرانی داریم. اگر به خوانندگان مختلف بگویید «سهگاه» بخوان، همه یکجور میخوانند، یعنی مانند علائم راهنمایی و رانندگی است و همه آن قوانین را رعایت میکنند، در حالی که آواز ابتکاری است. بیشتر خوانندگان خواندن آواز در دستگاه «سهگاه» را با درآمد آغاز میکنند در حالی که «گلپا» سهگاه را با مخالف آغاز کرد (برایمان میخواند تا تفاوتها را بهتر متوجه شویم).
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
یا مثلاً آواز خواندن در دستگاه «شور» را با مثنوی آغاز کرد (این را هم برایمان میخواند).
مست مستم ساقیا دستم بگیر...
یکی از دوستان به من میگفت: «به داداشت بگو برود و دور خانه خدا بگردد و این آواز را بخواند.»
کاری کرد که همه توجهشان به آواز جلب شد و این کار را با انتخاب شعرهای خوب کرد. مگر مردم جز نوآوری و حفظ اصالتها چه میخواهند؟
اولین خوانندهی گروه «شیدا» بودم. در دوران سربازی با محمدرضا لطفی آشنا شدم. بعد از سربازی هم با هم بودیم. من رفتم و دو سال شاگرد ادیب خوانساری شدم (1353) و بعد همکاری با گروه «شیدا» را آغاز کردم. وقتی میخواستیم نخستین اجرای گروه «شیدا» را داشته باشیم با محمدرضا لطفی نزد نورعلیخان برومند رفتیم تا از او اجازه بگیریم. لطفی هم شاگرد برومند بود. آن زمان اواخر عمر برومند بود و چشمش نابینا شده بود.
آنچه برومند از گلپا خواست و نکرد
محمد گلریز: پیشترها آقای برومند از برادرم «علیاکبر» خواسته بود که به مجامع عمومی نرود و در این مجامع نخواند تا از او خوانندهای جهانی بسازد، اما برادرم به درخواست برومند عمل نکرد.
پول، شهرت، مقام، افرادی که آدم را وسوسه میکنند، دلالان و... وقتی خوانندهای جوان است، پولهای کلان به او پیشنهاد میشود، مطمئن باشید که آدمی تحت تأثیر قرار میگیرد.
به هر روی برومند در آن دیدار از ما پرسید، «چه میخواهید بخوانید؟»، ما هم گفتیم: آوازی در دستگاه «شور» انتخاب کردهایم با این شعر،
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
آقای لطفی تارش را برداشت و من هم خواندم تا به گوشهی «گلریز» رسیدیم. به اینجا که رسیدیم استاد گفت نامت را «گلریز» میگذاری، این را به من امر کرد. داداشم حرفش را گوش نداده بود و من نمیخواستم خلاف امر استاد عمل کنم، از آن زمان نامم را «گلریز» گذاشتم.
سلطان آواز در سال 1342 شبی 2250 تومان پول میگرفت
محمد گلریز: سال 1342 شبی 2250 تومن به برادرم، 300 تومن به مرحوم یاحقی و 150 تومن به مرحوم (امیرناصر) افتتاح پول میدادند تا اجرا داشته باشد، آن هم اجراهایی همراه با آواز که وجاهت خودش را داشت. میخواهم بپرسم که چهکسی از این پول میگذرد!
بعد از علیاکبر، برادری بهنام عباس داشتم که چند سال پیش فوت کرد. برادر بعدیام قاسم (حسن) گلپایگانی است که استاد اصلی من است و برایم زحمات بسیاری کشیده است. ایشان کار بزرگی انجام داده و مجموعهای با نام «فراز و فرودهای ردیفهای آوازی ایران» را در قالب 15 سیدی اجرا کرده و نُت همه گوشهها را هم نوشته است.
برادرم حسن سال 1342 در «گلها» قبول شد، آن زمان که مرحوم پیرنیا در رادیو بود. اما بهخاطر برادرم «علیاکبر» نرفت. آن زمان اوج کار علیاکبر بود. بعد از آن هم چند اثر منتشر کرد اما بیشتر فعالیتش در زمینه تحقیق و پژوهش آواز بوده است.
نه! پدرم مخالف موسیقی نبود. اما همیشه تأکید داشت که «در جاهای درست اجرا کنید و شعرهای خوبی بخوانید و خارج از مذهب و اعتقادات دینی نباشد". مادرم همیشه به من میگفت: «محمد شیرم را حلالت نمیکنم اگر جای ناصواب بخوانی.»