جمعه 31 مرداد 1404

از چشم‌انداز توسعه تا ناامیدی نسل جوان؛ زیست‌پذیری چگونه فروریخت؟

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
از چشم‌انداز توسعه تا ناامیدی نسل جوان؛ زیست‌پذیری چگونه فروریخت؟

دنیای اقتصاد: کاهش زیست‌پذیری در ایران به نقطه‌ای رسیده که اقتصاددانان از چرخه اعتراض و خروج، مهاجرت نخبگان، فرسایش سرمایه اجتماعی و چشم‌انداز مبهم توسعه سخن می‌گویند

به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد؛ زیست‌پذیری، مفهومی که در ادبیات اقتصادی و اجتماعی جهان امروز به یکی از شاخص‌های حیاتی برای ارزیابی کیفیت حکمرانی و امکان زیستن در یک سرزمین بدل شده است، در ایران بیش از هر زمان دیگری محل بحث و مناقشه است.

هفته‌نامه تجارت فردا در شماره اخیر خود به مسأله کاهش زیست‌پذیری در ایران پرداخته و رضا طهماسبی در گفت‌وگویی با دو اقتصاددان، مهدی حق‌باعلی و بهرنگ کمالی، ابعاد مختلف این بحران از مهاجرت و خروج سرمایه تا تضعیف قراردادهای اجتماعی و بن‌بست‌های توسعه‌ای را به بحث گذاشته است. آنچه از خلال این گفت‌وگو می‌توان دریافت، تصویری تیره از فروکاسته‌شدن چشم‌انداز آینده، کاهش رفاه اجتماعی، تضعیف قراردادهای اجتماعی و نهایتاً گسترش خروج چه به معنای مهاجرت و چه به معنای کناره‌گیری از مشارکت اجتماعی و اقتصادی است.

اعتراض یا خروج؛ منطق هیرشمن و واقعیت ایران

حق‌با‌علی، در آغاز بحث، به چارچوب نظری آلبرت‌هیرشمن اشاره می‌کند؛ جایی که شهروندان در برابر افت کیفیت کالای حکمرانی، میان سه گزینه «اعتراض، وفاداری یا خروج» قرار می‌گیرند. در ایران امروز، به گفته او، این چرخه به‌طور فزاینده‌ای به سمت خروج سوق پیدا کرده است. مهاجرت گسترده نیروی انسانی متخصص، خروج سرمایه و حتی رویگردانی از قواعد نانوشته اجتماعی نشانه‌های همین روند هستند. آنچه این روند را تشدید می‌کند، بی‌پاسخ ماندن اعتراض‌ها و بی‌اثر بودن تلاش برای اصلاح شرایط است.

او معتقد است اولین گروه‌هایی که دست به خروج می‌زنند، حساس‌ترین و کیفی‌ترین لایه‌های جامعه‌اند؛ همان‌هایی که بیش از همه به استانداردها توجه دارند. درست مانند مصرف‌کننده‌ای که به محض افت کیفیت یک محصول، سریع‌تر از دیگران آن را کنار می‌گذارد. طبعا جامعه از سرمایه‌های ارزشمند خود محروم می‌شود و کیفیت اجتماعی افت می‌کند؛ چرخه‌ای که همچون گلوله برفی به سراشیبی می‌افتد.

رفاه اجتماعی و فرسایش قراردادهای نانوشته

بهرنگ کمالی از زاویه‌ای دیگر به زیست‌پذیری می‌نگرد. او آن را در معنای سنتی «آسایش» بازتعریف می‌کند و یادآور می‌شود که این آسایش دو بُعد دارد: یکی رفاه اجتماعی که تأمین آن بر عهده دولت است و دیگری آسایش فردی که بر دوش خانواده و فرد قرار دارد. در دولت‌های متعارف، رفاه اجتماعی از مسیر اخذ مالیات و تأمین کالاهای عمومی همچون آب پاک، هوای سالم، زیرساخت‌های استاندارد فراهم می‌شود. اما در ایران، به‌رغم هشدارهای چند دهه گذشته، این کالاهای عمومی به نحو فزاینده‌ای کمتر و کمتر عرضه می‌شوند.

