بازنمایی خشونت در سینما و شبکه نمایش خانگی / ساحت سینما برای تحریک احساسات مخاطب نیست
در سینما شما با عوض کردن یک لنز و یا کم و زیاد کردن نور و صدا میتوانید یک مفهوم جدید و متمایز منتقل کنید. البته در کارهای خارجی نیز آثار خشن بیحد و مرز مثل فیلمهای «اره» و یا سریالهایی با محوریت زامبیها وجود دارد، اما کارهای معقولتر، میزان خشونت در آنها کاملاً کنترلشده است و مشخص است که یک کارگردانی در کار اعمالشده است، اما فیلمساز ما در مواجه با خشونت یک رویکرد دیگری دارد...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ گاهی در بین کارشناسها و منتقدان بحث میشود که آیا یک اثر سینمایی باید مستند باشد و یا متر و معیار آن باهم متفاوت است. منظور از مستند بودن اثر سینمایی آن است که آیا هر آنچه که در واقعیت اتفاق میافتد و دوربین یک مستندساز آن را روایت میکند، همان زاویه نگاه را هم میتوان در یک اثر سینمایی به نمایش در آورد یا خیر! این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که طی سالهای اخیر اقبال و استقبال از تولیدات ژانر خشونت در ایران افزایش چشمگیری داشته است و به نظر میرسد که میتواند روی رفتار جامعه نیز اثرگذار باشد. در همین راستا با رضا استادی به گفتگو نشستهایم تا به بحث و بررسی پیرامون چگونگی نمایش وحشت و خشونت در آثار سینمایی بپردازیم. استادی، منتقد سینما و مستندسازاست که مشروح این گپ و گفت در ادامه از منظر شما میگذرد:
موضوع بحث ما درباره بازنمایی خشونت در سینما و شبکه نمایش خانگی است و شاید در 5 سال اخیر این موضوع به انتخاب اول فیلمسازان این حوزه تبدیل شده است. بحث را با این سوال شروع کنیم که اساسا بازنمایی خشونت در سینما مطلوب است یا خیر؟ و بعد درباره مفهوم خشونت در سینما صحبت کنیم.
استادی: برای اینکه بفهمیم خشونت در فیلم نیاز است یا نه، همه بستگی به جنس فیلمنامه ما دارد مثلا در سینمای هالیوود بسیاری از فیلمهای رمانتیک و احساسی هستند که هیچ نوع خشونتی در آنها وجود ندارد؛ و بعضا فیلمهای خیلی خشنی هم در این تاریخ وجود دارد که اقتضای فیلمنامه و اوج و فرودهای داستان را تشکیل میدهد. منتها به نظر میرسد یک مرزی وجود دارد بین چیزی که ما تحت فیلم سینمایی و یا مستند میبینیم. در یک کار مستند مثلا دوربین شما وارد یک کشتارگاه میشود و اتفاقا به دنبال نمایش بریدن لاشههای حیوانات و خون و خونریزی هستید، اما در سینما قطعا نمایش این تصاویر نیاز نیست، همین که دوربین در سینما وارد یک کشتارگاه میشود درنهایت ترکیب چهره بازیگران با چند نما از لاشهها کفایت میکند که داستان در چه جایی روایت میشود.
