ادبیات کودک ما بیش از حد محتواگر شده است

محمد دهریزی معتقد است «فرم» و «ارتباط متن و تصویر» هم از دید نویسندگان کودک پنهان مانده و هم از نگاه پژوهشگران؛ درحالیکه نیاز جدی خلق و تولید ادبیات کودک همین مقوله فرم و تصویرگری است.
محمد دهریزی معتقد است «فرم» و «ارتباط متن و تصویر» هم از دید نویسندگان کودک پنهان مانده و هم از نگاه پژوهشگران؛ درحالیکه نیاز جدی خلق و تولید ادبیات کودک همین مقوله فرم و تصویرگری است.
خبرگزاری مهر: گروه فرهنگ و ادب - فاطمه نعمتی: هفته ملی کودک را معمولا با تبریکها و تحسینها شروع میکنیم و میگذرانیم. ناشران و نهادهای مرتبط از کتابهای جدید رونمایی میکنند و جشن و برنامه برای کودکان و فعالان این حوزه میگیرند و صحبتهایی انرژیبخش میگویند به نویسندگان و شاعران و تصویرگران و دیگر دستاندرکاران این حوزه تا برای یک سال دیگر تلاشکردن و تألیف و انتشار اثر روحیه داشته باشند.
اما آیا این هفتهها و مناسبتها را صرفا با تبریک و تحسین باید بگذرانیم یا باید نقد و تحلیل و بررسی وضعیت مسائل مرتبط به کودکان هم در کنار این برنامههای شاد وجود داشته باشد؟ ما گزینه دوم را انتخاب کرده و بر همین اساس، بهسراغ یک پژوهشگر ادبیات کودک رفتهایم تا نظراتش را درباره خلأهای موجود و پیشنهاداتش را برای رفع آنها جویا شویم.
محمد دهریزی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک در این گفتوگو درباره پژوهشهای علمی انجامشده در حوزه ادبیات کودک، جدینگرفتن نگاه علمی به ادبیات کودک از سوی نویسندگان و شاعران و کمبود نقد و تأثیر منفی آن بر وضعیت آثار تولیدشده صحبت کرده است که در ادامه میتوانید بخوانید:
* هوش مصنوعی در تحقیق و پژوهش امروز به کار دانشجویان آمده و در رشتههای مختلف از آن استفاده میکنند. به نظر شما استفاده از آن در پژوهشهای مرتبط با ادبیات کودک چه فواید و مضراتی دارد؟
هوش مصنوعی بههرحال یک امکان ارزشمند است و در این شکی نیست؛ اما روش بهرهگیری از آن جای بحث دارد. اگر هوش مصنوعی بستری برای کپیبرداری باشد، قطعاً برای ارتقا و توسعه علمی و پژوهشی مخرب است و نوعی تنبلی علمی را هم رواج خواهد داد؛ ولی برعکس، استفاده روشمند و علمی از این امکان میتواند به عمق و توسعه پژوهشها بیانجامد.
یکی از کارکردهای ارزشمند هوش مصنوعی «دستهبندیهای علمی دقیق» است؛ موردی که خودش بهنوعی تولید علم محسوب میشود و ما آن را کم داریم. در ادبیات کودک با توجه به رشد چشمگیر ادبیات نظری کودک در دانشگاهها بهنظرم کارکرد هوش مصنوعی کمتر از حوزههای دیگر نیست؛ اما همانطور که عرض کردم باید به روش استفاده از هوش مصنوعی توجه بیشتری شود. مثلاً این امر ثابت شده که هوش مصنوعی با آدمهای باهوش و بامطالعه بهتر کار میکند؛ چون هرچه عمیقتر و هدفمندتر سؤال بپرسی او هم به تو عمیق و روشمند پاسخ میدهد.
نکته دیگر اولویت و زمانبندی بهرهگیری از هوش مصنوعی است. به این معنا که آیا باید به محض طرح اولین مسئله، سراغ هوش مصنوعی برویم یا مطالعات و پژوهشهایمان را با او در میان بگذاریم؟ یا در دستهبندی مطالبمان از او کمک بگیریم؟
* در زمینه بهبود وضعیت ادبیات کودک کشور کدام نوع پژوهشها میتوانند بیشتر برای نویسندگان، ناشران و نهادهای مرتبط مفید و راهگشا باشند؟
از حیث قالب اخیراً مقالات علمیپژوهشی نسبتاً خوب کار میشوند و کاربردیترند و این بیشتر ناشی از کشیدهشدن پای ادبیات کودک به دانشگاهها است. از حیث موضوع نیز شاهد تنوع نسبتاً خوبی هستیم؛ اما توصیه من همیشه به دانشجوها و دوستان پژوهشگر، پرهیز از کارهای مکانیکی محض است. معتقدم هر پژوهشی باید ابتدا مسئله واقعی پژوهشگر باشد نه مشق شب دانشگاه. اگر از من بپرسید چه موضوعاتی بکرترند و بیشتر از بقیه نیاز امروز ادبیات کودکاند، جوابم این است: «فرم» و «ارتباط متن و تصویر». این دو موضوع هم از دید نویسندگان کودک پنهان مانده و هم از نگاه پژوهشگران؛ درحالیکه نیاز جدی خلق و تولید ادبیات کودک همین مقوله فرم و تصویرگری است.
