یک‌شنبه 4 آذر 1403

انقلاب در علوم شناختی به کمک آرای ابن سینا

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
انقلاب در علوم شناختی به کمک آرای ابن سینا

مبلغ نوشت: رئیس گروه فلسفه و علوم بنیادی دانشگاه شیراز گفت: در حال حاضر رویکرد غالب، شناخت و فهمیدن را مربوط به سطح نورونی و تعامل نورونها در مغز میداند ولی جریانهای علمی بسیار معتبر و قدرتمندی وجود دارد که شناخت و فهمیدن را مربوط به سطوح بنیادی تری مانند سطوح کوانتومی در مغز میدانند که در همین رابطه نظریه ابن‌سینا - بوهم توسط ایشان و همکارانش در سال 2019 به جامعه علمی جهان عرضه شده...

به گزارش «مبلغ»- دکتر محمد جمالی رئیس گروه فلسفه و علوم بنیادی دانشگاه شیراز و مسئول بخش جراحی و الکترونیک، آزمایشگاه ارگانیسم سایبری این دانشگاه است. وی دکتری فیزیک خود را از دانشگاه صنعتی شریف گرفته است و از بنیانگذاران نظریه ابن سینا - بوهم در حوزه آگاهی کوانتومی است که در سال 2019 در محافل علمی بین المللی مطرح شد. به مناسبت روز یکم شهریور روز بزرگداشت ابن سینا که در تقویم رسمی کشور به نام روز پزشک هم نامگذاری شده است، به سراغ وی رفتیم تا در مورد رابطه مغز و ذهن از نگاه ابن سینا با ایشان گفتگو کنیم. گفتگو با ایشان در مورد رابطه مغز و ذهن از جنبه موضوع هوش مصنوعی هم که این روزها اخبار زیادی در مورد آن مخابره میشود، اهمیت شایانی میتواند داشته باشد. گزیده ای از سخنان وی در ادامه آمده است:

ابن سینا؛ نخستین کسی که کارکردهای مختلف را به بخشهای مختلف مغز نسبت داد

دکتر جمالی در ابتدا با بیان تاریخچه ای از نسبت مغز و ذهن گفت: اینکه مغز نقش ویژه ای در فهمیدن دارد از یونان باستان و حتی قبل از آن مطرح بوده است. مغز نواحی مختلفی دارد و هر ناحیه کارکردهای خود را دارد. از لحاظ تاریخ علمی توصیف کارکردهای شناختی مختلفِ نواحی مختلف مغز یعنی اینکه فلان ناحیه مربوط به دیدن است، فلان ناحیه مربوط به حافظه است، فلان ناحیه مربوط به خیال پردازی است و غیره به جناب ابن سینا باز میگردد، در کتب متعدد تاریخ علوم اعصاب و در مقالات مختلف معتبر مربوطه ابن سینا بعنوان اولین فردی که برای نواحی مختلف، کارکردهای شناختی مختلف قائل بود معرفی شده است (برای مثال میتوانید به کتاب "تاریخ علوم اعصاب شناختی" نوشته پروفسور ماکسول بنت، متخصص علوم اعصاب در دانشگاه سیدنی و رئیس و بنیانگذار موسسه ذهن و مغز سیدنی رجوع کنید) بعد از ابن سینا و پیش از او، کل این توده چربی را در نظر میگرفتند و قائل نبودند که نواحی مختلف کارکردهای شناختی مختلفی دارند. ابن سینا با دلایل فلسفی و دلایل متعدد تجربی نشان داد که مناطق مختلف هر کدام جنبه های شناختی مختلفی دارند. چند قرن بعد از ابن سینا در غرب به نظریه ابن سینا باز گشتند و بعد، این رویکرد ادامه پیدا کرد.

وی ادامه داد: امروزه رویکرد غالب اینست که کرتکس یا همان قشر مغزی مسئول فرایندهای شناختی انسان است و دلیلش اینست که به ازای رفتارهای شناختی ما سیگنالهای الکتریکی خوبی از این نواحی ثبت میکنیم و با تحریک این نواحی میتوانیم در ادراکات شناختی افراد اثر بگذاریم. جالب است که ابن سینا به برخی از این نواحی بدرستی اشاره کرده بوده است.

