اسماعیل خویی؛ مرگ شاعری معلق میان امید و نومیدی
آن قدر درگیر سیاست و حسرت شده بود که زندگی پر فراز ونشیب او پررنگتر است تا اشعار او حال آن که کافی است یادآور شویم سراینده شعر مشهوری است درباره شجریان: صدای تو را دوست دارم...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - درگذشت یکی از بینالمللی ترین شاعران ایران مهم ترین خبر فرهنگی و ادبی امروز میتواند باشد اما اسماعیل خویی آن قدر که درگیر سیاست و حسرت شده بود که تا نام او میآید زندگی پر فراز ونشیب و قریب 40 سال دوری از میهن، پررنگتر است تا اشعار او حال آن که کافی است یادآور شویم سراینده شعر بسیار مشهوری است که درباره محمد رضا شجریان سروده و دو فرزند او - همایون و مژگان - با هم خواندند: صدای تو را دوست دارم صدای تو از «آن» و از جاودان میسراید صدای تو از لاله زاران که بر باد صدای تو از نوبهاران که در یاد میآید. صدای تو را، رنگ و بوی صدای تو را دوست دارم صدای تو از آن سوی شور از پشت بیداد می آید، و جان دل من، دل و جانم از آن به فریاد میآید صدای تو اندوه خیام را دارد در آن دم که چون کهکشان، ابری از ماهتاب و ستاره نوای غزلهای حافظ بر آن، شاد خواران و انده گزاران، ببارد، بشارد صدای تو اندوه شاد صدای تو را دوست دارم حال که در دنیای شعری او گام زدیم میتوان از این گفت که دو بار ازدواج کرد و از هر دو جا شد و دومی دحتر ابوالحسن صبا موسیقیدان پرآوازه ایرانی بود و به خاطر او نام دختر خود را «سبا» گذاشت. هم او سال ها بعد از تلویزیون «من و تو» سردرآورد. دختر دیگر - سرایه - اما در ایران ماند.
اسماعیل خویی دکتر فلسفه و به همین اعتبار استاد دانشگاه تربیت معلم بود اما با ممانعت ساواک از ادامه تدریس بازماند و پس از آشنایی با سعید سلطانپور به شعر خود رنگ و بوی تند ساسی داد و به چریک های فدایی خلق یوست و از این منظر در جریان انقلاب 1357 فعال بود. دو سال و نیم بعد و پس از اعدام سعید سلطانپور که در 31 خرداد 1360 اما او مقابل نظام سیاسی جدید قرار گرفت و سه سال بعد هم از کشور خارج شد. هر چه از اقامت در انگلستان گذشت اما از رفقای مارکسیست خود بیشتر - به لحاظ فکری - فاصله گرفت و کار به جایی رسید که خود را به خاطر مخالفت با دولت شاپور بختیار سرزنش میکرد. اقامت در انگلستان اما به او این مجال را داد که هم شعر ایران را به دیگران بشناساند و هم با اشعار زبانهای دیگر نیز آشنا شود و مانند رضا براهنی خود به زبان انگلیسی مسلط بود و به انگلیسی شعر سروده است. مهم ترین تفاوت او با شاعرانی چون احمد شاملو این بود که آنان هر چه زمان گذشت و با تجربهتر شدند از سیاست به مفهوم مصطلح کلمه دورتر و به موضوع انسان ورای حکومتها و ایدیولوژیها نزدیک تر شدند اما خویی هر چه زمان گذشت سیاسیتر سرود اگرچه روح شعر او از تخیل و ستایش آزادی خالی نشد اما از امید خالی میشد و حتی میتوان گفت بذر نومیدی می پراکند. تناقض داستان در این است که بر پایه آنچه دکتر عظیمی نوشته «اسماعیل خویی جایی گفته بود مهدی اخوان ثالث، در پایان عمر، در یک میهمانی، شولای خود از تن به درآورده و از او خواسته بود تا آن را بپوشد.» اقدامی نمادین از حیث استمرار بلاغت شعر اخوان اما تناقضمند بدین سبب که تخلص اخوان «امید» بود و خویی به نومیدی رسیده بود اگرچه اخوان هم اشعاری متناقض با تخلص خود کم نداشت. مهمترین بختیاری اسماعیل خویی اما شاید این بود که به نسبت دوستان و رفقا - به استثنای «سایه» - بیشتر در این جهان زیست: 83 سال و مهمترین دریغ او شاید این بود که نیمی از این عمر را با حسرت و دور از ایران سپری کرد...
لینک کوتاه: asriran.com/003IS6