از آقازادههایی گفتیم که صدایشان دیگر شنیده نمیشود
تهران - ایرنا - «حامد عنقا» فیلمنامهنویس و تهیهکننده سریال «آقازاده» با اشاره به مسیر قصه این اثر عقیده دارد: شخصیتهای مثبت سریال ما در امروز جامعه، آدمهایی هستند که صدایشان کمتر شنیده میشود و در ظاهر به نظر میرسد ضعف دارند و دیگر مانند دهه شصت و هفتاد نیستند.
همه چیز با یک عنوان شروع شد، عنوان تازه باب شدهای که در خود حب و بغض ها و واکنش های زیادی دارد؛ عنوانی که ورای آنچه در دل خود نهفته دارد، واکنش برمی انگیزد و توجه جلب می کند: عنوانی به نام آقازاده. وقتی بحث سریالی تازه ساخته شده به نویسندگی حامد عنقا در شبکه خانگی مطرح شد، بیش از هر چیز عنوان آن سوال و چالش برانگیز بود و شاید همین عنوان در بادی امر و زمانی که هنوز چیزی از داستان منتشر نشده بود، توجهاتی را به خود جلب کرد.
پس از شروع پخش و فروش آنلاین و نسخ فیزیکی در هفتههای اخیر آقازاده به یکی از سریالهای مورد توجه بدل شد که به سرعت موافقان و منتقدانی را مانند تمام این سبک ساختهها پیدا کرد. موافقانی که از اهمیت بحث پرداختن به مفاسد اقتصادی دفاع کرده و نیاز جامعه به مطرح کردن این واقعیات مگو در دل جامعه را حیاتی می دانستند تا منتقدانی که از انتخاب بازیگران و کیفیت بازی تا سرمایه گذاری و تبلیغات فیلم در سطح شهر و حتی کلیشههای مطرح شده در سریال را هدف گرفته و محتوای آن را بیش از پرداختن به آقازادگی، روایتی ساده انگارانه قلمداد می کردند.
مطرح کردن سبک زندگی نخبگان سیاسی و فرزندانشان که در سالهای اخیر سواستفاده آنان از رانت های شغل پدر با کنایه آقازادگی به یکی از گلایه های مهم مردمی بدل شده است، داستان محوری سریال آقازاده است که در دل خود اشاراتی به موضوعات کمتر مطرح شده ای دارد که برای مخاطب تازگی و خاصیت دنبال کردن دارند؛ البته رویدادهایی چون حراج تهران و پشت پرده های آن که پیشتر خود به یکی از سوژههای پرحاشیه فضای هنر ایران مدرن تبدیل شده بود و... دیگر مورادی هستند که سریال آقازاده پیشگام عنوان کردن آنان شده و از این رهگذر توجهات متعددی را به خود معطوف داشته است.
خبرنگار فرهنگی ایرنا بعد از دردسترس قرار گرفتن حدود 15 قسمت از سریال آقازاده در یک روز پاییزی و در دفتر حامد عنقا، طراح، نویسنده و تهیهکنند این سریال با وی در مورد شخصیتهای مثبت و منفی، چالش های داستان و صحنه هایی که به حواشی رسانهای منجر شد و.. گفت وگو کرده است که بخش نخست آن میخوانید.
به نظر میرسد تمرکز و پرداخت نسبت به شخصیتهای منفی داستان پررنگتر بوده است و شخصیتهای مثبت به نوعی در سایه قرار دارند؛ آیا واقعا شخصیتهای منفی محوریت قصه بودهاند و شخصیتهای مثبت صرفا برای تکمیل این قصه اضافهشده اند؟
اینطور نبوده که روی کاراکترهای منفی پرداخت زیادی صورت گرفته باشد. البته نباید فراموش کنیم امروز که دراینباره صحبت میکنیم، هنوز در نیمه داستان هستیم. ولی این هم واقعیتی است که در دل درامهای اینچنینی همیشه چون بعد منفی داستان قصه را شروع میکند، بهواسطه انرژی درونی شخصیت ممکن است بیشتر به چشم بیایند.
