ایرج افشار، آنگونه که من دیدم

موسسه الفرقان در یادنامه سال 2018 «بحوث و دراسات مهداه الی ایرج افشار» مقالهای از اکملالدین احسان اغلو با عنوان «ایرج افشار کما رأیته» (ایرج افشار آنگونه که من دیدم) را منتشر کرده است.
موسسه الفرقان در یادنامه سال 2018 «بحوث و دراسات مهداه الی ایرج افشار» مقالهای از اکملالدین احسان اغلو با عنوان «ایرج افشار کما رأیته» (ایرج افشار آنگونه که من دیدم) را منتشر کرده است.
به گزارش خبرنگار مهر، رسول جعفریان در وبگاه خود مطلبی که اکملالدین احسان اغلو، مدیر سابق سازمان همکاریهای اسلامی و مدیر تشکیلات ارسیکا درباره مرحوم ایرج افشار نوشته بوده _ و او آن را در روزهای خانهنشینی به خاطر همهگیری کرونا ترجمه کرده_ قرار داده است؛ که خواندن آن در سالروز صد سالگی ایرج افشار لطف مضاعف دارد.
اکملالدین احسان اغلو و ایرج افشار دو دهه در موسسه الفرقان در لندن با یکدیگر همکاری می کردند. موسسه الفرقان در سال 2018 یادنامهای با عنوان «بحوث و دراسات مهداه الی ایرج افشار» به مناسبت بزرگداشت مرحوم ایرج افشار منتشر کرد. این مجموعه به کوشش ابراهیم شبوح و دروش، دو تن از همکاران افشار، به چاپ رسید و شامل مقالات متعددی بود که هر یک به جنبهای از زندگی و آثار افشار پرداخته بودند. مقدمه این یادنامه توسط زکی یمانی نوشته شده بود و نشاندهنده اهمیت و جایگاه ویژه افشار در حوزه فرهنگ و پژوهشهای علمی بود.
یکی از مقالات برجسته این مجموعه، نوشتهای از اکملالدین احسان اغلو با عنوان «ایرج افشار کما رأیته» (ایرج افشار آنگونه که من دیدم) بود. اغلو که عضو هیئت علمی موسسه الفرقان و از شخصیتهای برجسته علمی و فرهنگی منطقه، همچنین رئیس سابق سازمان همکاریهای اسلامی و مدیر ارسیکا در استانبول بود، در این نوشته، دیدگاهها و شناخت خود از ایرج افشار را با دقت و واقعنگری ارائه کرد. این مقاله تصویری دقیق و واقعی از شخصیت علمی و فرهنگی افشار به خوانندگان ارائه میدهد و جایگاه او را بهعنوان یکی از چهرههای برجسته تاریخ معاصر ایران به خوبی نمایان میسازد. متن این مطلب در ادامه میآید:
ایرج افشار آنگونه که من دیدم
حافظ شاعر ایرانی: هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ایرج افشار (1925 2011)، مورخ، فهرستنویس، متخصص نسخ خطی فارسی و نویسنده شرح حال بزرگان و مؤلف، فردی برجسته در میان بزرگان ایرانشناس است. پدرش دکتر محمود افشار (1893 1983) به نوبه خود، مردی متفکر، مولف و شاعر ایرانی بود، چهرهای موثر، دوستدار ادب، و فرهنگ ایرانی شناخته شده بود، امری که زندگیش را برای آن گذاشت و بخش بزرگ ثروت خویش را در راه شناساندن فرهنگ ایرانی و توسعه آن هزینه کرد. موسسه موقوفات محمود افشار، نقش آشکاری در تحقق آرزوهای این پدر و پسر در خدمت به اهداف فرهنگی بر عهده گرفته است.
ایرج افشار طی تمامی سالهای زندگی سودمند خویش، بدون توقف، در جهت شناساندن و توسعه تحقیقات ایرانی تلاش کرد. او درباره خودش می گفت که وی تنها یک خادم فرهنگ ایرانی و فارسی است. با این حال، شهرت او، محدود در مرزهای ایران نماند، بلکه کارهای عالی او، و عمق دوستی وی نسبت به فرهنگ فارسی و تحقیقات ایرانی، از او یک دانشمند و فردی فراملی در مسائل مربوط به ایران عرضه کرد. او روابط بسیار گسترده با همه دانشمندانی داشت که در زمینه تحقیقات ایرانی در نقاط مختلف عالم فعالیت داشتند.
