سه‌شنبه 25 شهریور 1404

ایران اول شخص جمع در «شکارگاه»

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
ایران اول شخص جمع در «شکارگاه»

«شکارگاه» کوتاه، مختصر و عمیق است؛ اثری که اگر قرار بود ساخته شود تا فصل‌های یک، دو، سه و... داشته باشد، می‌توانست مخاطب را به خوبی با خود همراه کند.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم؛ در این نوشتار، سریال را از دو منظر «سینمایی - روایت‌شناسانه» و «نمادین - سمبلیک» بررسی خواهیم کرد تا عمق و پیچیدگی‌های آن را بیشتر واکاوی کنیم. این دو رویکرد، نه تنها به درک بهتر ساختار و محتوای اثر کمک می‌کنند، بلکه ابعاد مختلفی از پیام‌ها و دغدغه‌های سازندگان را نمایان می‌سازند.

رویکرد اول: تحلیل سینمایی و روایت‌شناسانه

«شکارگاه» از منظر سینمایی، اثری با ضرباهنگ سریع است. به بیان دیگر؛ یکی از نکات بارز آن، سرعت بالای روایت و تعجیل در معرفی کاراکترها و پیش‌برد حوادث است. این رویکرد، اگرچه می‌تواند هیجان‌انگیز باشد، اما چالش‌های خاص خود را نیز به همراه دارد.

سریال به سرعت از معرفی کاراکترها عبور می‌کند. شخصیت‌های اصلی و فرعی، به جای آنکه از طریق دیالوگ‌های عمیق، کنش‌های دراماتیک زمان‌دار، یا نمایش تدریجی شخصیت‌پردازی، معرفی شوند، اغلب با توصیف‌های مختصر یا قرار گرفتن در موقعیت‌های کوتاه، به مخاطب شناسانده می‌شوند. به جای صرف زمان برای توسعه تدریجی شخصیت‌ها و ایجاد پیش‌زمینه‌ای عمیق، بیننده بلافاصله درگیر موقعیت‌ها و اتفاقات می‌شود. این ویژگی، در هر قسمت تکرار می‌شود به این معنا که گرهی به سرعت به وجود می‌آید و به همان سرعت نیز حل می‌شود.

این سرعت بالا در بیان خرده‌روایت‌ها و گره‌افکنی و گره‌گشایی سریع، پویایی و هیجان را وارد روایت می‌کند و مخاطب را دائماً درگیر نگه می‌دارد؛ اما از سوی دیگر، فرصت تعمق بیشتر در روابط، انگیزه‌های پیچیده، و لایه‌های پنهان شخصیت‌ها را از بین می‌برد. مخاطب فرصت زیادی برای همراه شدن با تحولات درونی شخصیت‌ها و درک چرایی کنش‌های آن‌ها پیدا نمی‌کند و بیشتر با «چه» اتفاقی می‌افتد درگیر است تا «چرا».

تاثیرات متقابل شخصیت‌ها بر هم و بر پیش‌برد روایت

شخصیت‌های سریال، هرچند به سرعت معرفی می‌شوند، اما تاثیرات متقابل آن‌ها بر یکدیگر و بر پیش‌برد روایت، قابل انکار نیست. روابط عاطفی و عاشقانه، همچنین روابط پیچیده قدرت میان شخصیت‌ها، موتور محرکه‌ی داستان هستند. با این حال، به‌دلیل سرعت بالای روایت، عمق این تاثیرات و تحولات عاطفی، آن‌طور که انتظار می‌رود، بر مخاطب تاثیر نمی‌گذارد. به عنوان مثال، تحولات درونی شخصیت‌ها که ناشی از این تاثیرات متقابل است، مانند شکل‌گیری عشق، شکل‌گیری نفرت، یا تغییر عقیده، به دلیل تعجیل در پیش‌برد داستان، کمتر فرصت بروز و بسط پیدا می‌کند. مخاطب صرفاً شاهد «نتیجه‌ی» این تاثیرات است، نه «فرآیند شکل‌گیری» و «عمق» آن. این امر باعث می‌شود که برخی از اوج‌گیری‌های دراماتیک، اگرچه از نظر داستانی ضروری هستند، اما از نظر عاطفی، تاثیرگذاری لازم را نداشته باشند.