ببینید اگر موضوع را باز کنم وقت زیادی میبرد و قطعاً در این مجال و مقال نمیگنجد؛ اما تنها به یک نکته بسنده میکنم. ادبیات کودک ما بیش از حد محتواگر شده است و به فرم به معنای واقعی توجه ندارد. در تصویرگری مشکل از نوع دیگری است. از نظر تکنیکال وضعیت خوبی داریم؛ حتی تصویرگرهایی داریم که در جشنوارههای تصویرگری آثارشان مطرح شده و جایزه هم بردهاند؛ ولی ضعف ما در ارتباط بین متن و تصویر است. هنوز در محافل جدی نویسندگی و حتی دانشگاهی، مقوله تصویر و متن را دوگانه میبینند؛ درحالیکه یگانهاند. در نمونههای خارجی، متن و تصویر در کتاب چنان با هم ارتباط دارندکه گویی نویسنده و تصویرگر یکی هستند. ما در حوزه تصویرگری هم از نظر تئوری و هم تکنیکال به تقویت بازی متن و تصویر نیاز جدی داریم.
* آیا اصلاً نویسندگان به پژوهشهای علمی ادبیات کودک توجه میکنند؟ چه لزومی دارد توجه کنند؟
در این مورد بحثها شده. گاهی حتی باعث دلخوریهایی هم شده است. همین حالا هم شاید این مصاحبه هم بحثبرانگیز شود. متأسفانه این دیدگاه وجود دارد که انگار نویسنده کودک از مطالعه عمیق علمی بینیاز است. همین فکر خطا و اکتفاکردن به بهرهگیری صرف از خلاقیت، کار دست ادبیات کودک ما داده است. من مطمئنم پرسش شما هم از همینجا آب میخورد! بارها شده که در محافل جدی ادبیات کودک این پرسشها را بهصورت رگباری مطرح کردهام که: آیا نویسنده کودک نیاز دارد ادبیات کلاسیک بخواند یا نه؟ شاعران کودک چطور حافظ، سعدی، نظامی، شاملو، فروغ و... باید جزو مطالعات مستمرشان باشد یا خیر؟ یک نویسنده کودک چه مقدار باید نقد و نظریه بلد باشد؟ مطالعات نظری چه؟
واقعیت این است که اغلب نویسندگان کودک آنچنان که باید مطالعه نمیکنند. خاطرهای دارم در ارتباط با این موضوع: در سالهای اولیه نویسندگی در ادبیات کودک (البته آنموقع فقط شعر میگفتم) با یکی از نویسندگان خیلی مطرح ادبیات کودک دیداری داشتم. کارم را خوانده بود و چون شعرهایم توجهش را جلب کرده بود، با من قرار گذاشته بود. وسطهای بحث ناخودآگاه چشمش به یک کتاب نظری افتاد که همراه من بود. پرسید این چیست؟ گفتم این کتاب، مباحث جدی ادبیات کودک را بهصورت علمی دستهبندی کرده است. آن را گرفت، تورقی کرد و گفت: اگر میخواهی شاعر خوبی بشوی، فقط شعرت را بگو و اینجور کتابها را کنار بگذار.
متأسفانه این مسئله هنوز نظریه غالب است. ما یک مفهوم داریم به نام «انباشت دانش»؛ کارهای قوی و مطرح ادبیات کودک را بخوانید متوجه میشوید که اگرچه ظاهر سادهای دارند؛ اما انگار همین ظاهر و حرفهای ساده، ریشه در یک دانش عمیق دارند. ما بهعنوان نویسنده کودک نیاز به انباشت دانش داریم. شما را ارجاع میدهم به بخش پسخوان مجموعه پنججلدی «پاورقیهای شاهنامه». در آنجا خواننده با یک دانش عمیق مواجه میشود؛ دانشی که نویسندگان تعمداً اجازه ندادهاند در بستر متن ظهور یابد.