شخصیت کلیشهای و غیرکلیشهای نداریم
این را قبول دارید که شخصیتهای مثبت داستان، سبک زندگی و فضای ذهنیشان نوعی از کلیشهبودن را بازتاب میدهند؟
از من بهعنوان روزنامهنگار بازنشسته و یک درامنویس در آستانه بازنشستگی بپذیرید شخصیت کلیشهای و غیرکلیشهای نداریم. تنها وقتی کار به انتها میرسد، میشود گفت کاراکتری بر اساس کنش و واکنشهایش کلیشه بود یا رفتارهایی کرد که برای ما در آن جایگاه خاص، قابلتصور نبود؛ بدیهی است که چون سابقه ذهنی و تصویری شما (مخاطب نوعی) بر اساس برخی آثاری است که قبلا بهعنوان سریال دیدهاید (مخصوصا شخصیتهایی که در تلویزیون تکرار شدهاند)، بهمحض دیدن آن شاخصهها در یک کاراکتر احساس کلیشهای بودن میکنید.
مثلا میگویند شخصیت حاج رضا و شریفه و حامد یا نوع پوشش و خانه آنها و... کلیشه است؛ درصورتیکه اینها خصوصیت و ویژگی است. ولی کلیشه به این معناست که کاراکتری در آن جغرافیا همان واکنشی را نسبت به موقعیت بروز دهد که شما از کاراکترهای مشابه اش که پیشتر دیدهاید، انتظار دارید.
از بزرگترین نقدهایی که هنوز به ما میشود، این است که چطور ممکن است کاراکتر حاج رضا یا حامد، چنین دختری را (وقتی میفهمند چنین سابقهای دارد) بهراحتی به عنوان عروس خود میپذیرند؟ پسری متدین که در خانوادهای مؤمن و متدین بزرگشده، با پدرش به مسجد میرود، مادرش چادری است، چطور دختری را که میفهمد قبلا چه بدکارهای بوده است، بهراحتی به عنوان همسرش میپذیرد؟ اینها و کنشهایی که در نیمه دوم داستان تا انتها از این کاراکترها میبینیم، تکلیفمان را درباره گزاره کلیشهای بودن یا نبودن مشخص خواهد کرد.
این را برای دفاع نگفتم، بلکه برای داشتن تحلیل درستی از ماجرا عرض کردم؛ وگرنه بقیهاش قلابها و ترفندهایی است برای اینکه تماشاگر را به هر دلیلی به واکنش بیندازید یا علاقهمند به ادامه داستان کنید.
اینکه بازیگران سریال قبلی (پدر) را با همان سبک زندگی و حتی اسامی وارد داستان جدید کردهاید، اگرچه در مصاحبههایتان فرمودهاید که برای پذیرش سریعتر مخاطب است اما فکر نمیکنید این نوعی سادهسازی است که جذابیت کشف شخصیت را از مخاطب میگیرد؟
قطعا به این فکر کردهایم که پس از حاشیههای سریال پدر استفاده دوباره از سینا مهراد، آنهم در نقشی به نام حامد چگونه خواهد شد و این از سر ندانستن نبوده است. این عادت من است از قلب یخی تا امروز. زمانی درامی را که روایت میکنیم بر اساس لایههای مختلف شخصیتی است؛ مانند انقلاب زیبا که کاراکتر آتیلا پسیانی در یک نمودار سینوسی تعریف میشد و جایی باید احساس میکردید تواب است و جای دیگر نفوذی؛ اما بعضی کاراکترهایی که وقایع قصه را پیش میبرند، انتخاب ما هستند، ممکن است با این انتخاب موافق نباشید اما ما آگاهانه بهجای اینکه شما را درگیر لایههای مختلف شخصیت کنیم، درگیر وقایع و واکنشهایی که این دو طرف خیر و شر به هم میدهند میکنیم. این مواجهه میتواند یک ریسک باشد ولی این ریسک برای خودمان جذاب است.