به گفته کمالی، پیامد این کمبودها آشکار است: افزایش اعتراض‌ها در گذشته و گسترش «خروج» در زمان حال. او بر پدیده مهمی انگشت می‌گذارد: تضعیف قراردادهای اجتماعی. قراردادهایی که الزام قانونی ندارند اما سنگ‌بنای نظم اجتماعی محسوب می‌شوند؛ از رعایت صفوف شهری گرفته تا بستن کمربند ایمنی یا حتی اعتماد به یکدیگر در مناسبات روزمره. به باور کمالی، نسل جوان امروز بیش از پیش از این قراردادها خارج شده و سبک زندگی‌اش را بر پایه بی‌اعتمادی و فردگرایی لحظه‌ای بنا کرده است. وقتی چشم‌انداز بهبود شرایط مبهم است، زندگی در لحظه جایگزین برنامه‌ریزی بلندمدت می‌شود؛ نتیجه‌ای که نه فقط آینده اقتصادی بلکه بنیان اجتماعی کشور را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

از چشم‌انداز توسعه تا کابوس تحریم

حق‌با‌علی در ادامه بحث، به عقب بازمی‌گردد و سیر تاریخی افول زیست‌پذیری را ترسیم می‌کند. او یادآور می‌شود که پس از جنگ تحمیلی، اقتصاد ایران برای حدود 15 سال در مسیر افزایش درآمد سرانه و توسعه قرار داشت. ادبیات مسلط در جامعه، ادبیات توسعه بود و برنامه چشم‌انداز بیست‌ساله با این هدف طراحی شد که ایران به قدرت اول منطقه بدل شود.

اما این روند با برجسته شدن پرونده هسته‌ای و تحریم‌های ناشی از آن متوقف شد. ابتدا چنین تصور می‌شد که تحریم‌ها جدی نیستند و می‌توان همزمان توسعه و پرونده هسته‌ای را پیش برد. اما با گذشت زمان، سرمایه‌گذاری‌ها کاهش یافت، زیرساخت‌ها مستهلک شدند و چشم‌انداز روشن آینده به کابوسی از ناپایداری بدل شد. به باور او، شوک‌های پیاپی و تحریم‌ها مهم‌ترین ضربه‌شان این بود که پیش‌بینی‌پذیری را از اقتصاد ایران گرفتند؛ و هیچ چیز به اندازه ناپایداری برای شهروندان و سرمایه‌گذاران ناامیدکننده نیست.

نقطه آستانه و عبور از مرز اعتماد

کمالی در ادامه با بهره‌گیری از نظریه بازی‌ها، از مفهوم «تعادل آستانه» سخن می‌گوید. به باور او، بسیاری از مسائل اجتماعی و اقتصادی تا زمانی قابل مدیریت‌اند که از یک حد آستانه عبور نکرده باشند. اما اگر این مرز شکسته شود، حتی تغییرات کوچک می‌توانند اثرات جبران ناپذیر به بار آورند. او نمونه کمبود برق را مثال می‌زند: زمانی که مردم باورشان را نسبت به نقش خود در کاهش مصرف از دست داده‌اند و معتقدند علت بحران صرفاً استخراج رمزارزهاست. در این وضعیت، دیگر حتی سیاست‌های قهری هم مردم را به صرفه‌جویی ترغیب نمی‌کند.

به گفته او، در حوزه آب هنوز به این مرز نرسیده‌ایم و سرمایه اجتماعی تا حدی حفظ شده است، اما با ادامه روند موجود باحتمالا به زودی در این حوزه هم بحران غیرقابل برگشت خواهد شد.

توسعه به‌مثابه تنها راه نجات

حق‌با‌علی بارها تأکید می‌کند که کلید بازگشت به زیست‌پذیری چیزی جز توسعه اقتصادی نیست. او بر این باور است که رشد اقتصادی مانند مد دریاست که همه قایق‌ها را با خود بالا می‌برد. سیاست‌گذاری‌های جزیره‌ای و مقطعی از تشویق به فرزندآوری گرفته تا محدودیت‌های تجاری بدون قرار گرفتن در مسیر توسعه، نه تنها نتیجه‌ای نمی‌دهند بلکه گاه ضدتوسعه عمل می‌کنند.