خشونت کنترل شده در خدمت داستان فیلم باید باشد
به نظر هر خشونتی که کنترل شده و در خدمت داستان باشد میتواند به انتقال پیامهای آن اثر منتهی شود، اما اگر بخواهد خارج از دایره و به صورت افسارگسیخته و غیر دراماتیک استفاده شود، قطعا به ضد خودش تبدیل و نتیجه جذابی از آن حاصل نمیشود. باید بحث مستند و داستانی را از هم جدا کنیم. یک زمان ما مستندی درباره دعواهای خیابانی و یا حوادث رانندگی میسازیم و میدانیم در تصادف پراید با تریلی، مسافران پراید به شکل فجیعی کشته و له شده اند و در نهایت ما با این ذهنیت این تصاویر را میبینیم و میدانیم که تصاویر مربوط به یک مستند است و از همان اول تکلیف ما با او مشخص است. منتها در سینمای داستانی به عقیده من نیازی نیست هرچیزی را که در جامعه اتفاق افتاده حتی به صورت اغراق شده نشان دهیم
مرز نمایش این خشونت تا کجاست؟ مثلا میشود با رده بندی سنی هر خشونتی را نشان داد؟
استادی: به نظرم باید بحث مستند و داستانی را از هم جدا کنیم. یک زمان ما مستندی درباره دعواهای خیابانی و یا حوادث رانندگی میسازیم و میدانیم در تصادف پراید با تریلی، مسافران پراید به شکل فجیعی کشته و له شده اند و در نهایت ما با این ذهنیت این تصاویر را میبینیم و میدانیم که تصاویر مربوط به یک مستند است و از همان اول تکلیف ما با او مشخص است. منتها در سینمای داستانی به عقیده من نیازی نیست هرچیزی را که در جامعه اتفاق افتاده حتی به صورت اغراق شده نشان دهیم. چون سینما یک محصولی است که ما در کنار کسب آگاهی و شعور به دنبال وجه تفریحی و آرامش آن هم هستیم حتی اگر یک فیلم کاملا جدی هم میبینیم اصلا دنبال این نیستیم که یک تلخکامی را به خودمان تحمیل کنیم بلکه اتفاقا به دنبال این هستیم که یک تفریح کوچک هم داشته باشیم. این نکته مهمی است که برخی کارگردانهای سینما سوژههای مستد را به فیلم تبدیل میکنند و به جای اینکه آن را در قالب مستند تولید کنند که اتفاقا شیوه مرسومی در دنیا است، آن را با هزینه بسیاری و با بازیگران و هنروران زیاد به یک فیلم داستانی تبدیل میکنند. مثلا فیلم «مجبوریم» ساخته درمیشیان در پلانی که کاراکتر منفی داستان خانم وکیل را گیر میاندازد، جملاتی با بار جنسی در قهوه خانه میزند که به عقیده من جزو صحنههای شنیع سینماست؛ چون اصلا ساحت سینما این نیست برای اینکه شما احساسات مخاطب خود را تحریک کنید، این جنس از ادبیات و دیالوگ را بر زبان کاراکتر فیلم جاری سازید. در واقعیت و در فضای دوربین مدار بسته، گاهی ما تصاویر تجاوز کلامی و فیزیکی به یک خانم را ممکن است دیده باشیم که حس نفرت از آن متجاوز را به ما منتقل کرده است منتها وقتی میخواهید آن را با زبان سینما بیان کنید و سینما ابزاری است که بهوسیله نور، صدا، زاویه دوربین و دکوپاژ میتوانید انتخابهای متفاوتی داشته باشید، حتی یک نگاه هم برای عمق شرارت یک کاراکتر کفایت میکند؛ و یا در مثالی دیگر در کاری از آقای جیرانی که با فیلم «قرمز» آغازگر خشونت در سینما بودند، نهایت خشونت این صحنه ها، پلانهای مشاجره دو بازیگر زن و مرد فیلم بود که از دور نشان داده میشد و یا نماهایی از هدیه تهرانی با صورتی زخمی که همه اینها نشان میداد که مخاطب احساس منفی و یا مثبتی از کاراکتر فیلم داشته باشد. اما به نظرم این دست از نمایش خشونت عریان و آشکاری که برخی فیلمسازها نشان میدهند و در برخی جاها حتی از مرز مستند هم عبور میکنند و به بازیهای کامپیوتری شبیه میشوند، قدری از ناتوانی فیلمسازان است که وقتی میخواهند خلاهای فیلمنامه را پر کنند، آن را با این میزان از خشونت پر میکنند، ولی مشخصا درباره یکی از خشنترین صحنههای تاریخ سینما یعنی فیلم «خانه پدری» کیانوش عیاری