در بین نویسندگان کودک خوب و زیاد نوشتن رواج دارد: اما خوب و زیاد مطالعهکردن کمتر. برای من که خیلی عجیب است این همه نظریه جدید در حوزه ادبیات کودک را نخوانیم و مدعی خلق ادبیات بهروز باشیم. از دانش گسترده روانشناسی بیخبر باشیم و برای کودک بنویسیم. حوزههای تعلیم و تربیت و فلسفه برای کودک را مطالعه نکنیم، ادبیات کلاسیک و معاصر را نخوانیم و بتوانیم ساختار نویی ارائه دهیم.
* آیا غیر از این موارد، مسئله دیگری هم بوده که فکر کردید باید روی آن بیشتر کار انجام شود؟
مسئله «اقتباس» هم بهصورت علمی و جدی کار نشده است. حتی در این زمینه متأسفانه کجفکریهایی وجود دارد که آسیب جدی به تولید، چاپ و کارکرد ادبیات اقتباسی زده است. شاید باورش سخت باشد؛ اما حقیقت دارد. برخی جشنوارهها و نهادهای متولی ارزیابی کتاب کودک بهویژه آنها که داعیه بررسی ادبیات کهن را دارند، در مقوله بازگردانی، بازنویسی و بازآفرینی گیر افتادهاند و با یک سری معیارهای کلیشهای دارند ارزشیابی و ارزشگذاری میکنند. جالب است برای این دوستان هنوز ملاک ارزشمندی آثار اقتباسی «وفاداری» است و این وفاداری ملاک داوریهایشان قرار میگیرد. من از شما که خبرنگار حوزه کتاب هستید میخواهم زحمتی بکشید و از این زوایهای که من نقد کردم، فهرستگان برگزیده سالهای اخیر این نهادها را بررسی کنید شاید به نتایج جالبی برسید.
* شما در زمینه پژوهش ادبیات کودک بیشتر روی چه حوزههایی تمرکز و تأمل دارید؟
دامنه مطالعات پژوهشی من در دهههای گذشته گستردهتر بود. اگر به دو کتاب «ادبیات کودک در ایران» و «ساختارشناسی شعر کودک» (که هر دو درسنامه دانشگاهیاند) توجه کنید، این گستردگی را میبینید؛ اما در سالهای اخیر در این حوزه متمرکزتر شدهام. در حال حاضر تمرکزم روی حوزه «اقتباس» است و البته بیشتر از نوعِ پسامدرن آن. کار تازهای که در دست انتشار دارم با عنوان «شگردهای اقتباس در داستان کودک»: البته با رویکرد پسامدرنی لیندا هاچن. حتی در بخش ذوقی هم روی همین موضوع کار میکنم. بیشتر داستانهایی که این روزها از من منتشر میشود یا دارم روی آنها کار میکنم بهنوعی اقتباسیاند. نمونه بارز آن مجموعه پنججلدی «پاورقی» هاست که کانون پرورش فکری چاپ و منتشر کرده است.
* آیا امروز به اندازه کافی به داستانهایی که برای کودکان نوشته میشود، نگاه نقادانه وجود دارد؟ وضعیت نقد و تحلیل ادبیات کودک (ترجمه و تألیف) در کشور چگونه است؟
در دهههای پیشین چندین نشریه بهطور مستمر وظیفه نقد ادبیات کودک را بر عهده داشتند. آنها در حد توان کتابهای بازار نشر کتاب کودک را دنبال میکردند. کتابهای تازه منتشرشده حوزه کودک را میگرفتند و به منتقدان میدانند تا روی آنها نقد بنویسند. کارشان بد نبود؛ به مرور داشت خوبتر هم میشد. «پژوهشنامهی ادبیات کودک»، «کتاب ماه ادبیات کودک»، «فصلنامهی نقد ادبیات کودک» و «عروسک سخنگو» جدیترین نشریات در این حوزه بودند. الان اینها نیستند و منتشر نمیشوند (در مورد فصلنامهی نقد کمی شک دارم)؛ پس عملاً بازتاب نقادانهای از آثار منتشرشده نمیبینیم. اما از آنسو نقدهای دانشگاهی پاگرفته و اصلاً قابل قیاس با سالهای پیشین نیست. در سال دهها مقاله، پایاننامه کارشناسی ارشد و رساله دکتری با موضوع نقد و تحلیل ادبیات کودک منتشر و دفاع میشوند. این عالی است؛ اما این مقالات مخاطب خاص دارند، در نشریات دانشگاهی محصور میشوند و در قفسه کتابخانههای دانشگاه میمانند و خاک میخورند و هرگز به سطح جامعه و مخاطب عام نمیرسند. ما نیاز داریم مثل قبل، نقد عام رواج یابد و خریداران و خوانندگان ادبیات کودک به آن دسترسی داشته باشند.