من طی دو دهه، بهترین فرصت را برای شناخت پروفسور ایرج افشار در اختیار داشتم، هرچند فعالیت مشترک و فعال ما از زمانی بود که موسسه الفرقان در سال 1988 تأسیس شد.
موسسه الفرقان، اساسا، برای شناخت و حفظ میراث اسلامیِ مخطوط و انجام فعالیتهای متنوع در این زمینه، تأسیس شد. در دورهای که من مدیر کل مرکز تحقیقات تاریخی، هنر و فرهنگ اسلامی (ارسیکا) بودم، شاخهای از سازمان همکاریهای اسلامی، در کنار پروفسور افشار، عضو هیئت علمی موسسه الفرقان نیز بودم، و به دلیل همین ارتباط کاری بود که دوستی میان ما شکل گرفت.
پروفسور افشار، پروندهای بسیار پربار و پرحجم در زمینه علوم مختلف داشت. او در کنار فعالیتهای درسی و کار مدیریتی در شماری از کتابخانهها در مراکز دانشگاهی ایران، به کار تألیف صدها کتاب و هزاران مقاله پرداخت، و تردیدی نیست که دیگران هم با من در این نکته همنَظر هستند که دشوار بتوان عالمی ایرانی پیدا کرد که این حجم از تولید کتاب و اثر را در زمینه پژوهش در حوزه تاریخ و فرهنگ ایرانی داشته باشد. او میراثی عظیم و غنی از مقالات و کتابها و معرفیها و انتشار اسناد و عکسها و متون و حواشی برای ما برجای نهاده که هیچ پژوهشگر ایرانی معاصر در این حد و اندازه کار نکرده است.
شگفتی من بیش از آن که مربوط به کارها و فعالیتهای پژوهشی او در حوزه مخطوطات اسلامی و ایرانی، و نیز روش منظم او در فهرستنویسی باشد، و نیز بر اساس تخصص من در حوزه فرهنگ، در این نکته است که افشار، یک منبع بسیار مهم و استوار در حوزه مخطوطات ایرانی است. او از تمامی آنچه در حوزه نسخ خطی مینوشت، به محض آن که چاپ می شد، نسخهای به من میداد.
در تمام این دو دهه، من فرصت ملاقات با پروفسور افشار را در لندن، استانبول، و تهران داشتم، و به همین جهت، با دیدگاههای او در مسائلی که مورد توجه و اهتمام مشترک ما بود، آشنا و بهرهمند بودم. از زمانی که من در سال 2005 مدیر کل سازمان همکاریهای اسلامی شدم، فرصت دیدار من از تهران بیشتر و زمینه ملاقات با پروفسور افشار یا دست کم گفتگوی تلفنی با او را داشتم.
ایرج افشار، شعف واقعی برای فعالیت های علمی داشت، و این بویژه در حوزه مخطوطات بود، به طوری که هیچ چیزی مانع او برای کار علمی نبود. زندگی او همه بر محور کتاب گذشت، و او خود و زندگیش را تماما وقف تحقیقات علمی، مطالعه، تألیف و پژوهش می کرد، به طوری که من حتی یکبار نشنیدم که او از سیاست سخن بگوید. البته آگاه بودم که او به شکل منظم، اهل ورزش است و در واقع، در کوهنوردی فردی ممتاز بود. بنابر این نبایست تعجب کرد که وی سخت مراقب سلامتی جسمی خود تا سر حد امکان بود. او مردی بسیار دلپذیر و عالی بود. در میان دوستان ایرانی من، ایرج افشار و محمدتقی دانشپژوه، تنها کسانی بودند که همیشه با همدیگر بودند. شگفتی من از حافظه عجیب او بود که تا پایان حیاتش آن را با خود داشت. من آخرین گفتوگوی تلفنی با ایشان را که تنها چند هفته پیش از درگذشت وی بود، به یاد دارم که کاملا و مثل دفعات قبل، حاضر الذهن بود، و از آخرین تحقیقاتش برایم سخن گفت.
