اتهام پهلوی را تکرار نکنیم؛ قاضی محمد تجزیهطلب نبود، ضد سلطنت بود (+ پاسخ نویسنده: تاریخ را سر و ته نخوانید)
یادداشت حاضر در نقد یادداشت قبلی است. پاسخ و استنادات تازه نویسنده هم در ادامه آمده
در پی انتشار یادداشتی به قلم آقای رضا شاهملکی با عنوان «جمهوی خودخوانده مهاباد؛ وابستگی و فراموشی» واکنشهای مختلفی را شاهد بودیم که برخی در نظرات ذیل مقاله انعکاس یافته است.
از بین چند مقاله دریافتی که در همین فاصله دریافت شده مقاله حاضر به این دلیل انتخاب شده که تجزیهطلبی او را نفی کرده نه آن که ارزش بداند. طبیعی است که درصورت دریافت توضیحات مستندات نویسنده، آن نیز ذیل همین مقاله منتشر خواهد شد.
علی محمدی
هر چند پانوشت سایت وزین و حرفهای عصر ایران قدری از حق مطلب را درباره مرحوم قاضی محمد و جمهوری کرد مهاباد بیان داشته اما با تأکید بر این که ظرف زمانی اتفاق و واقعیت های تاریخی را باید در نظر داشت موارد زیر را در نقد میآورم. قاعدتا مطلب به گونهای منعکس می شود که اصل مقاله هم پیش چشم مخاطبان فهیم است و به خاطر همین من عین آن عبارات و جملات را نقل نمیکنم و تنها نقد را میآورم تا خوانندگان خود مقایسه و استنتاج کنند:
1. ایران کشور همه ماست. ایران کشوری است که همه ما در رنگها و زبانها و افکار و ایدههای مختلف، در آن به دنیا آمده و رشد کردیم. ایران مادر ماست.
2. در متن منتشر شده، قاضیمحمد از چهرههای تاریخ معاصر به عنوان تجزیهطلب نام برده شده است اما واقعیت موضوع دیگری است. او تجزیهطلب نبود. یعنی به دنبال کسب استقلال یا جدایی از ایران نبود بلکه به دنبال خودمختاری بود. دولتی که او با عنوان "جمهوری کرد مهاباد" در غرب ایران تاسیس کرده بود نیز جمهوری خودمختار بود. یک شیوه برای اداره کشور و مناطق مختلف. یکسان دانستن خودمختاری با استقلال و تجزیهطلبی، نه تنها اشتباه مسلم بلکه نادیده گرفتن بدیهیات است.
قاضی محمد به دنبال تشکیل یک جمهوری در زیرمجموعه ایران بود. همان که میرزا کوچک خان جنگلی نیز با تاسیس جمهوری سرخ گیلان به دنبال آن بود: خودمختاری کردستان و گیلان زیرمجموعه ایران بزرگ. اعلام تأسیس جمهوری یا مطالبه خودمختاری به معنی جدایی و استقلال نیست بلکه الگوگیری آنها نیز از رویهای بود که در شوروی وجود داشت و در روسیه فعلی هم ادامه یافته است.
اتحاد شوروی در واقع از تعدادی جمهوری تشکیل شده بود و هر جمهوری در اداره امور خود، خودمختاری داشت با اختیارات بالا اما همه جمهوریها زیرمجموعه دولت اتحادیه شوروی به مرکزیت مسکو یا اتحاد شوروی بودند. هم اکنون در روسیه فعلی نیز 21 جمهوری خودمختار از جمله جمهوری چچن، آدیغیه، آلتایی، باشکورتوستان، بوریاتیا، داغستان، اینگوشتیا و... زیرمجموعه کشور روسیه و دولت روسیه به مرکزیت مسکو به حساب می آیند.
در روسیه کنونی حتی برای نفر اول (هم اکنون: ولادیمیر پوتین) از عنوان رئیس جمهوری یا رئیس جمهور استفاده نمیشود چون او رئیس جمهوری نیست. سیستم حکومتی روسیه هم اکنون فدراسیون یا اتحادیه است. نفر اول کشور رئیس است و نه رئیس جمهوری. رئیس فدراسیون یا رئیس اتحادیه روسیه اما عالی ترین مقام در جمهوری های خودمختار روسیه، مقام رئیس جمهوری را دارد. این نکته هم مهم است.
اشاره به این نکته مهم است که در سال های ابتدای قرن بیستم، در کل جهان تعداد کشورهای مستقل به معنای واقعی بسیار معدود بود. در همسایگی ایران هم روسیه یا شوروی، یکی از ابرقدرت های جهان و مهمترین و بزرگترین همسایه ایران بود. دیگر همسایه ایران عثمانی بود. این طبیعی بود که میرزا کوچک خان در شمال و قاضی محمد در شرق کشور، بخواهند از شوروی الگو برداری کنند چون اساسا الگوی قابل بکارگیری دیگری نبود.
