ارزش زندگی در روزهایی که بسیاری از مردم داغدارند
در سکانس پایانی فیلم «جهان با من برقص» در حالی که جهانگیر (علی مصفا) و دوستانش ترانه «دیگه عاشق شدن فایده نداره» را میخوانند، در طبیعتی چشمنواز و سحرانگیز دور هم میرقصند. ترانه غمگین است و از فقدان و نبودنها میگوید اما حمید، احسان، جهان، رضا و فرخ با آن میرقصند. این تضاد، درونمایه اصلی فیلم است. فیلمی که به همجواری مرگ و زندگی پرداخته و بدون آنکه چهرهای کریه از نیستی و زوال پیش...
اهمیت و جذابیت نخستین ساخته سینمایی سروش صحت تنها در مضمون عمیق و جدی آن نیست، برگ برنده فیلم نگاه و سلیقه او در روایت قصه مرد میانسالی است که میداند به مرگ نزدیک شده و باید زندگی را وداع گوید. فیلمساز، میان تراژدی و فانتزی حرکت میکند و با ایجاد موقعیتهای کمیک در احساساتیترین صحنهها (دیدار رضا و نیلوفر در طویله تکرار میشود و به یک رابطه عاطفی میانجامد)، (ناهید سوار بر الاغ از جهانگیر عکس میگیرد تا پس از مرگش در صفحهاش منتشر کند و لایک بگیرد) و... مرگ و زندگی، خنده و گریه و اندوه و شادی را در همه لحظات فیلم جاری میکند و به درستی برای این فلسفه که نیستی و هستی، توامان است و در کنار هم، معنا مییابد روایت سینمایی خلق میکند.
جمع شدن چند دوست که هر کدام مسائل و دردسرهایی دارند در یک بازه زمانی محدود و در یک مکان، بستری فراهم کرده تا سروش صحت، در کنار خلق شخصیتهایی بسیار واقعی و دوست داشتنی، تصویری از روابط امروز ارائه دهد. فیلم، تنهایی کسالت بار جهانگیر را در بستری به نمایش میگذارد که در کنار او، زندگی و شور و عشق در جریان است. آسا و شایان یک رابطه را شروع کردهاند، حمید و ناهید به بچهدار شدن فکر میکنند و به نظر میرسد نیلوفر از تنهایی درآمده، اما همدم جهانگیر الاغی است که حتی تلاش او برای خودکشی را در سکوت و بدون هیچ واکنش و سر و صدایی دنبال میکند.
«جهان با من برقص» عناصر و نشانههای آشنای سریالهای صحت را دارد، اما پختهتر و کاملتر از آنهاست. طبیعی است که او در سینما، محدودیتهای تلویزیون را نداشته، پس دیالوگها و موقعیتها طبیعیتر، شیرینتر و کاربردیتر هستند. نیلوفر (بهار کاتوزی) در گفتگویی با جهانگیر، درباره ترس از تنهایی صحبت میکند، و وقتی او میپرسد چرا ازدواج نمیکنی؟ با معصومیت میگوید: از اون بیشتر میترسم. نیلوفر در سکانسی دیگر صادقانه از رضا (پژمان جمشیدی) میپرسد: با من ازدواج میکنی؟ جواب رضا جالب است و شوخی کارگردان با این موقعیت و جا به جایی شخصیتها را کامل میکند: نه. میخوام ادامه تحصیل بدم.
فیلم پر از ظرافتهایی از این دست و موقعیتهایی به یادماندنی و جذاب است که قطعا با یک بار دیدن، کشف نمیشوند و تماشاگر را ترغیب میکند باز هم به تماشای فیلم بنشیند. نمیشود درباره «جهان با من برقص» نوشت و از لوکیشن زیبا و چشمنواز فیلم نگفت، یا از شوخیهایی که کارگردان با شخصیتها و حتی خودش کرده (پژمان جمشیدی در طویله با توپی خیالی روپایی میزند و جهانگیر پس از خودکشی با گروهی مواجه میشود که ترانهای را با لهجه اصفهانی اجرا میکنند...)
همچنین نمیشود بیتفاوت از کنار جذابیت بصری و موسیقی فیلم گذشت. طراحی صحنه و لباس، در کنار سادگی و بدون تظاهر، با سلیقه و هوشمندانه انجام شده است. نوع لباس پوشیدن ناهید (هانیه توسلی) و پوشش آسا و نیلوفر اشارهای به خاستگاه آنهاست. فیلمبرداری و قاب بندیها، بهشتی از فضای وقوع قصه برایمان تصویر میکند که نمیتوان از آن چشم برداشت. به جهانگیر حق میدهیم که نتواند به سادگی از آن طبیعت زیبا دل بکند.
بخشی از جذابیت و امتیاز فیلم سروش صحت در تیم بازیگری آن است. انتخابهایی که باعث شدهاند جهانی که او برایمان ساخته باورپذیر و تازه باشد. جواد عزتی، تلخ و جذاب، پژمان جمشیدی که به پختگی رسیده، علی مصفا که سردی ذاتیاش کمک کرده افسردگی و انفعال جهانگیر باورپذیر شود، هانیه توسلی که تیپی تکراری را به بهترین شکل بازی کرده و بقیه بازیگرها که نمیتوان فیلم را بدون آنها تصور کرد. «جهان با من برقص» یکی از بهترین فیلمهایی است که درباره مرگ ساخته شده، شاید بهتر است هر کدام ما قبل از فرا رسیدن روز موعود، آن را ببینیم و مانند جهانگیر، آرام رهسپار سفر ابدی شویم.
پس از تحریر: این روزها که همه جا بوی مرگ میدهد، بسیاری از خانوادهها داغدارند و قلبهای شکسته فراوان است، شاید توصیه کردن به تماشای فیلمی که از اهمیت و عظمت زندگی میگوید به نظر عدهای، اشتباه باشد. اما زندگان راهی جز زندگی کردن ندارند و آینده امانتی است در دستان ما.
5757
کد خبر 1342925