دوشنبه 27 اسفند 1403

اعترافات هولناک حسن معلم و تاکور در پرونده برادرکشی

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
اعترافات هولناک حسن معلم و تاکور در پرونده برادرکشی

جوان 25 ساله‌ای که با همدستی یک شرخر معروف مردی را ربوده و به قتل رسانده بودند، در بازجویی و حین بازسازی صحنه قتل جزئیات تکان‌دهنده این جنایت را بیان کردند.

هفتم دی‌ماه امسال مرد 44 ساله‌ای که به اتهام قتل برادرش دوران محکومیت خود را سپری می‌کرد، بعد از پایان مرخصی و هنگام بازگشت به زندان چناران ناپدید شد.

به گزارش خراسان، با توجه به اهمیت این موضوع و با دستور ویژه سرهنگ کارآگاه جواد شفیع‌زاده رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی این پرونده در پلیس آگاهی مرکز مورد رسیدگی قرار گرفت و بدین ترتیب گروهی زبده از نیروهای تخصصی با هدایت مستقیم سرهنگ محمد همتی جوانمرد رئیس اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی ماموریت یافتند همه جوانب و زوایای گم شدن این محکوم زندانی را پیگیری کنند.

طولی نکشید که ردیابی‌های اطلاعاتی به راننده یک دستگاه پژو 206 رسید که محکوم مذکور را آخرین بار هنگام عزیمت به زندان سوار کرده بود. از سوی دیگر فعالیت‌های اطلاعاتی پلیس به قتل‌های گذشته گره خورد که در خانواده «مجتبی» (مقتول) رخ داده بود و او نیز به اتهام قتل برادرش تحمل کیفر می‌کرد که به طور ناگهانی ناپدید شده بود.

بنابراین کارآگاهان با راهنمایی و دستورهای خاص قاضی اولیایی‌نژاد بازپرس شعبه 858 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به سراغ «حسین - خ» معروف به (حسین معلم) رفتند و او را با شگرد پلیسی به مقر انتظامی کشاندند.

این جوان 25ساله به افسر تحقیق گفت: من در ساعات بیکاری و اوقات فراغت در تاکسی‌های اینترنتی فعالیت می‌کنم و از ماجرای گم شدن مردی به نام «مجتبی» هم هیچ اطلاعی ندارم.

در همین حال کارآگاهان به شیوه‌های فنی بازجویی متوسل شدند و اسنادی را مقابل دیدگان این جوان پژوسوار گذاشتند که او با مشاهده این مدارک انکارناپذیر در شوک فرو رفت و ناگهان راز تکان‌دهنده‌ای را فاش کرد.

او گفت: من با پیشنهاد مردی شرخر به نام «محمدرضا» که به «تاکور» معروف است با او همراه شدم تا در قبال دریافت 300 میلیون تومان یک زندانی را گوشمالی بدهیم.

در پی اعتراف این متهم جوان، کارآگاهان بی‌درنگ با کسب مجوزهای قضایی از قاضی اولیایی‌نژاد عازم مخفیگاه «تاکور» شدند و او را نیز در یک عملیات غافلگیرانه به دام انداختند. این در حالی است که «حسین معلم» محل دفن جسد «مجتبی» را هم در بیابان‌های اطراف شهرک رضویه لو داد و جسد «مجتبی» که بخشی از آن توسط حیوانات درنده خورده شده بود، از زیر مقادیری گچ و سیمان بیرون کشیده شد.

وقتی دو متهم قتل رو در روی یکدیگر قرار گرفتند، دیگر چاره‌ای جز بیان حقیقت نداشتند. اینگونه بود که با دستور قاضی شعبه 858 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد متهمان به بازسازی صحنه جنایت پرداختند و زوایای تکان‌دهنده‌ای از ماجرای قتل را تشریح کردند.

«تاکور» که به شرخری معروف بود، گفت: «یکی از برادران «مجتبی» (مقتول) با من تماس گرفت تا در قبال چندصد میلیون تومان برادرش را گوشمالی بدهم و زهرچشم بگیرم چراکه او برادر دیگر خودش را کشته بود. او مشخصات کفش فسفری رنگ و عکسی از برادرش را به من داد و من هم به سراغ «حسین معلم» رفتم که مدتی با او همخانه بودیم. بعد از طراحی نقشه آدم‌ربایی، چند بار به مسیر زندان چناران رفتیم و همه نقشه را مرور کردیم تا اینکه وقتی برادر مقتول ماجرای گلریزان برای جمع‌آوری پول دیه را مطرح کرد، من خودم را به جای خیر جا زدم و با گوشی «حسین معلم» با او تماس گرفتم که حاضرم برای آزادیش به او کمک کنم.