نمیخواستیم درام فربه باشد
اگر این لایهها باشند، تقابل جذابتر نخواهد شد؟
ممکن است و این نکته از فرط تکرار، گویی یک اصل است ولی در «آقازاده» نه. اینجا فکر میکنم شاید چنین چیزی فقط قصه را فربهتر میکند، درحالیکه ما میخواهیم مخاطب دوست داشته باشد قصه را دنبال کند.
امروز در شرایطی درباره آقازاده صحبت میکنیم که سطح میزان مخاطب آن را میدانیم (چه موافق و چه مخالف)؛ میدانیم این ترفند و انتخاب، بههرحال با تلقی و تجربه و فهم بنده از مخاطب (ممکن است ناقص باشد و دفاعی از این بابت نداشته باشم) جواب داده است؛ فهم کلی من روزی که درام را شروع میکردم، این بود که اگر این کار را میکردیم، شاید درام فربهتر و چاقتر میشد و این چاقی باعث میشد مدت زیادی طول بکشد مخاطب با شخصیتهای داستان همراه شود. در اینجا و مخصوصا در روایت غیرخطی و پیچیده قسمتهای اولیه که به مخاطب نشان میدهید، مخاطب بیشتر درگیر تشخیص وقایع است و تلاش میکند پازل را در ذهنش بچیند و جاهای خالی را پر کند، ممکن است نتیجه معکوس دهد. اینها تحلیلهای شروع کار است و باقیاش به روند کار و کار کارگردان و دیگر چیزها وابسته.
این اولین همکاری شما با امیر آقایی است؟
در ساخت سریال اولین همکاری ما بود.
بازی دو آقازاده اینجا مقابل هم ضعف دارد و هموزن نیستند؛ از سویی امیر آقایی را داریم که بازیگر توانمندی است که به نقش و آن اثر اعتبار میدهد اما از سوی دیگر سینا مهراد است که در انتقال حس، بیان دیالوگها و حتی بازی در برخی صحنهها فاجعه است.
اجازه دهید این حرف را به عنوان کسی که این موضوع را اینگونه نقد کند که فاجعه است، نپذیرم. نظر شما را بهعنوان مخاطب کمی جدیتر که در این حوزه قلم میزند، میپذیرم ولی باید مقیاسی برای این فاجعه بودن و نبودن که میگویید وجود داشته باشد..
هر دو کاراکتر جوان از مولفههای جذب سریال هستند
مثالهای متعددی را میتوان در این مورد برشمرد.
مثال در این سکانسها تعریف نمیشود؛ بلکه بین سنتزی است که بین این تز و آنتیتز برقرار است؛ یعنی بین این کاراکتر و همراهی مخاطب و واکنش مخاطب به آن تعریف میشود؛ مثلا اینطور باید بگوییم که میبینید همه شهر درباره کیفیت خوب بازی امیر آقایی حرف میزنند اما نسبت به سینا مهراد واکنش بدی دارند؟ ما این را نمیبینیم. چون اینگونه نیست. مشاهده ما میگوید اتفاقا هر دو کاراکتر جوان یعنی راضیه و حامد از بالاترین مؤلفههای جذب مخاطب سریال هستند.
میزان محبوبیت سینا مهراد و واکنشی که دارد میگیرد از مخاطب جدی سریال است که او را دنبال میکند وگرنه امروز شاید شرایط سریال شکل دیگری بود.
یعنی قبول ندارید بازی سینا مهراد در مقابل امیر آقایی بهعنوان دو آقازاده مثبت و منفی داستان و تقابلی که قرار داده ید، همخوانی خوبی ندارند؟
اصلا مگر قرار بوده است این همخوانی وجود داشته باشد؟
بله، چون بازیگران نقش مقابل باید حداقلی از تناسب را داشته باشند.
این حرف از کجا میآید؟ بالاخره هر شخصیت و بازیگر به واسطه توقع و شرایطی که برایش طراحیشده است، کارش را انجام میدهد. چه کسی گفته است که آقازاده فقط باید بر اساس تضاد آنتاگونیستی و پروتوگانیستی پیش برود؟ حتما در هدایت بازیگر توسط کارگردان نکات دیگری هم مدنظر بوده است.