 معرفی درست شخصیت‌ها و روایت قصه در چهارچوب منطقی

معرفی شخصیت‌ها در بسیاری موارد به جای نمایش دراماتیک و هنرمندانه، به صورت کاربردی و صرفاً برای پیش‌برد طرح داستان صورت می‌گیرد. به این معنا که شخصیت‌ها اغلب با کارکردی که در داستان دارند، معرفی می‌شوند، نه با عمق وجودی و ویژگی‌های فردی‌شان. این رویکرد، در حالی که ریتم سریال را حفظ می‌کند و از کند شدن احتمالی جلوگیری می‌نماید، اما از غنای روان‌شناختی شخصیت‌ها و ایجاد همذات‌پنداری عمیق‌تر با آن‌ها می‌کاهد. مخاطب ممکن است شخصیت‌ها را به خاطر نقشی که ایفا می‌کنند، به یاد بسپارد، اما کمتر با ذات و درون آن‌ها ارتباط برقرار کند. از نظر منطق روایی، سریال سعی در حفظ انسجام دارد و خطوط داستانی تا حد زیادی قابل پیگیری هستند. با این حال، فشردگی بیش از حد حوادث و تلاش برای گنجاندن انبوهی از اتفاقات در مدت زمان محدود، گاهی اوقات می‌تواند به منطق روایی ضربه بزند. برخی از گره‌گشایی‌ها ممکن است کمی ناگهانی یا غیرمنتظره به نظر برسند، زیرا زمینه کافی برای آن‌ها فراهم نشده است. تاثیرات شخصیت‌ها بر هم چه عاطفی و عاشقانه و چه غیرعاطفی، عمدتا در بستر اتفاقات سریع و بدون فرصت کافی برای بسط دراماتیک رخ می‌دهد. این به این معناست که نقاط عطف داستانی، بیشتر نتیجه‌ی کنش‌های بیرونی هستند تا تحولات درونی.

 انتقاد از تعداد قسمت‌ها و پتانسیل‌های از دست رفته

یکی از نقدهایی که به طور جدی می‌توان به این رویکرد وارد کرد، این است که 9 قسمت برای سریال «شکارگاه» کم بوده است. بسیاری از خرده‌روایت‌ها، به خصوص رخدادهای عاطفی و عاشقانه، پتانسیل بسط و گسترش بیشتری داشتند. روابطی که بین شخصیت‌ها شکل می‌گیرد، موقعیت‌های پرتنش، و درگیری‌های درونی که می‌توانستند به تصویر کشیده شوند، همگی نیازمند زمان بیشتری برای پردازش بودند. هر کدام از این خرده‌پیرنگ‌ها، مانند داستان‌های عشقی که بین شخصیت‌ها شکل گرفت یا دسیسه‌های رخ داده، می‌توانستند برای یک یا دو قسمت مستقل، داستان‌پردازی شوند و به این ترتیب، عمق بیشتری به روابط، کشمکش‌ها و تحولات شخصیت‌ها ببخشند. تصمیم‌گیری‌های سریع در مورد هر کدام از این خرده‌پیرنگ‌ها، فرصت پرداختن به لایه‌های پنهان‌تر و پیچیدگی‌های انسانی را از بین برده است. به جای آنکه مخاطب شاهد ریزه‌کاری‌های روانی و جزئیات ظریف باشد، صرفاً با خطوط اصلی داستان و نتیجه‌ی وقایع روبرو می‌شود. اگر سریال فرصت بیشتری برای تنفس و گسترش این خرده‌روایت‌ها داشت، قطعا تاثیرگذاری عمیق‌تری بر مخاطب می‌گذاشت و شخصیت‌ها نیز ملموس‌تر و باورپذیرتر می‌شدند.