ایرج افشار، ارتباط بسیار خوبی با بیشتر مراکز ایرانشناسی در اروپا و امریکا داشت. هر بار شما دانشمند یا پژوهشگری را در حوزه ایران شناسی، در هر کجا می دیدید، شاهد بودید که به سراغ نوشتههای ایرج افشار می رفت یا از آنها استفاده می کرد، و یا حتی شخصا با افشار ارتباط داشت و از او کمک می گرفت.
ایرج فشار، نهایت احترام و ارتباط را با هر کسی که در باره فرهنگ و تاریخ ایرانی کار می کرد، میگذاشت. موقعیت و امانت داری او سبب شده بود تا بسیاری از کسانی که مخطوطات و اسنادی در اختیار داشتند، برای نشر، در اختیار او میگذاشتند. می دانیم که نسخه های خطی ایرانی و اسلامی فراوانی، در اروپا و امریکا و آسیا و بسیاری از نقاط دیگر عالم وجود دارد، و افشار، این توفیق را داشت تا به فهرست کردن مخطوطات فارسی در بسیاری از کتابخانههای غربی، به شکل علمی بپردازد. نمونه آن کتابخانه ویندنر در دانشگاه هاروارد، کتابخانه ملی اطریش، و نیز مرکز آرشیو آن کشور بود.
ایرج افشار گنج با ارزشی بود که دشوار بتوان در حوزه مطالعات نسخ خطی فارسی و اسلامی، مانند او را پدید آورد. اگر توجه داشته باشیم که این مخطوطات، به طور دائم در معرض از میان رفتن به به دلایل طبیعی یا بی توجهی است، می توانیم ارزش کار افشار را در پاسداری از این میراث به عنوان یک اقدام اعجاب برانگیز درک می کنیم، بهویژه من آگاهم که افشار تمام این اقدامات را با نهایت علاقه و مراقبت و گذشت انجام می داد.
در دهه نود میلادی (قرن بیستم) بود که ارسیکا با همکاری موسسه الفرقان اقدام به برگزاری دورههای آموزشی برای فهرست نویسان در استانبول کرد. هدف از برگزاری این دورهها، آن بود تا فرهنگ لازم و آموزشهای عملی در برخورد با مخطوطات به فهرستنویسان و مدیران جوان کتابخانهها داده شود، آن هم در شرایطی که حرفه فهرستنویسی، به تدریج، رو به اضمحلال میرفت. همین امر سبب شد تا من شماری از استادان و مدرسانی را که شایستگی و تجربه لازم برای تدریس در این دورهها را داشته باشند، گرد آورم. آن وقت، پروفسور ایرج افشار، یکی از همین استادان بود که در این زمینه تلاش زیادی کرد. او فی الواقع، همیشه آماده مشارکت در این قبیل فعالیتها و حضور در هر نوع فعالیتی بود که به کار فهرست کردن مخطوطات مربوط میشد. بالاتر این که ایرج افشار، بیشترین حرص و ولع را نسبت به آموختن دانش خود به دیگران بدون هر قید و بند و شرطی داشت.
در سال 2000 و به مناسبت بیستمین سال تأسیس ارسیکا، سومین دوره جایزه ارسیکا برای انتخاب بهترینها در حوزه تحقیقات علمی برگزار میشد، و پروفسور ایرج افشار یکی از کسانی بود که این جایزه را دریافت کرد. این به دلیل تقدیر و سپاس از وی به خاطر فعالیتهای برجسته علمی او در حوزه تحقیقات ایرانی و تاریخ اسلامی بود.
زندگی ایرج افشار، حلقهای متمایز از نظر فعالیت علمی خالص و انسانی و فداکارانه بود، و نتیجه این فعالیت فوقالعاده و مشارکت پردامنه آکادمیک او این بود که سبب شد تا میراثی بسان گنج، از وی برای نسلهای آتی بماند، با این تأکید که او، منبعی الهامبخش برای عالمان و پژوهشگران در مسائل ایرانی و جز آن بود و هست تا در عالیترین سطح، از میراث علمی روشنگر او بهره ببرند، میراثی که افشار تمام زندگی خود را برای آن بهکار گرفت و آن را به شکلی درخشان تقدیم دیگران کرد.
امروز گرچه کالبد خاکی ایرج افشار از چشم ما پنهان است، اما او در وجدان و قلب ما زنده است؛ آتشی در قلب که هرگز خاموش نمیشود.

