دوشنبه 5 آذر 1403

اگر شکست بخوریم مغلوب نیستیم / هلهله کردند تا صدای حسین شنیده نشود

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
اگر شکست بخوریم مغلوب نیستیم / هلهله کردند تا صدای حسین شنیده نشود

صدای دشمن به همهمه بلند شد تا نصایح حسین به گوش کسی نرسد؛ اما امام با اشارتی، آنان را به سکوت امر کرد و در پی آن، نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد.

صدای دشمن به همهمه بلند شد تا نصایح حسین به گوش کسی نرسد؛ اما امام با اشارتی، آنان را به سکوت امر کرد و در پی آن، نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «میقات بلا» شامل ترجمه‌ای از کتاب لهوف سیدبن طاووس همزمان با ماه محرم امسال با ترجمه محسن هاشمی توسط انتشارات کتابستان منتشر شد.

واقعه عاشورا از مهم‌ترین و دردناک‌ترین اتفاقات تاریخ اسلام است که تأثیری عمیق در قلوب مسلمانان و به ویژه شیعیان گذاشت؛ تاکنون مقتل‌های بسیاری پیرامون واقعه عاشورا نگاشته شده، اما یکی از معتبرترین و دقیق‌ترین و مختصرترین آنها، کتاب «لهوف» اثر سید بن طاووس است.

او از عرفا و فقهای بزرگ قرن هفتم هجری است و مقتل وی تمام مقاتل پیش از خود را تحت الشعاع قرار داد.

مترجم کتاب «میقات بلا» در سه فصل «پیش از واقعه»، «نبرد نزدیک است» و «پس از واقعه» وقایع را در این اثر به شکلی مرتب کرده که سیر داستانی آن حفظ شود و با استفاده از فضاسازی‌ها و توصیف‌های گوناگون، مطالعه داستان را آسان کرده و به بیان ادیبانه اهداف و ابعاد حماسه عاشورا پرداخته است.

این کتاب ترجمه‌ای داستانی از اولین مقتل معتبر شیعیان است تا مطالعه آن برای همه گروه‌ها به خصوص جوانان ساده و روان شود.

در بخشی از مقدمه‌ای کتاب آمده است:

«تاریخ اسلام پر است از سرگذشت بزرگ مردان راستین و مؤمنان مبارز و زندگی هریک حماسه‌ای است بی بدیل که ثانیه ثانیه اش را باید زیست؛ اما چرا این تاریخ سراسر شور و حماسه، برای جوانان ناشناخته باقی مانده است؟

به عقیده من نثر سنگین و عبارت پردازی‌های نامانوس در ترجمه متون تاریخی عربی یکی از دلایل عمده‌ای است که مانع اقبال از این متون شده است همین موضوع مرا واداشت تا با بازنویسی و ارائه ترجمه‌ای روان از کتاب «لهوف» اثر سیدبن طاووس، قدیمی بردارم برای بیان ابعاد حادثه عاشورا که سراسر عشق است و ایمان و مبارزه خالصانه.

اگر محققی منصف به سراغ کتب تاریخ اسلام برود و شرح دلاوری‌ها و مبارزه‌های خستگی ناپذیر رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) را بخواند بدون شک به وجد می‌آید و بسی تعجب می‌کند که چطور مسلمانان زندگی این قهرمانان بی نظیر را کتاب نکرده‌اند تا همه بخوانند و چرا درباره سرگذشت آنان فیلم نساخته‌اند تا همه ببینند؟

ترجمه پیش رو نه ترجمه‌ای لغت به لغت و نه بدون احساس تعهد به متن بلکه کوشیدم تا در عین وفاداری به متن عربی ترجمه‌ای جذاب و روان در اختیار مخاطب قرار گیرد و ابعاد و اهداف این حماسه در خلال جملات مشخص شود و به نوعی بازآفرینی این واقعه باشد بر اساس متن اصلی کتاب قطعاً این کار بی عیب نیست و نیازمند پیشنهادات ارزشمند مخاطبین فرهیخته است امید است که در آینده نویسندگان و کارگردانان متبحر و متعهد دین خود را به این مبارزان راستین ادا کنند و نام آنان را بیش از پیش در جهان بگسترانند.»

در بخشی از این کتاب با عنوان «مجلس پنجم: نبرد آغاز می‌شود» می‌خوانیم:

«حسین و اصحابش با پروردگار خویش به خلوت نشستند؛ چنان که آوای عبادتشان چون آوای زنبورهایی که به آرامی بال می‌زنند، از اطراف و اکناف صحرا به گوش می‌رسید. حدود بیست تا سی نفر از لشکریان عمر که این زمزمه را شنیدند، به لشکر حسین (ع) پیوستند.

آفتاب، حجاب از سر بداشت و میدان نبرد را روشن کرد.

لشکریان عمر، سوار بر اسب‌ها آماده نبرد بودند.

امام، بریر بن خضیر را نزد آنان فرستاد تا موعظه کند؛ اما به نصیحتش وقعی ننهادند و اندک توجهی به او نکردند. پس امام خود بر اسب سوار شد و به سوی لشکریان دشمن به راه افتاد.

