چهارشنبه 23 مهر 1404

آرامش ابدی خالق «ای ایران»

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
آرامش ابدی خالق «ای ایران»

«استدعا دارم از پذیرفتن تندیس بلورین سیمرغ اهدایی و همچنین حواله نوبت برای خرید پراید، بنده را معذور بدارید. با شرمندگی از یک به یک داوران عادلی که بهترین نیات خیرشان نصیب کار من شد، به اطلاع می‌رسانم که در جیب من نه برای خرید اتومبیل پول هست و نه در خانه تنگ و کوچک من جای مناسبی برای نگهداری بهترین و بزرگ‌ترین جایزه‌ها، مخصوصا اگر ویژه هم باشند.»

عکس: امیر خلوصی - ایسنا

این سطرها بخشی از نامه انصراف ناصر تقوایی بعد از اعلام نامش به عنوان برنده جایزه ویژه هیات داوران جشنواره فیلم فجر در سال 1380 است. او بعد از سال‌ها سکوت فیلم «کاغذ بی‌خط» را ساخته بود اما حاضر نبود منش و برخورد متفاوتش با زندگی را تغییر دهد. بعد از آن فیلم دوباره سکوتش را ادامه داد تا اینکه صبح دیروز در 85 سالگی به جهان دیگری سفر کرد.

استاد ناصر تقوایی یکی از مهم ترین هنرمندان تاریخ ایران زمین است که خیلی کم کار کرد اما هر اثری را به بهترین شکل خلق کرد و با جهان نگری خاصش ردپای بزرگی از خود به جا گذاشت. او فقط یک کتاب داستان منتشر کرد اما با همان «تابستان همان سال» نویسنده مهمی شد. تنها یک سریال ساخت اما با «دایی جان ناپلئون» هنوز خاطره می‌سازد و در فیلمسازی نیز فقط 5 اثر ساخت ولی با استناد به همان‌ها جزو مهم‌ترین کارگردانان سینمای ایران به حساب می‌آید. او چند فیلم مستند هم به سرانجام رساند که آن کارها هم تکه‌های مهم پازل سینمای مستند در ایران را شکل داده‌اند.

ناصر تقوایی خیلی اهل مصاحبه نبود و کمتر در محافل سینمایی حضور پیدا می‌کرد. دلبسته تنهایی بود و تماشاگر کنجکاو جهان. در متنی درباره زندگی‌اش نوشته بود: «تابستان سال 1320 خورشیدی، در گرمای جنگ جهانگیر دوم، در قلب جنگلی از نخل‌های ستبر سبز، در یک روستای عرب‌نشین زاده شدم. در کودکی یک سیاح حرفه‌ای بودم و همراه پدر به دوردست‌ترین بندرهای دریای جنوب سفر کردم و هر کلاس ابتدایی را در شهری و دهکوره‌یی خواندم و هفت سال بعد که به زادگاه خودم برگشتم در عالم خیال یک سندباد نوجوان بودم. در مدرسه به ادبیات علاقه داشتم، اما ریاضی خواندم. در جوانی داستان کوتاه می‌نوشتم و فریفته شیوه‌های نو بودم، اما باز نمی‌دانم چه شد که از سینما سر درآوردم.»

سانسور دلیل اصلی دوری او از کار هنری بود. بارها درباره آسیب‌های سانسور حرف زد و هشدار داد و گفت به خاطر همین مساله تمایلی به انتشار کتاب یا ساختن فیلم جدید ندارد. در جایی به نقل از ایسنا گفته بود: «مسائلی که در چاپ آثار وجود دارد بیشتر از سینما است، سانسور شکل بحرانی وحشتناک در ایران پیدا کرده است، سانسور از مضمون خارج شده و به شکل واژگانی درآمده است. به کار بردن برخی از واژه‌ها ممنوع شده است، استفاده کردن از نصف زبان فارسی ممنوع شده است، شما مطابق آیین‌نامه جدید حتی نمی‌توانید یک دیوان حافظ چاپ کنید و باید نصف لغت‌نامه دهخدا را پاک کرد و دید آیا می‌توان با نصف دیگرش با یکدیگر صحبت کرد یا خیر؟»

ناصر تقوایی در کنار بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی جزو پیشگامان سینمای ایران بودند که طرح نو در انداختند. نکته تلخ ماجرا این است که ناصر تقوایی درست در سالروز دومین سالگرد قتل فجیع رفیق قدیمی اش داریوش مهرجویی فوت کرده است. اتفاقی که تصویر بیست و دومین روز از پاییز را برای علاقه مندان سینما سیاه تر از همیشه کرده است.

بهرام بیضایی درباره تقوایی در روز بزرگداشت حرف مهمی زده و گفته است: «تقوایی هرگز نورچشمی نبود و خودش هم و زدوبند نمی‌دانست. و احترام به سینمای جدی به او اجازه سرهم‌بندی نمی‌داد و در نتیجه محبوب پول‌سازان نبود. قلم‌به‌مزدانی که در معتبرترین مجلات سینمایی کشور جشن به هم خوردن یکی از فیلم‌های مرا گرفته بودند نوشتند تقوایی و بیضایی خودشان نمی‌خواهند فیلم بسازند و غلط از ایشان بود. هیچ فیلمسازی نیست که نخواهد فیلم بسازد. ولی هستند فیلمسازانی که به احترام فکر و فرهنگ نخواهند در لجنی فرو بروند که سینمای پاکیزه ایران از آن درمی‌آید.»

به نظر می‌رسد بخشی از هویت و اهمیت تقوایی در آثاری پنهان است که او نتوانست بسازد. او پیش از انقلاب قرار بود رمان «شوهر آهو خانم» نوشته علی‌محمد افغانی را به فیلم تبدیل کند که نشد. بعد از انقلاب نیز فیلمنامه «کوچک جنگلی» را نوشت و قرار بود خودش آن را بسازد اما مدیران سازمان صدا و سیما در آن سال‌ها عرصه را بر او تنگ کردند تا بگذارد و برود و سرانجام کنارش گذاشتند و کارگردانی را سپردند به بهروز افخمی.

تقوایی همچنین دو پروژه «زنگی و رومی» و «چای تلخ» را هم در ابتدای دهه 80 به دلایل مالی، سانسور و تنگ نظری‌ها کنار گذاشت اما تمام عمر یک ایران دوست واقعی باقی ماند و همیشه دلش برای وطن می‌تپید و به همین خاطر گفته بود ایران را دوست دارم، برای این‌که وطن من‌است، خوزستان را دوست دارم، برای این که ولایت من‌است، و عاشق آبادان هستم، برای اینکه زادگاه من‌است. ناصر تقوایی از این رو حتی نام یکی از فیلم‌هایش را «‌ای ایران» گذاشت که در دهه 60 ساخته شد.