چالش جدی فلسفی در رویکرد غالب در مورد شناخت

رئیس گروه فلسفه و علوم بنیادی دانشگاه شیراز گفت: در حال حاضر رویکرد غالب، شناخت و فهمیدن را مربوط به سطح نورونی و تعامل نورونها در مغز میداند ولی جریانهای علمی بسیار معتبر و قدرتمندی وجود دارد که شناخت و فهمیدن را مربوط به سطوح بنیادی تری در مغز میدانند مثلا برخی معتقدند که فرایند ادراک و فهمیدن و حتی محاسبات در سطح کوانتومی مغز رخ میدهد یا به آن سطح مرتبط است... همین الان که این مصاحبه در حال انجام است کنفرانس عظیمی در کالیفرنیا در حال برگزاری است که مشترکا توسط مرکز علم آگاهی دانشگاه آریزنا و مرکز علوم انسانی کالیفرنیا برگزار میشود و بزرگانی چون پنرز و غیره در ان حضور دارند که موضوع اصلی ان اینست که نوروساینس و علوم اعصاب برای فهمیدن آگاهی و ادراک نیازمند یک انقلاب و تحول اساسی است، یعنی رویکرد غالب دچار چالش های جدی فلسفی و علمی است و صحبت از انقلاب در علوم اعصاب و علوم شناختی است...

وی ادامه داد: خیلی جالب است که جناب ابن سینا در این موضوع ابتدا به شرح مغز میپردازد، هر انچه را بتواند با مغز مادی توضیح دهد از حافظه و خیال و محاسبه، به مغز نسبت میدهد ولی یک جایی که میرسد دیگر برخی فعالیتهای شناختی را نمیتواند به مغز نسبت دهد و بنا به دلایل متعددی تقلیل انها به ماده و مغز را محال میداند اینجا میگوید انسان به جز مغز، بعدی دیگر دارد که ان بعد است که میفهمد و ادراک میکند و البته به مغز نیاز دارد.

تجربه اول شخص در فهمیدن، قابل تقلیل به مغز نیست

وی با تحلیل معنای فهمیدن اضافه کرد: در فهمیدن دو بعد وجود دارد، یکی محاسبه است، بالاخره فهمیدنِ یک موضوع یا مساله نیازمند برخی محاسبات منطقی و دو دو تا چهارتا است، یک بعد دیگر فهمیدنِ خود ادراک و تجربه درونی و آن احساس درونی از فهمیدن است در فلسفه ذهن به آن تجربه اول شخص میگوییم. تمام دعواها سر دومی است، اینجاست که بسیاری از بزرگان علم و فلسفه قائلند این تجربه اول شخص و اصل فهمیدن به هیچ وجه قابل توضیح با مغز و یا قابل تقلیل به مغز نیست و انسان دارای بعدی غیر از مغز است که به آن ذهن یا نفس یا روح میگوییم و آن غیر از مغزی است که نوروساینس توصیف میکند و ان مسئول فهمیدن و ادراک و بسیاری از مسائل شناختی است... در واقع با تحلیل علمی و فلسفی مسائل شناختی انسان و مفاهیمی مثل ادراک، فهمیدن، اختیار و آگاهی و غیره میبینیم که بسیاری از جنبه های انها از جنس مفاهیم مربوط به مغز و قابل تقلیل به مغز و ماده نیستند... اینجا دعوای بزرگ و تاریخی ذهن و مغز، روح و بدن یا نفس و ماده ظهور میکند که نسبت این دو چیست و چگونه با هم مرتبطند؟ این مساله برای ابن سینا و بسیاری از علما و دانشمندان دوره تمدن اسلامی مطرح بوده و پاسخ ها و توصیف های بسیار بسیار دقیقی از موضوع داشته اند و امروز هم همین مساله در غرب و علم معاصر مطرح است و بحث های زیبا و جذابی حول آن شکل گرفته است...