صدای دشمن به همهمه بلند شد تا نصایح حسین به گوش کسی نرسد؛ اما امام با اشارتی، آنان را به سکوت امر کرد و در پی آن، نفس‌ها در سینه‌ها حبس شد.

حسین (ع) سخن آغاز کرد:

مرگتان باد ای جماعت کوفی! غم و اندوه از شما جدا نگردد!

در حال ناچاری و از سر بی کسی، فریاد دادخواهی سر دادید و از ما کمک خواستید و ما نیز به یاریتان شتافتیم؛ اما اکنون شمشیری که باید برای ما می‌کشیدید، علیه ما به دست گرفته‌اید. آتشی برای ما شعله ور کردید که آن را برای دشمنان افروخته بودیم.

وای بر شما که به سود دشمنتان به نبرد دوستانتان آمده‌اید! آن هم چه دشمنی؛ آنکه نه عدالتی در میان شما اجرا کرد و نه امیدی به او دارید. چرا بدبختی سرنوشت شما نباشد؟ ما را رها کردید و خنجر از پشت زدید.

زمانی که شمشیر در غلاف و دل‌ها آرام و فکرها بی تشویش بود، چونان ملخان ناتوان و پروانه‌های پر سوخته برای نبرد به پا خاستید.

پس مرگ بر شما ای بندگان کنیزکان و ای تافتگان جدا بافته! ای رها کنندگان کتاب خدا و ای تحریف کنندگان سخن، ای گنه کاران و دست پروردگان شیطان و خاموش کنندگان سنت‌ها، اینان را یاری می‌دهید و ما را رها می‌کنید؟

به خدا سوگند که نیرنگ شما تازگی ندارد و ذات شما بر آن سرشته شده و نسل‌های شما بر آن استوار گشته است و حال شما خبیث‌ترین میوه این درخت هستید؛ مایه تأسف بینندگان و مطلوب غاصبان و ستمگران.

بدانید که حرام زاده‌ای فرزند حرام زاده‌ای دیگر، مرا میان دو چیز مجبور کرده است: مرگ یا ذلت تسلیم. و هیهات مناالذله! ذلت با خاندان پیمبر بس غریب و نا آشناست.

دامن پاک و شخصیت گران قدر و با عزت ما، ننگ دارد از اینکه اطاعت مردان پست روزگار را به مرگ با عزت ترجیح دهد.

بدانید که من با این سپاه اندک و خیانت آنان که گمان یاریشان را داشتم، به سوی خدا در حرکتم.

پس امام سخن خود را با ابیاتی از فروه بن مسیک به پایان رساند:

اگر پیروز شویم، از قدیم دشمن شکن بوده‌ایم

اگر هم شکست بخوریم، مغلوب نشده‌ایم

ترس در وجود ما نیست؛ ولی

حکومت دیگران تنها با مرگ ما مقدور است

چون سایه مرگ از قومی برداشته شود

به سراغ گروهی دیگر خواهد رفت

مرگ، بزرگان قوم مرا نابود کرد و چنان که با پیشینیان نیز چنین کرد

پس اگر پادشاهان جاودانه بودند، ما نیز بودیم

و اگر بزرگ مردان باقی ماندند، ما نیز می‌ماندیم

به سرزنشگران ما بگو که آرام باشند

آنچه به ما رسید، به آنان هم خواهد رسید

در نهایت، باید بگویم که پس از ما باقی نخواهید ماند، مگر به اندازه حرکت یک اسب به دور آسیاب. عهدی است که جدم رسول خدا در سینه من نهاد. پس تمام توان خود را به کار گیرید تا بعدها غصه نخورید. سپس به سوی من آیید و کار را تمام کنید و مهلتم ندهید که تکیه من بر خدایی است که پروردگار من و شماست و هیچ جنبنده‌ای نیست، مگر اینکه زمام امورش در دستان اوست. همانا خدای من پر راه و روش درست عمل می‌کند. پروردگارا! آب‌های آسمان را از آنان دریغ فرما و سال‌هایی که بر یوسف پیامبر گذشت، از قحطی و خشک سالی، بر آنان فروفرست و فرزند قبیله ثقیف را بر آنان مسلط نما تا نوشیدن جامی از دوای تلخ را بر آنان تکلیف کند که آنان ما را تکذیب و رها کردند. ای پروردگار! بر تو توکل می‌کنیم و به سوی تو رو کرده‌ایم. بازگشت ما نیز به سوی توست.

سپس از اسب خویش پیاده و بر اسبی سوار شد که متعلق به رسول خدا (ص) بود و یارانش را به نبرد فرا خواند.

سپاهی که برای حسین بن علی (ع) باقی مانده بود، 45 سوار و صد پیاده نظام بود. حسین (ع) اما نگاهش به پروردگار بود و به ایمان خدشه ناپذیر خود اتکا داشت. حتی اگر تنها می‌ماند، دست از مبارزه و قیام علیه ظلم و بی عدالتی نمی‌شست و تن به خفت ابدی نمی‌سپرد.

تاریخ، مردان مرد را فرا می‌خواند تا در نبردی خونین، صداقت خویش را فریاد بزنند. زنگ عشق بازی یاران حسین به صدا درآمده بود تا داغ ننگ ابدی بر پیشانی پیمان شکنان بنشیند؛ ننگی که با ریختن خونشان هم پاک نشد.»