سؤال من این است وقتی یک بازیگر با وزن کیفی مثلا 100 را در اینسوی داستان قرار دادهاید، چرا سوی دیگر یک بازیگر با وزن مثلا 50 گذاشتهاید؟
اینها هر دو 100 هستند. به جهت تعریفی که کارگردان از کاراکترهایشان دارد. فکر میکنید سینا مهراد بلد نیست داد بزند یا اکت بیشتری داشته باشد و در سکانسهایش مدل دیگری بازی کند؟ او دارد بر اساس طراحی که برای نقشش شده است، بازی میکند. البته این حرف را قبول دارم که تجربه، موقعیت و کارنامه بازیگری امیر آقایی به عنوان یک بازیگر پر سابقه با سینامهراد به عنوان جوانی که تازه به این کار آمده، قطعا یکی نیست، کما اینکه کارنامه امیر آقایی و جمشید هاشمپور هم با هم یکی نیست.
بله وزن کارنامه جمشید هاشمپور و امیر آقایی یکی نیست چون جایگاهشان در سریال یکی نیست؛ اما بحث بر سر هموزن نبودن شخصیتهای نماینده تقابل نیروی خوب و بد داستان و دو آقازادهای است که شما داستان را بر اساس آنها روایت میکنید.
این تعریفی است که شما دارید و نه تعریفی که لزوما بنده به عنوان نویسنده در ابتدا داشتهام. قصه ما، قصه تقابل حامد و نیما نیست و قصهای خوشهای و پرماجراست که اتفاقا قرار نیست این دو زورشان یکی باشد. دوست داشتیم در پاتکس خودمان بگوییم که شخصیتهای مثبت ما در امروز جامعه، آدمهایی هستند که صدایشان کمتر شنیده میشود و در ظاهر به نظر میرسد ضعف دارند یا حتی مظلومیت؛ و دیگر مانند دهه شصت و هفتاد نیستند. امروز صدای امثال نیما بحری قدرتمندتر شده است و زورشان بیشتر؛ اتفاقا دنبال این بودیم که در صحنههایی مانند جایی که نیما عکسهای زن حامد را نشانش میدهد، این کاراکتر را در مظلومیت ببینید. ممکن است اسم این را ضعف بگذارید ولی این ضعف لازمه شخصیت است. ما دنبال این بودیم وگرنه میشد هزار گزینه بهجای سینا مهراد در مقابل امیر آقایی قرار داد؛ فکر میکنید نمیشد آدمی دیگر، مثلا کامبیز دیرباز را در نقش حامد در مقابل امیر آقایی قرار داد؟ حتما دنبال هدف مهمتری هستی؛ مهمتر از اینکه دو بازیگر آیا هموزن هستند یا نه. بازیگرها و هزار چیز دیگر لوازمی هستند برای آنکه بتوانی موضوعت را به مخاطب منتقل کنی.
نمیگویم این انتخاب یک نتیجهگیری درست بوده اما حاصل ساعتها حرف زدن بین من، بهرنگ توفیقی و ده دوست دیگر ازجمله مهدی سلطانی و امین تارخ و آدمهای باتجربه این حوزه بوده که در روزهای اول به ما اضافه شدند. برای من بهعنوان نویسنده تأثیری که میخواهم در کف خیابان بگذارم، مهمتر از احسنت شنیدن از دوستان متخصصی مثل شماست.
اینجا باید انتخاب کرد و دید میخواهیم به چه چیزی بها بدهیم؟ به آنچه خودمان دوست داریم بشنویم (همان احسنت گفتنها) و باید برایش باج بدهیم و متعاقبا تأثیری که میخواهیم به واسطه حرفمان در کف خیابان بگذاریم را از دست بدهیم؟ اینجا باید به یکی غلبه کرد و این چیزی بود که پس از ساعتها حرف زدن به آن رسیدیم. شاید روزی که داشتیم با بهرنگ توفیقی بازیگران را انتخاب میکردیم نظرمان با شما یکی بود اما پس از مشورت به نتیجه فعلی رسیدیم.