که اکران هم نشد، کل ماجرای خشونت فیلم فقط در ابتدای داستان و در یک سکانس اتفاق میافتد و در کل فیلم دیگر ما شاهد هیچ خشونتی نیستیم، ولی این تکرار خشونتی که در سایر آثار تبدیل به یک رویه شده، ارزشهای هنری این آثار را تحت شعاع قرار میدهد. در سریالهای خارجی مرز نمایش این خشونت کاملا تعریف شده و مشخص است، اما فیلمساز ما در شبکه نمایش خانگی برای تعلیق بیشتر، این خشونت را در سکانسهای پایانی یک قسمت به نمایش میگذارد تا روح و روان مخاطب یک هفته درگیر این خشونت شود. این دست از نمایش خشونت عریان و آشکاری که برخی فیلمسازها نشان میدهند و در برخی جاها حتی از مرز مستند هم عبور میکنند و به بازیهای کامپیوتری شبیه میشوند، قدری از ناتوانی فیلمسازان است که وقتی میخواهند خلاهای فیلمنامه را پر کنند، آن را با این میزان از خشونت پر میکنند
استادی: در سینما شما با عوض کردن یک لنز و یا کم و زیاد کردن نور و صدا میتوانید یک مفهوم جدید و متمایز منتقل کنید. البته در کارهای خارجی نیز آثار خشن بی حد و مرز مثل فیلمهای «اره» و یا سریالهایی با محوریت زامبیها وجود دارد، اما کارهای معقول تر، میزان خشونت در آنها کاملا کنترل شده است و مشخص است که یک کارگردانی در کار اعمال شده است، اما فیلمساز ما در مواجه با خشونت یک رویکرد دیگری دارد که علت آن بسیار مهم است؛ فیلمساز ما محدودیتهای زیادی در پرداخت موضوع و سوژه دارد و یکی از موضوعهایی که میتواند بیشتر به آن بپردازد و شاکی کمتری داشته باشد، همین موضوع خشونت است.
یعنی، چون فیلمساز محدودیتی در نمایش روابط جنسی، رقص و آواز دارد، به سراغ نمایش خشونت میرود؟
استادی: البته به نظر من اگر موضوع نمایش سکس در ایران آزاد هم بود، خیلی از فیلمسازان به سراغ نمایش این موضوع که در سینمای قبل از انقلاب و یا سینمای غرب موجود است، نمیرفتند. البته در بسیاری از فیلمهای غربی حتما صحنه مثبت 18 ندارد و حتی برهنگی موجود در فیلم عنصری جذاب برای جذب مخاطب نیست. به جز آن دسته از آثاری که رده بندی آنها شامل آثار مثبت 18 است، در باقی موارد حتی اگر نشان دادن صحنهای عاشقانه و روابط رمانتیک هم باشد، قصد کارگردان، صرفا گیشه و استفاده از عنصری جذاب برای مخاطب نیست، به همین دلیل به نظرم فیلمسازان ایرانی هم اگر محدودیت و ممنوعیتی برای نشان دادن این صحنهها نداشته باشند، گمان میکنم ترجیحی برای نمایش آثار مثبت 18 نداشته باشند. چون در جنس مخاطب ما یک نجابتی وجود دارد که شاید مانع نشان دادن این آثار شود. فیلمسازان ایرانی در حال حاضر مشکلات فراوانی برای نمایش آثار اجتماعی و روز دارند و وجه ممیزی و سانسور این روزها همین موضوعات را نشانه گرفته است. مثلا در دولت جدید فیلمی مانند «گشت ارشاد 3» اکران میشود، فیلمی که یکی از بازیگران زن آن به خارج از کشور رفته و کشف حجاب کرده است و یا فیلمی مانند «انفرادی» که ارجاحات صریح جنسی دارد، هیچ کدام برای اکران با مشکل مواجه نمیشوند، اما در همین زمان فیلمهای با موضوعات اجتماعی دچار حاشیه و محدودیت در اکران میشوند. وقتی فیلمساز ما نمیتواند به موضوعی مثل فساد دولت، سیستم اداری و... اشاره کند و چون به غلط مسئول سینمای ما فکر میکند که مطرح شدن چنین موضوعاتی در سینما، به نوعی سیاه نمایی است و این یعنی ناامید کردن مردم؛ درنتیجه اجازه پرداختن به این آثار داده نمیشود. البته گاهی فیلمسازان هم در نمایش این موضوعات افراط میکنند و به نوعی یاس و ناامیدی را به مخاطب القا میکنند، اما به هر حال فیلمسازانی هم هستند که از این موضوعات بهره کافی میبرند و وقتی فیلمسازان نمیتوانند به همه این موضوعات اشاره کنند به ناچار به نمایش خشونت روی میآورند و حالا برای این