رابطه بین مغز و ذهن از نظر ابن سینا

این هم‌بنیانگذار نظریه ابن سینا - بوهم در حوزه اگاهی گفت: ابن سینا یکی از شاخص ترین افراد است که در زمینه رابطه مغز و ذهن نظریه پردازی کرده است. ابن سینا ذهن را هویت (جوهری) و چیزی غیر از مغز مادی میداند و در توضیح نحوه تعامل این دو با یکدیگر یک نظریه بسیار دقیق ارائه کرده است که بیان آن نیازمند مقدمات فلسفی و ادبیات طبیعیات قدیم است ولی من سعی میکنم انرا بزبان ساده بیان کنم اگرچه این کار دقت فلسفی موضوع را کم میکند. ابن سینا بعد از اثبات غیر مادی بودن ذهن این سوال را مطرح میکند: حال این شیء غیر مادی چگونه میتواند روی مغز که مادی است اثربگذارد و یا از ان اثر بپذیرد؟ توجه بفرمایید که این غیر مادی و غیر جسمانی بودن در فلسفه به معنای یک چیز شبه گونه غیر علمی و بی قانون نیست، به این معنی است که خواصی دارد که ماده انرا ندارد مثلا نقطه بعد ندارد در حالی که اشیاء مادی دارای ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق هستند لذا نقطه یک موجود غیر مادی و غیر جسمانی است چون بعد ندارد... ویژگی بارز جسم بعد داشتن و حرکت داشتن است یعنی حجم اشغال میکند (مکان مند است) و حرکت و تغییر دارد (زمان مند است)... ذهن یک هویتی است که نه مکان دارد و نه در دام زمان گیر کرده است بعبارتی غیر زمانمند و غیر مکان مند است، این معنای غیر جسمانی و غیر مادی بودن است، یک نقطه ریاضی یا خط ریاضی هم همین است و غیر مادی است ولی فرقش اینست که نقطه وجود ندارد در عالم بیرون ولی نفس یا ذهن وجود دارد... حالا سوال اینست این موجود غیر زمانمند و غیر مکانمند چگونه بر ماده اثر گذار است. اجازه دهید یک مثالی بزنم، شما به مفهوم اطلاعات نگاه کنید، ایا اطلاعات در یک مکان خاص یا در یک زمان خاص است؟ خیر! لذا اطلاعات هم بمعنای فلسفی یک هویت مادی و جسمانی نیست یعنی اگر بخواهیم همچون بسیاری از فیزیکدانهای معاصر اطلاعات را واقعی فرض کنیم یعنی فرض کرده ایم چیزی غیر مادی و غیر جسمانی وجود دارد... فیزیک پر است از مفاهیمی که طبق این بیان فلسفی غیر مادی و غیر جسمانی هستند.

توصیف ابن سینا از مغز و ذهن، مشکلات ثنویت دکارتی را ندارد

ابن سینا در پاسخ به این سوال، اینگونه نظریه پردازی میکند، که ذهن از مبادی ای شکل گرفته و ایجاد شده که بسیار نزدیک به فرم و شکل و صورت اشیاء است، یک صندلی چوبی را تصور کنید، چوب ماده تشکیل دهنده صندلی است که میتوانست به جای صندلی تبدیل به میز چوبی شود، و صندلی بودن صورت و شکل این جسم است، مغز هم یک ماده چربی طور دارد و یک صورت و شکل مغزی... اگر بخواهم به اغماض امروزی صحبت کنم صورت مشابه اطلاعات است در واقع این صورت و اطلاعات است که متعین میکند ماده چه باشد، میز باشد، صندلی باشد، ماهیچه باشد یا مغز باشد... حرف ابن سینا اینست که ذهن از همان مبادی ای ایجاد شده است که صورت از ان مبادی ایجاد شده است لذا بخاطر این نزدیکی، ایندو روی هم اثرگذارند... یعنی وقتی ذهن چیزی را تصور کرد، این تصور و خواست بدلیل نزدیکی ذاتی با صورت مغز، باعث میشود این تصویر و این اطلاعات را مغز بپذیرد و ماده مغزی متاثر شود و بالاعکس.

رابطه ذهن و مغز در نگاه ابن سینا بسیار عمیق تر و پیچیده تر و بنیادی تر است، در نظریه ابن سینا، ماده و مغز باید حدی از پیچیدگی را داشته باشد تا قابلیت اثرپذیری و اثرگذاری از ذهن را داشته باشد، ولی ذهن خودش در هدایت ماده به سمت این پیچیدگی دخیل است... این نکته بسیار مهمی است که معمولا از آن غفلت شده است... نفس و ذهن صرفا یک نقش انفعالی ندارند بلکه در فرایند تکامل و ایجاد مغز و پیچیده شدن ان و توسعه ان نقش کلیدی و جدی دارد و اینرا مفصلا ابن سینا در کتابهایش ذکر میکند. لذا رابطه علی نفس یا ذهن با مغز یک رابطه طبیعی و بنیادی است که نمیتوان آن را به هیچ وجهی مشابه یا نزدیک دوگانه انگاری دکارتی در نظر گرفت، برخی افراد بدلیل عدم فهم درست فلسفه ابن سینا و طبیعیات قدیم در کتابها و برخی مقالات عمومی از این حرفها زده اند که اجحاف در حق ابن سینا و تمدن اسلامی است... اساسا مشکلاتی که دوگانه انگاری دکارتی دارد، توصیف ابن سینا از رابطه ذهن و مغز ندارد.