ضرباهنگ و تدوین

ضرباهنگ فشرده و منسجم یکی از ویژگی‌های مهم روایت در «شکارگاه» است. این ضرباهنگ، از همان ابتدا با دکوپاژ دقیق و درست آغاز می‌شود و تا پایان، ریتم تند خود را حفظ می‌کند. تدوین درست نیز با جابه‌جایی مداوم بین خطوط داستانی و پرهیز از کش دادن صحنه‌ها، ریتمی پیوسته و بی‌وقفه ایجاد کرده است. این تدوین هوشمندانه، علی‌رغم فشردگی داستان، از یکنواختی جلوگیری کرده و مخاطب را دائماً درگیر نگه می‌دارد. این رویکرد باعث شده که مخاطب احساس کند در هر لحظه اتفاقی در حال رخ دادن است و هیچ زمانی برای استراحت یا خستگی وجود ندارد؛ اما همانطور که پیشتر ذکر شد، این سرعت بالا و تدوین پرتحرک، به قیمت از دست دادن برخی جزئیات، فرصت‌های عمیق‌تر شدن در داستان، و پرداختن به ظرافت‌های شخصیت‌پردازی تمام می‌شود.

رویکرد دوم: تحلیل نمادین و سمبلیک

«شکارگاه» علاوه بر روایت خطی و دراماتیک خود، ظرفیت بالایی برای تفسیر نمادین و سمبلیک دارد. در این رویکرد، هر یک از شخصیت‌ها، مکان‌ها و اشیاء می‌توانند نمادی از واقعیت‌های بیرونی باشند که به لایه‌های عمیق‌تری از معنا در داستان اشاره دارند. این تفاسیر، سریال را از یک قصه صرف، به اثری با ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ارتقا می‌بخشد.

 عمارت طلسم شده و داستان آهوی باردار

بنای عمارت که محل وقوع بسیاری از اتفاقات است و در داستان به عنوان مکانی «طلسم شده» معرفی می‌شود، می‌تواند نمادی از ایران دوره قاجار باشد؛ سرزمینی که با تاریخی غنی و کهن، گویی زیر طلسمی پنهان یا گرفتار دسیسه‌های خارجی و داخلی است. این طلسم، می‌تواند نمادی از بن‌بست‌های تاریخی، مشکلات ساختاری، یا حتی توهماتی باشد که مانع پیشرفت و رهایی آن می‌شود. داستان «آهوی بارداری» که در آنجا کشته می‌شود، می‌تواند نمادی از فروپاشی معصومیت، آسیب دیدن آینده (نوزاد متولد نشده که نمادی از نسل آینده است) و شاید استثمار منابع طبیعی یا فرهنگی یک سرزمین باشد که به گونه‌ای ناعادلانه مورد هجوم قرار می‌گیرد. آهو به عنوان نمادی از طبیعت پاک و بی‌گناه و بارداری آن به عنوان نمادی از حیات و امید به آینده، با کشته شدن، نشان‌دهنده نابودی و تباهی است. این داستان، شکلی سمبلیک‌تر به روایت می‌دهد و لایه‌ای عمیق‌تر از معنا را به آن می‌بخشد که فراتر از یک حادثه‌ی شکار ساده است.

زنان؛ نماد وطن

به یک اعتبار، در این سریال، زنان به عنوان نماد وطن تلقی می‌شوند. این نمادگرایی، به خصوص در وضعیت آسیب‌پذیری و تلاش برای رهایی دختران کوچک فروخته شده، به اوج می‌رسد. دخترانی که به دام افتاده‌اند، مورد تعرض قرار گرفته‌اند، یا در خطر از دست دادن هویت و آزادی خود هستند، در واقع نماینده‌ی حال و روز یک ملت هستند که مورد تاخت و تاز نیروهای بیگانه یا داخلی قرار گرفته‌اند. در شکارگاه، هم زنان و هم مردان، تلاش می‌کنند از این «وطن» (زنان) حمایت و آن را از گزند بیگانگان و خائنین حفظ کنند. تلاش معنادار و موکد برای نجات دختران، در واقع مبارزه برای حفظ کیان، فرهنگ، هویت، و استقلال یک ملت است. این تصویر، دختران (و حتی زنان سریال) را نه صرفاً به عنوان شخصیت‌های داستانی، بلکه به عنوان حاملان ارزش‌های حیاتی یک جامعه و سرزمین معرفی می‌کند.