ضمن اینکه جمهوری در برابر سلطنت قابل تفسیر است. جمهوری خواهان خودمختار، در تلاش برای حرکتی ضدسلطنتی بودند.
3. ایران تا قبل از سلطنت رضاخان پهلوی به صورت شکلی از اشکال فدرالیسم اداره می شود. هر بخش از ایران توسط اهالی همین منطقه با اختیارات بالا اداره می شد. حتی حاکم منطقه نیز در سازوکار محلی و زورآزمایی منطقه ای، مشخص می شد و با حکم پادشاه ایران، رسمیت و مشروعیت می یافت. به همین دلیل ایران در آن مقطع، "ممالک محروسه ایران" نام داشت. ایران به صورت امپراتوری و درقالب مجموعه ای از چند مملکت یا ممالک اداره میشد. در این قالب، هر مملکت، از خودمختاری و اختیارات کامل در ادامه امور خود برخوردار بودند اما همه زیرمجموعه ایران و شاه ایران بودند. به شاه مالیات و عوارض می پرداختند و به هنگام بروز جنگ از سرحدات (مرز) در برابر حملات دشمن، دفاع میکردند و در امور کلان اداره کشور، به شاه و دولت مرکزی، یاری میرساندند.
اما با آمدن رضاخان و آغاز سلطنتش، او این نظم و سامان را به هم زد. دولت ایران را که تا قبل از آن، غیرمتمرکز اداره میشد به دولت متمرکز تبدیل کرد. همه سران بخش ها و مناطق ایران را برکنار، سرکوب یا حذف کرد.
همچنین باید گفت حرکت به سمت ایجاد جمهوری های خودمختار هم نوعی رد سیستم یکپارچه و متمرکز رضاشاه پهلوی بود و هم تلاش برای بازگشت به فدرالیسم و خودمختاری قبل از پهلوی.
رضاخان بعد از آغاز سلطنت نه تنها سیستم خودمختاری و شبه فدرالیسم در ایران را نابود کرد و دولت غیرمتمرکز را به دولت متمرکز تبدیل و برنامه یکسان سازی سیاسی را آغاز کرد و به سرکوب صاحبان اندیشه های مختلف و دگراندیشان پرداخت بلکه برنامه یکسان سازی فرهنگی - اجتماعی را نیز شروع کرد. برنامه یکسان سازی فرهنگی اجتماعی، برنامهای نژادپرستانه و ضدفرهنگی بود زیرا تلاش داشت تنوع فرهنگی - زبانی - اجتماعی ایران را از بین ببرد و به ایده یک ملت، یک زبان، یک دولت، جامه عمل بپوشاند. این برنامه برپایه محو و نابودی سایر زبان های غیرفارسی و فرهنگ های دیگر بود. در استانهای آذربایجان، کردستان و خوزستان، برنامههای یکدست سازی و حذف و کنار زدن فرهنگها و زبانهای دیگر در دستور کار قرار گرفت. حذف زبانهای بومی، حذف اسامی بومی و مقابله با تولیدات فرهنگی به این زبانها از این جمله بود. ایجاد جمهوریهای خودمختار زیرمجموعه ایران تلاشی برای مقابله با این اقدامات نژادپرستانه، ضدفرهنگی و ضدانسانی بوده است.
4. دولت پهلوی در مقابله با طرفهای مختلف از ادعاها و اتهامزنیهای مختلف استفاده میکرد تا افکار عمومی را با خود همراه سازد. یکی از این اتهامزنیها و ادعاها، تجزیهطلبی است. هر کسی در برابر سیاست های رژیم پهلوی برای یکدست سازی فرهنگی و نژادپرسانه و یکسان سازی فرهنگی - زبانی قرار می گرفت از سوی مقامات رژیم پهلوی به عنوان تجزیه طلب خطاب میشد. حتی در زمره اتهامات زندانیان شاخص سیاسی غیر عرب و غیر کرد هم اقدام علیه تمامیت ارضی را میآوردند چه رسد به دیگران.
رژیم پهلوی برهمین اساس، کودتای 28 مرداد را قیام ملی و مصدق و یارانش را متهم به قانونشکنی و خیانت کرد و آنها را به مجازات محکوم و دکتر فاطمی هم برهمین پایه اعدام شد. در حالی که نمیتوان بر اساس اتهامزنیها و محاکمههای رژیم پهلوی قضاوت واقعی - علمی و تاریخی داشت. همانگونه که با همین ادعاها، میرزا کوچک خان جنگلی نیز سربریده شد.
بیشتر بخوانید: جمهوری خود خوانده مهاباد؛ وابستگی و فراموشی لینک کوتاه: asriran.com/003Ql2