جمعه 25 مهر 1404

اصفهان را با گوش‌هایم می‌بینم

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
اصفهان را با گوش‌هایم می‌بینم

اصفهان - برای یک شهروند نابینا اصفهان فقط خیابان و پل نیست، شهری‌ست که با صدای آب، بوی نان و لهجه مردم در ذهنش زنده می‌شود اما هنوز برای او و امثال او قابل دسترس نیست.

اصفهان - برای یک شهروند نابینا اصفهان فقط خیابان و پل نیست، شهری‌ست که با صدای آب، بوی نان و لهجه مردم در ذهنش زنده می‌شود اما هنوز برای او و امثال او قابل دسترس نیست.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها - مرجان سیف الدین*: وقتی از اصفهان می‌گوید، صدایش گرم و پر از شور است. او خیابان‌های قدیمی را در ذهنش با صدای آب زلال زاینده رود تصویر می‌کند، همان صدای آرام و خنکی که از پل خواجو می‌شنود. بوی خوش نان تازه از نانوایی‌های سنگی، عطر چای و هل در قهوه‌خانه‌ها، و زمزمه‌های گذر مردم، همه در ذهنش یک نقاشی زنده می‌سازند.

او می‌گوید صدای زنگوله‌های اسب‌ها روی سنگفرش‌های خیابان‌ها، حس بودن در قلب تاریخ را به او می‌دهد. اما این شهر زیبا برای او تنها داستان‌های شیرین ندارد. هر از گاهی صدایش کمی پایین می‌آید و لحنش جدی‌تر می‌شود؛ از مشکلات شهری می‌گوید؛ از خیابان‌هایی که برای نابینایان مناسب نیستند، از تابلوهای راهنمایی که تنها برای چشم‌ها طراحی شده‌اند و راهنمای صوتی بسیار کم‌رنگ در فضای شهر. می‌گوید: وقتی می‌خواهم در پیاده‌روها قدم بزنم، سنگفرش‌های نامنظم و موانع کوچک، گاهی به مانعی برای حرکت تبدیل می‌شوند. کاش مسئولان بیشتر به فکر ما بودند با این حال، ذهنش هرگز از زیبایی‌های اصفهان خسته نمی‌شود.

او از صدای چرخ‌های دوچرخه‌ها در کنار رودخانه، از نسیم خنکی که روی پل سی و سه پل می‌وزد و از موسیقی سنتی که گاهی در گوشه‌ای از شهر به گوش می‌رسد، حرف می‌زند و اینها را در قالب تصویری ذهنی رنگارنگ برای خودش می‌سازد. او باور ندارد رودخانه آب ندارد، او در ذهنش صدای او را همیشه جاوید می‌داند و هر روز در خیالش دستانش را در آن می‌رقصاند.

اصفهان برای او فقط یک شهر نیست؛ یک احساس، یک تجربه، و یک آرزوست. آرزویی که روزی بتواند با دیگران، آنچه در ذهن دارد را به اشتراک بگذارد و همه بتوانند با تمام حواس خود، این شهر بی‌نظیر را درک کنند. اصفهان برای او مثل یک شعر شنیدنی است، مثل شعر به اصفهان رو... استاد تاج اصفهانی.

اصفهان برای او یک نقاشی نامرئی که با گوش‌ها، دست‌ها و قلبم رنگ‌آمیزی شده است. من شاید چشم نداشته باشم، اما با دهن و ذهنم، این شهر زیبا را به گونه‌ای وصف‌ناپذیر می‌بینم.

اصفهان برای من فقط یک مکان نیست، یک حس است حس تاریخی که در هر گوشه‌اش عالی قاپور را نیبینم. صدای مردم مهربان با لهجه شیرین اصفهانی، طعم گلابی‌های شیرین در بازار، صدای زنگوله‌های کوچک کنار دروازه‌ها و بوی نان تازه از نانوایی‌های سنتی، همه و همه برایم تصویری زیبا می‌سازند.

این شهر پر از رنگ است، رنگ‌هایی که من در ذهنم می‌سازم، رنگ آرامش، رنگ عشق، رنگ تاریخ و مهربانی. اصفهان، شهری که برای من از میان تاریکی‌ها، روشن‌ترین رنگ‌ها را می‌سازد.

و من از مردم این شهر زیبا تنها خواسته‌ام احترام، فرصت برابر، و دسترسی کامل به حقوق شهروندی است. ما هم مانند دیگران حق داریم که بدون تبعیض و محدودیت، زندگی کنیم، کار کنیم، تحصیل کنیم، و در جامعه حضور فعال داشته باشیم. امیدوارم روزی برسد که شهرهایمان نه تنها برای بینایان، بلکه برای همه افراد جامعه، از جمله ما نابینایان، مکانی امن، راحت، و قابل دسترس باشد.

*فعال رسانه

اصفهان را با گوش‌هایم می‌بینم 2