فکر نمیکنید نظر متخصصان میتواند آن کیفیت نظر مخاطب را هم بالاتر ببرد؟ یعنی لزوما اینها دو موضوع متقابل نیستند که بخواهید بین آنها انتخاب کنید.
متقابل نیستند. ولی این حرفها در لحظه تصمیمگیری است که خود را نشان میدهد و البته توجه به چند فاکتور دیگر که ممکن است شما از بیرون درست نتوانید ببینید.
سکانس صیغه را برای واکنشگرفتن نگذاشته بودیم
در داستان صیغه، محتوا و شکل مطرح کردن این موضوعات میتواند حواشیای (مثبت یا منفی) را برای دیده شدن کار رقم بزند. هدف شما همین بود؟
به نظر شما اگر این کار قبل از این حاشیهها مورد استقبال مخاطب واقع نشده بود، میتوانست چنین موجی ایجاد کند؟
میتوانست.
شک دارم. زیرا میتوانم چند کار دیگر مثال بزنم که در این دوران پخششده و از این سکانسها در آن بوده اما حتی اسمشان هم شنیده نشده است؛ ولی بههرحال این هم نظری است.
زمانی که این سکانس را در کار قراردادید، تصور نمیکردید میتواند چنین حواشی را ایجاد کند که به کار توجه (مثبت یا منفی) شود؟
به جهت قصهای که نوشته بودیم و روایت و پیشبرد درامی که در داستان داشتیم این سکانس کاملا درست بود؛ حداقل شمایی که کار را دیدهاید با کسی که یک سکانس دودقیقهای دیده است، تفاوت دارید و میدانید پسوپیش آنچه بوده. میدانید آنها دختر و پسری هستند که قرار است ازدواج کنند و هفته دیگر عروسیشان است و مادرش این پسر را فرستاده و ولی وقتی سکانس را در تدوین دیدم، فکر میکردم سکانسی میشود که واکنش برمیانگیزد.
پس میدانستید که حاشیههایی را ایجاد میکند؟
خیر. یکزمان هست که در سریال پدر سکانس از پنجره پریدن را تعمدا میگذاریم که واکنش بگیریم؛ چون در قسمتهای شروع داستان است؛ اما اینجا این سکانس را برای واکنش گرفتن نگذاشته بودیم. کما اینکه سکانس آقای تارخ و هاشمپور را هم که دیدیم (دیالوگی که حاج رضا میگوید که صبح یک حرفی میزنید و اینجا چیز دیگری میگویید) احساس میکردیم واکنش میدهد.
آن سکانس (آش و شکلات) چون جاذبههای اجتماعی دارد به چشم میآید ولی به این معنی که آن را در سریال بگذاریم که حاشیه و توجه بگیریم نبوده است؛ یعنی اصلا در این کار نیازی نیست.
وقتی سکانسی برای ایجاد حاشیه باشد، نباید برداشتن آن خللی در قصه وارد کند، درصورتیکه برداشتن این سکانس اتفاقاتی را در داستان ما رقم میزد؛ یعنی عشق این دو و آب شدن یخ آنها باهم و اینکه بعدا یخ حامد باز میشود و این کاشت محبتی درون او اتفاق میافتد که حتی وقتی در مشهد راضیه همهچیز را به او میگوید باز حاضر میشود از همهچیز بگذرد در همین سکانس رخ میدهد. بدون این سکانس و اتفاقی که در آن میافتد همهچیز در رابطه راضیه و حامد بسیار خشک و مهندسیشده میشد. ضمن اینکه از این تمیزتر و باحیاتر نمیشد این موضوع را مطرح کرد. فیلمی مانند شوکران هم در زمان خودش این موضوع را مطرح کرد و واکنشهای خاص خودش را هم داشت یا فیلم فی المدت المعلوم در سالهای اخیر؛ طی سالهای گذشته در فیلمهای دیگری هم این موضوع بهکرات گنجانده شده است.
پایان بخش اول...
*س_برچسبها_س*