جواهرات سلطنتی نماد منابع کشور

جواهرات سلطنتی که در داستان نقش مهمی دارند و برای به دست آوردن یا حفظ آن‌ها تلاش می‌شود، می‌توانند به وضوح نمادی از منابع غنی و ثروت‌های یک کشور باشند. این جواهرات، که پیش از تبدیل شدن به زیورآلات از دل زمین استخراج شده و ارزش مادی و تاریخی قابل توجهی دارند، نماینده‌ی ثروت‌های طبیعی، معادن، و حتی میراث فرهنگی یک سرزمین هستند. تلاش برای به دست آوردن یا حفظ این جواهرات، کنایه‌ای است از رقابت‌ها و مبارزات قدرت‌های داخلی و خارجی بر سر منابع و ثروت‌های یک سرزمین. این مسئله، اشاره‌ای به تاریخ پر فراز و نشیب ایران و تلاش قدرت‌های استعماری برای کنترل منابع آن دارد.

 انگلیس نمادی از امپریالیسم

انگلیس در این روایت، به واسطه حضور تاریخی خود در منطقه و ایران، می‌تواند نمادی از نیروهای امپریالیستی و استعمارگر باشد که در طول تاریخ به دنبال غارت و بردن منابع ایران بوده‌اند. این حضور، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، چه از طریق نمایندگان خود و چه از طریق ایجاد فساد و توطئه، نشان‌دهنده نفوذ و سوءاستفاده قدرت‌های بزرگ برای دستیابی به منافع خود در کشورهای دیگر است. انگلیس در این سریال، نه صرفاً یک شخصیت یا کشور، بلکه یک استعاره از نیرویی خارجی با اهداف توسعه‌طلبانه و سودجویانه، به دنبال تسلط بر سرنوشت دیگران است.

 دخترانی که در انتها آزاد می‌شوند نمادی از آزادی خاک ایران

لحظه آزادی دختران در پایان داستان، فراتر از یک رهایی فردی و خوش‌بینانه، می‌تواند نمادی از آزادی خاک ایران باشد. این صحنه، تجسمی از امید به رهایی کامل یک سرزمین از دست استعمارگران، دلالان، و... است. این آزادی، نتیجه‌ی مقاومت، فداکاری، و تلاش جمعی است که منجر به بازپس‌گیری استقلال، عزت، و خودگردانی می‌گردد. آزادی دختران، به معنای بازگشت پاکی، امنیت، و امید به آینده است، که همگی عناصری حیاتی برای بقا و شکوفایی یک ملت هستند و البته هزینه هم دارد. هزینه‌ای خون میرعطا و دادن جواهرات به عنوان بخشی از منابع است.

فروشندگان دختران نمادی از کارتل‌های دلال

افرادی که دختران را برای فروش می‌برند، به وضوح نمادی از کارتل‌های دلال و شبکه‌های فساد هستند که بدون هیچ گونه ملاحظات اخلاقی، انسانی، یا قانونی، به تجارت انسان، اعضای بدن، یا حتی منابع ملی دست می‌زنند. این‌ها همان نیروهایی هستند که از طریق تبانی، رشوه، و خیانت، منافع ملی را به تاراج می‌برند و به شیوه‌های غیرانسانی، از رنج و ضعف دیگران سوءاستفاده می‌کنند. این کارتل‌ها، نماینده‌ی وجوه تاریک و سودجویانه قدرت در جامعه هستند.