او به‌طور مثال به کولر آبی اشاره می‌کند که نیم‌قرن است که بدون تغییر در میزان مصرف آب و برق تولید می‌شود؛ محصولی که به دلیل سیگنال‌های نادرست سیاست‌گذاری، انگیزه‌ای برای نوآوری در آن ایجاد نشده‌است. از نظر حق با علی، تمرکز یک‌جانبه بر پرونده هسته‌ای، بخش عمده ظرفیت دیپلماتیک و اقتصادی کشور را به خود اختصاص داده و مانع از پیگیری توسعه پایدار شده است.

شکست‌های ناگفته و ضرورت پذیرش آن

کمالی اما از زاویه‌ای دیگر هشدار می‌دهد: برای تغییر مسیر، نظام سیاستگذاری، باید ابتدا بپذیرد که در بسیاری از جبهه‌ها شکست خورده است. او از ضرب‌المثلی انگلیسی یاد می‌کند: «این جبهه را بباز، اما کل جنگ را ببر.» به نظر او، تا زمانی که شکست‌ها رسماً پذیرفته نشوند، دودستگی بر سر بدیهیات ادامه خواهد یافت و هیچ وفاقی برای حرکت رو به جلو شکل نخواهد گرفت.

او مثال می‌آورد که اسناد چشم‌انداز و برنامه‌های توسعه‌ای متعدد نوشته شدند اما تقریباً هیچ‌کدام به مرحله اجرا نرسیدند. بودجه‌های سالانه هم همواره با ناترازی شدید مواجه‌اند و دولت‌ها در قبال آن پاسخگو نبوده اند. در چنین شرایطی، مردم امیدی به وعده‌های بزرگ ندارند و تنها اقدام ملموس، حل چند بحران اساسی همچون آب و امنیت می‌تواند اندک اعتمادی بازسازی کند.

امید در دل ناامیدی

حق‌با‌علی در پایان، با رجوع به استعاره‌ای از بازار سهام، تصویری امیدوارانه‌تر ارائه می‌دهد. همان‌گونه که در بازار سرمایه، اوج ناامیدی معمولاً همزمان با رسیدن به کف قیمت‌هاست، شاید جامعه ایران نیز در همین نقطه ایستاده باشد؛ جایی که بدبینی فراگیر است اما امکان تغییر مسیر فراهم می‌شود. او معتقد است اگر سیاست‌گذاران دست فرمان را تغییر دهند و بار دیگر ادبیات توسعه را در دستور کار قرار دهند، مسیر صعودی می‌تواند آغاز شود.

آنچه از سخنان این دو اقتصاددان برمی‌آید، ترسیم یک تصویر روشن از رابطه مستقیم میان زیست‌پذیری و کیفیت حکمرانی است. افول زیست‌پذیری در ایران محصول بی‌توجهی به توسعه، نادیده گرفتن اعتراض‌ها، تداوم سیاست‌های ضدتوسعه و مهم‌تر از همه عدم پذیرش شکست‌های گذشته است. پیامدهای این افول در قالب مهاجرت گسترده، فرسایش سرمایه اجتماعی، ناامیدی نسل جوان و تضعیف قراردادهای اجتماعی به وضوح دیده می‌شوند.

با این حال، روزنه‌ای از امید هم وجود دارد: بازگشت به مسیر توسعه، پذیرش اشتباهات و تمرکز بر اولویت‌های واقعی جامعه. اگر چنین چرخشی رخ دهد، می‌توان به ترمیم زیست‌پذیری و احیای امید اجتماعی امیدوار بود؛ وگرنه،، تشدید چرخه خروج و انحلال تدریجی بنیان‌های جامعه محتمل است.

دنیای اقتصاد در برنامه‌ای که با عنوان «جمعه با دنیای اقتصاد» طراحی شده، به واکاوی دلایل و پیامدهای این بحران پرداخته است. مشروح کامل این گزارش ها را می توانید در صفحات 38 تا 49 شماره 602 هفته نامه تجارت فردا بخوانید:

چشم‌انداز تاریک؛ آیا امیدی باقی مانده؟

«بی‌فردایی»؛ پادکستی برای بررسی چرایی جامعه بدون چشم‌انداز