بازگشت به آثار ابن سینا در جهان بسیاری جدی شده است

این محقق و پژوهشگر ذهن در مورد موقعیت مباحث مربوط به ابن سینا در حال حاضر در جهان گفت: من در مورد بازگشت به مباحث پزشکی اصیل ابن سینا در حوزه های طب سنتی و مکمل و جریان طب ایرانی در سطح جهان صحبت نمیکنم. از جنبه فلسفی و طبیعی (فیزیکی) علیرغم ایران که توجه جدی به اثار ابن سینا نشده است، در سطح جهان بالاخص در دهه های اخیر یک بازگشت بسیار ارزشمندی به افکار و بینش ابن سینا رخ داده است. بخشی از این پژوهش ها از جنس ابن سینا شناسی است که در سالهای اخیر کتابهای بسیار و مقالات متعدد و کنفرانسهای عظیمی در این زمینه برگزار شده است که جالب است بدانید محوریت انها بیشتر روی طبیعیات ابن سینا تمرکز داشته است.

در مورد ذهن و مغز کارهای پژوهشی بسیاری در حوزه تاریخ این مساله انجام شده است که بخش عمده ای از آن به ابن سینا برمیگردد، فکر نمیکنم کتاب معتبری از تاریخ علوم اعصاب و مباحث ذهن و مغز بیابید که بحث مفصلی از ابن سینا در آن نباشد. ولی بسیاری از جنبه های مهم و فنی نظریات عمیق و دقیق ابن سینا مغفول مانده است و میتواند نقش بسیاری در علم جدید داشته باشد که ما وظیفه داریم انرا بزبان علم و فلسفه روز به دینا عرضه کنیم. در این زمینه نه تنها کم کاری کرده ایم بلکه در بسیاری از موارد بدلیل جهل نسبت به موضوع، منفعلانه خود را محاکمه کرده ایم که نه فلسفه ابن سینا و نه فلسفه اسلامی حرفی برای گفتن در این امور معاصر ندارد!

استقبال خارجی‌ها، بایکوت داخلی‌ها

وی در پایان با گلایه از برخی از رویکردها در جامعه علمی و تصمیم گیری کشور گفت: متاسفانه در بسیاری از مراکزی که در این حوزه ها بالاخص فسلفه ذهن دست اندر کار هستند شما تخصص و شهود کافی را مشاهده نمیکنی، این عدم تخصص و عدم شناخت خیلی در جهت دهی ها و اولویت بندی ها و حتی تخصیص بودجه ها نقش دارد. متاسفانه گاهی این عدم تخصص با یک رویکرد خود کم بینی و احساس حقارت نسبت به غرب هم همراه میشود که فاجعه میشود! شما ببینید ستاد علوم شناختی فراخوان ترجمه کتاب میگذارد، در انجا دو کتاب مربوط به بحث این مصاحبه میبینید، یکی کتابی از یکی از فیلسوفان خوش فکر آمریکایی است که افتخارش اینست که مصاحبه ای از جناب دکتر گلشنی میکند و انرا در کتاب بسیار ارزشمند دیگری منتشر کرده است. ایشان سخنرانی های مشترکی با جناب دکتر مهدی گلشنی (ریاست سابق گروه فلسفه علم دانشگاه شریف) در نقاط مختلف دنیا داشته اند و در بسیاری موارد هم همفکر و هم نظرند. جالب است که ما پیشنهاد کردیم در کنار ترجمه بدلیل اینکه این کتاب جامعیت کافی را ندارد و نقدهایی علمی به ان وارد است نظریه ما در آن موضوع هم بصورت مقدمه یا پانویس با رویکرد انتقادی و روشن گرایانه به ان کتاب مطرح شود، عجیب است که انرا نپذیرفتند و بهانه های غیر علمی گرفتند... و یا در همان فراخوان یک کتابی را پیشنهاد دادند برای ترجمه که آمده با محوریت تبلیغ نظریه پنرز - همراف در آگاهی کوانتومی به این موضوع پرداخته است. ما در یک فراخوان دیگری از ستاد مربوط به همان بخش، طرحی را ارائه کردیم که ستاد حمایت کند تا بتوان چنین کتابی با محوریت نظریه بومی خودمان یعنی نظریه ابن سینا - بوهم در سطح بین المللی منتشر شود، آنجا بازهم بهانه جویی کردند... خیلی عجیب است وقتی ما کارمان را در سطح بین المللی در سطوح عالیه و بالای علمی مطرح میکنیم مورد استقبال بزرگان علم قرار میگیرد و حتی برخی از ما اجازه خواسته بودند که فصولی از کتابهایشان را به آن بپردازند بعد در ایران میبینیم اینهمه خود کم بینی وجود دارد در حالی که همین ستاد علوم شناختی در اساسنامه اش صریحا ذکر شده است که از اهدافش حمایت از نظریاتی در بستر فلسفه اسلامی و بومی خودمان است! واقعا از این همه جهالت و تعصب به کجا باید شکایت کرد؟!

برای مطالعه متن کامل این گفتگو میتوانید اینجا را ببینید.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1803665
انقلاب در علوم شناختی به کمک آرای ابن سینا 2