همکاران پیشکار شاه نمادی از نفوذی‌ها

افرادی که در عمارت با پیشکار شاه همکاری می‌کنند، کسانی که در ظاهر جزئی از سیستم به نظر می‌رسند اما در باطن به دسیسه‌ها یاری می‌رسانند، می‌توانند نمادی از نفوذی‌ها، خائنین داخلی و عوامل خودفروخته باشند که در بدنه یک حکومت یا جامعه نفوذ کرده و به نفع قدرت‌های بیگانه یا منافع شخصی خود، به ملت خیانت می‌کنند. این افراد، در همراهی با دشمن، باعث تضعیف پایه‌های نظام‌مند کشور و تسهیل نفوذ بیگانگان می‌شوند. آن‌ها نماینده‌ی آن دسته از نیروهایی هستند که پایبند به اصول ملی نبوده و حاضر به معامله‌گری با ارزش‌ها هستند. البته ممکن است در بین آن‌ها فرد یا افرادی هم مسیر خود را به نفع مردم تغییر دهند که در این سریال هم «بهادر یا عیسی» چنین جایگاهی داشت.

خانواده میرعطا نمادی از مبارزه‌ی قدرتمندانه ایرانی‌ها

خانواده «میرعطا»، در کنار قهرمانان دیگر داستان، می‌تواند نمادی از مبارزه‌ی قدرتمندانه و پایداری ایرانی‌ها در برابر استعمار، استثمار، و ظلم باشد. آن‌ها نماینده‌ی نیروهای ملی‌گرایی، شرافت، و شجاعت هستند که با ایستادگی در برابر تهدیدات داخلی و خارجی، از ارزش‌ها و هویت خود دفاع می‌کنند. خانواده میرعطا، با وجود تمامی سختی‌ها و موانعی که با آن روبرو می‌شوند، نمادی از اراده‌ی پولادین و روحیه مقاومت ملت ایران در طول تاریخ است. آن‌ها نشان می‌دهند که در سخت‌ترین شرایط نیز می‌توان به دفاع از حق و حقیقت پرداخت.

اما شکارگاه

عنوان شکارگاه خودش می‌تواند در فضای هرمنوتیک و تفسیر نمادین معناهایی چند لایه داشته باشد؛ از این که بگذریم اما «شکارگاه» با وجود سرعت بالای روایت و فشردگی دراماتیک، اثری است که هم در لایه‌ی سطحی خود سرگرم‌کننده و پرهیجان است و هم در لایه‌های عمیق‌تر، پتانسیل بالایی برای تحلیل‌های سمبلیک و سیاسی - اجتماعی ارائه می‌دهد.

در رویکرد اول این متن؛ بر نقاط قوت و ضعف روایی، از جمله ضرباهنگ متناسب، سرعت در معرفی شخصیت‌ها، و پتانسیل‌های از دست رفته به دلیل تعداد کم قسمت‌ها، تاکید شده است.

در مقابل، رویکرد دوم، آن را به آینه‌ای برای بازتاب واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی ایران، از جمله مفاهیمی چون استعمار، فساد، مقاومت ملی، و امید به رهایی، تبدیل می‌کند.

این دوگانگی در تفسیر، «شکارگاه» را به اثری قابل تأمل و بحث‌برانگیز تبدیل کرده است. تماشای سریال هم به عنوان یک سرگرمی و هم به عنوان یک اثر قابل تحلیل، تجربه‌ای چندوجهی و غنی را برای مخاطب رقم می‌زند. نیما جاویدی با خلق این اثر، نشان داده است که چگونه می‌توان داستان‌های پرکششی را روایت کرد که در عین حال، بازتاب‌دهنده‌ی دغدغه‌های عمیق‌تر اجتماعی و تاریخی هم باشد.

نویسنده: حسن گوهرپور

ایران اول شخص جمع در «شکارگاه» 2
ایران اول شخص جمع در «شکارگاه» 3