اصفهان؛ کمی تاریخ بین اتوبان!
برای گفتن از اصفهان، در روز اصفهان، میشود سراغ سفرنامهها رفت، زیباترین جملات سیاحان جهاندیده را درباره این شهر بیرون کشید و با آن به خودی و بیگانه فخر فروخت.
میشود مقاله «گذاری دیگر به اصفهان»، نوشته محمد اسلامی ندوشن را بارها و بارها خواند، چشمها را بست و با این جملهها، شوق زیستن در یک آرمانشهر تجسمیافته را تجربه کرد: «هنر اصفهان بیش از هر چیز بازگوکننده حسرت جاودانی بودن است.
انسان فانی، در پی مأمن جاوید بوده و این بناها را آفریده: مسجد جامع، مسجد شاه، مسجد شیخ لطفالله و مدرسه چهارباغ. این مأمن جاوید، میبایست خواهناخواه یک سرای آرمانی باشد و همه آرزوهای برآورده نشده و برآورده نشدنی در آن انعکاس یابد؛ بهصورت نشانهای و رمزی و همه ناممکنها جلوه وجود خود را در نقش و خط و رنگ به دست آورند.
سازندگان این بناها به نحو ضمنی و ناآگاه خواستهاند نشان دهند که گرچه زندگی کوتاه و همراه با نارسایی و تلخکامی است، لااقل میتوان همه آنچه را که دستنیافتنی است در اندیشه و خیال به دست آورد و از طریق هنر به آن جسمیت داد. بناهای اصفهان سلطنت ادراک است که در هنر، موجودیت مییابد و از بودن و ماندن برخوردار میشود.»
میشود هم کتابها را بست، پرده خیال را پس زد، در شهر چرخید و حال نادر ابراهیمی را درک کرد، وقتی بار دیگر، به شهری که دوستش داشت برمیگردد و میبیند آن باغ دیروزی، خیابان شده، خیابان، در تصرف پنجرههای نو، از درختان فاصله گرفته و دیگر، دوست داشتن در آن کاری مشکل است. میشود مثل او تماشا کرد که شهرداران پیر، چطور غروبها را پشت ساختمانهای بلند بدقواره میکشند، تیمارستانها را با محبت افتتاح میکنند و میدانهای نو را، که جمعیتی تهی آرایشش خواهد کرد... میشود شنید، صدای آنها را که دور از درک رنج نابودی حس تعلق، به شهروندان مژده میدهند: «این شهر، شهر ما، بهزودی بزرگتر خواهد شد.»
یکم آذرماه میشود داستان «زندگان اصفهان» محمد طلوعی را هم خواند، در کتابی به نام «اصفهان» که راوی امروز شهر است: «اصفهان شده اتوبان، آدم ازیکطرف اتوبان تو میرود و از طرف دیگر اتوبان درمیآید. از دروازه تهران تا خانه اصفهان و پنج طبقه فقط اتوبان. نه نقشجهان را میشود دید، نه از کنار چهلستون میشود گذشت، نه دیگر از روی زایندهرود رد میشوی. کل اصفهان شده کمی تاریخ لای اتوبان. پز اصفهانیها هم جای منارجنبون و صفای ناجنون و برنج لنجون شده اتوبانهای دو طبقه و زیرگذر.»
در روز اصفهان، باید همه این روایتها را به ترتیب و در امتداد هم خواند و در هر سطحی، از هر کار و کنشی که اصفهان را از نیمه جهان بودنش دور میکند، پرهیز کرد.
انتهای پیام