موضوع معمولا به سراغ اراذل و اوباش با ریشهای بلند و قیافههای اغراق شده میروند، چون پرداختن به این افراد برای فیلمساز هیچ مشکلی به بار نمیآورد و هیچ گروهی متعرض او نمیشود. البته یک بدآموزی هم در این نوع نمایش وجود دارد. چون این قشر از جامعه خیلی محبوب و منزه نیستند مثلا مثل کودک کار و یا زن سرپرست خانواده نیستند که مظلومیتی داشته باشند، بلکه این جنس از افراد با آن اندامهای غیر عادی ترس را در جامعه القا میکنند و این تصاویر که مدام از آنها به نمایش گذاشته میشود و به نوعی عادی سازی و رسمیت بخشیدن به این قشر از افراد را نشان میدهد، عملا باعث تطهیر آنها میشود و از طرفی به آنها یک موقعیت اجتماعی میدهد و در یک مرحله جلوتر در سریال تلویزیونی «حکم رشد» شما وارد زندگی این افراد میشدید و با آنها همذات پنداری و همدلی میکردید. درصورتی که چند سال پیش پلیس حتی از این افراد به خاطر بارگذاری ویدیو در فضای مجازی، بازخواست میکرد و آنها را احضار میکرد. حالا علاوه بر شانیت و رسمیتی که رسانه به آنها میدهند، برخی از افراد جامعه هم میخواهند به لحاظ قیافه شبیه آنها شوند و اینها هم طبیعتا از آسیبهایی است که رسانه با نمایش آنها این زمینه را ایجاد میکند و قطعا اگر فیلمساز موضوعات دیگری مثل نمایش فساد اداری و یا بانکی داشته باشد، یک تعادلی بین این نوع نمایشها بوجود میآید. اگر بخواهیم سینما و شبکه نمایش خانگی را به لحاظ محتوای آثار پخش شده بررسی کنیم، میبینیم که دهه 60 اغلب آثار به فیلمهای دفاع مقدسی، اکشن و جنگی اختصاص دارد، دهه 70 و بعد از جنگ به سمت فیلمهای خانوادگی رفتیم، دهه 80 فیلمهای اجتماعی و اعتراضی باب شد، دهه 90 کمدی و این اواخر هم موضوع خشونت شاید به موضوع نخست تولید فیلم و سریال تبدیل شده است. برخی معتقداند همه اینها بازنمایی واقعیتهای روز جامعه است که در فیلمها و سریالهای ما تبدیل به تصویر میشود. قدری این مساله را تحلیل کنیم که آیا همه اینها اتفاقی تولید شده یا واقعا بازنمایی واقعیتهای جامعه است؟ استادی: ما در دهه 60 چیزی به نام سینمای جنگ و انقلاب داریم که جنس موضوعات آن اتفاقا بستر زیادی برای نمایش خشونت دارد و جنگ واقعا در هر زمانهای اوج خشونت است، ولی در نهایت در برخی آثار مرحوم ملاقلی پور یک خشونت آمیخته با یک شاعرانگی دیده میشود که آدم وقتی آن را هم میبیند، نهایت دلش برای رزمندگان میسوزد و با وجود بسیاری از فیلمهای دفاع مقدسی و جنگی، خبری از خشونتهای شنیع نیست؛ درصورتی که در جنگ شدیدترین خشونتها وجود داشته است. اما بدون شک با نمایش آنها ارزش سینمای جنگ ما کاسته شده و چیزی شبیه سینمای هالییود داشتیم؛ چیزی که در نمایش فیلمهای مربوط به جنگ آمریکا در ویتنام شاهد آن بودیم. اما خشونت بالاخره در هر دورهای وجود داشته و نمیتوان آن را محدود به دورهای خاص کرد. منتها نوع بازنمایی آن متفاوت است. مثلا سالانه تعداد 100 فیلم ساخته میشود که 5 مورد آن با موضوع خشونت است، نه اینکه 8 سریال در شبکه نمایش خانگی ساخته شود که 6 تای آن با این موضوع باشد و به عقیده من گاها با یک میل سیری ناپذیری از نمایش خشونت توسط فیلمسازان مواجه ایم و البته بخشی از تولیدات سینمای ما هم تابع مد است، مثلا در یک دورهای بعد از دوم خرداد معروف، شما در اغلب فیلمهای سینمایی زنهای خیابانی را داشتید چه به عنوان کاراکتر اصلی و یا حتی در نماهای بیرونی و به عنوان رهگذر؛ و یا بعضا شخصیتهایی که از خارج از کشور برمی گردند و حالا میخواهند در ایران زندگی کنند. این خشونت نیز به نظر میرسد با فیلمهای هومن سیدی تبدیل به یک مد شد و گاهی آنقدر به تکرار و نمایش جزئیات ختم میشود که گویی فیلمنامهای در کار نیست.