وقتی هنگام رفتن به زندان به سر قرار آمد، او را سوار پژو 206 کردیم که «حسین» رانندگی آن را به عهده داشت. من در صندلی عقب نشستم و مجتبی (مقتول) هم در صندلی جلو جا گرفت. زمانی که به یک مسیر خلوت رسیدیم، گردن او را از پشت سر گرفتم و در حالی که به سختی فشار می‌دادم، به او گفتم یک نفر از ما خواسته تو را ادب کنیم، پس سر جایت بنشین! من هم 40-50 میلیون تومان به تو می‌دهم. اگر هم خواستی تلافی کنی دیگر خودت می‌دانی.

با این وجود، درگیری بین ما ادامه یافت و سپس در همان تاریکی شب به سوی بیابان‌های اطراف راه افتادیم و من با «مالک» (برادر مقتول) تماس گرفتم که برای شناسایی برادرش سر قرار بیاید که اشتباهی فرد دیگری را نگرفته باشیم. وقتی مالک آمد و برادرش را دید، دستور داد او را با همان وضع در جایی رها کنیم. دقایقی بعد دوباره «حسین» پشت فرمان نشست و ما به سوی پمپ بنزین رفتیم تا بنزین بزنیم.

در حالی که از سمت بزرگراه آسیایی به مشهد بازمی‌گشتیم، وارد جایگاه سوخت شدیم. هنگامی که «حسین» برای برداشتن نازل از خودرو پیاده شد، ناگهان «مجتبی» به سوی من برگشت و برای آنکه بتواند فرار کند سر و صدا راه انداخت به گونه‌ای که دسته راهنما و شیشه جلو شکست. به او گفتم سر و صدا نکن، ما که گفتیم به تو کاری نداریم، ولی او همچنان به درگیری ادامه داد که من به ناچار چاقو کشیدم و چند ضربه به سرش زدم که ساکت شود.

در همین حال نور چراغ‌گردان یک خودروی گشت انتظامی پدیدار شد که در حال عبور از آن منطقه بود. «مجتبی» هم آرام نمی‌گرفت و با گذاشتن زانوهایش روی صندلی چاقو را از من گرفت. وقتی «حسین» این شرایط را دید، در یک لحظه در خودرو را بازکرد و لگدی به او زد و سپس چاقوی دیگری را برداشت و ضرباتی به سر و گردن او زد که دیگر سرش به یک طرف افتاد و روی صندلی پر از خون شد.

زمانی که فهمیدیم او دیگر جانی ندارد، تصمیم گرفتیم از شر جسد خلاص شویم. این بود که جسد را به بیابان‌های رضویه بردیم و در آنجا میان شکاف زمین دفن کردیم. چند روز بعد هم «حسین» خودش به‌تنهایی به محل رفت و گچ و سیمان را با آب روی جسد ریخت.»

«حسین - خ» معروف به «حسین معلم» نیز با تایید اعترافات همدستش زوایای پنهان دیگری از این جنایت تکان‌دهنده را فاش کرد و به مقام قضایی گفت: گچ و سیمان را به آن خاطر ریختم که جسد شناسایی نشود ولی گوشی تلفن مقتول را بین راه و در مسیر کمربند سبز از شیشه خودرو بیرون انداختیم و بعد هم خودرو را به کارواش بردم تا خون‌ها شسته شود ولی کارگر کارواش به ماجرای خون‌ها مشکوک شد که من به او گفتم یکی از دوستانم داخل خودرو خودزنی کرده است و او هم باور کرد.

در همین حال گویی موضوع مهمی به یاد «تاکور» آمده بود که گفت: وقتی حسین تیغه چاقو را به گردن «مجتبی» زد و سر او به یک طرف افتاد، من خیلی ترسیدم و گفتم بدبختمان کردی.

ولی حسین گفت: اگر نمی‌زدم او هر دو نفرمان را می‌زد، چون هیکل درشتی داشت. با این وجود ما قصد کشتن او را نداشتیم. فکر نمی‌کردیم اینگونه مقاومت کند، چون فقط قرار بود یک گوشمالی حسابی بدهیم. بعد از این ماجرا هم من به شدت دچار شوک شدم و از شدت ترس سر قرار دریافت پول هم نرفتم.

به دنبال اعترافات صریح آدمکش‌های اجاره‌ای، هر دو متهم با دستور قاضی اولیایی‌نژاد در حالی روانه زندان شدند که تحقیقات بیشتر زیر نظر سروان اسماعیل عظیمی مقدم (افسرپرونده) همچنان برای کشف زوایای دیگری از این جنایت تکان‌دهنده ادامه یافت.

از میان اخبار

محاکمه متهمان به قتل امیرمحمد خالقی؛ متهم ردیف اول: از ترسم چاقو زدم

تبلیغ محصولات «نستله» و «کوکاکولا» ممنوع شد

هشدار وضعیت قرمز برای تهرانی‌ها

پیک عفونت‌های تنفسی در نوروز 1404