حالا همه این خشونتها چقدر میتواند به لحاظ روانی در جامعه تاثیر گذار باشد؟
استادی: گاها این مضامین به سخیفترین شکل خود تکرار میشوند که برخی برای آنها تعبیر پورنوگرافی خشونت به کار میبرند. اما مخاطب بعضی مواقع با دیدن این صحنهها از یک جایی به بعد عادت میکند و باز دوست دارد که این صحنهها را تماشا کند و به دنبال شکلهای عریان تری از خشونت میگردد؛ اگر در یک صحنهای دعوای خیابانی میبینند در سریالی دیگر دوست دارند در حین دعوا قتلی هم اتفاق بیافتد و به مرور ذهن و روح این تماشاگران تخریب میشود هرچه قدر هم قبل از آن هشدارهای رده بندی سنی را گفته باشیم.
روانشناسان برای نمایش خشونت در رسانه دو دیدگاه دارند؛ گروه اول معتقداند که مخاطب با دیدن خشونت، تشویق به انجام آن میشود و گروه دیگر برخلاف اولیها معتقداند که مخاطب با دیدن این میزان خشونت در رسانه، اصطلاحا خشونتهای نهفته او تخلیه شده و دیگر دست به کار خشونت بار در جامعه نمیزند. تحلیل شما چیست؟
استادی: من روانشناس نیستم، اما تجربه عینی و زیستی خود به عنوان یک مستندساز و روزنامه نگار در این خصوص این است که با تعبیر اول موافق ترم. چون همه ما بالاخره یک مایههایی از بزه کاری و خشونت را در رفتار خود داریم و همه اینها میتواند در شرایط حال حاضر جامعه تشدید شود و حالا دیدن این خشونت در قالب رسانه باعث میشود که ناخودآگاه ما تحریک شود که در جامعه نیز گویا میشود چنین رفتاری را تجربه کرد. قدری درباره رده بندی سنی صحبت کنیم. در غرب با ورود فرهنگی دیگر و اجازه نمایش سکس و دیگر عناصر جذاب سینمایی باز این هشدارهای رده بندی از همان سنین پایین به کودکان آموزش داده میشود، اما در کشور ما خیلی به این موارد اهمیتی داده نمیشود. شاید نیاز به آموزش بیشتر داریم؛ اصلا نیازی به این رده بندی سنی هست یا خیر؟ استادی: مقایسه فرهنگی ما با غرب کاملا اشتباه است، چون غرب در یک مسیر فرهنگی دیگری به سر میبرد با این وجود میشد از نکات مثبت آنها الگو گرفت و به کار بست. ما با برخی خانوادهها مواجه ایم که نسبت به خوراک بصری و رسانهای فرزندان خود حساسیت به خرج میدهند. خب این رده بندی سنی قطعا برای این خانوادهها کارکرد دارد، اما برخی دیگر خیلی به این موارد دقتی ندارند به هر دلیلی مثل شرایط اقتصادی که والدین هر دو به کار کردن مشغول اند و یا گوشیهای موبایل که براحتی در اختیار بچهها قرار دارد، اما مهمتر از اینها، کفه تعادل تولیدات ما به هم خورده است و هر چه قدر ما فیلمهای با موضوع خشونت داریم، به همان اندازه فیلمهایی با دیگر موضوعات نداریم که برای سایر مخاطبین این امکان انتخاب و تماشا باشد.
پس چاره کار در کجاست؟ به کارگردان بگوییم فیلم خشن تولید نکند که با اعتراض میگوید که با محدودیت موضوع مواجه است. رده بندی سنی بگذاریم که خانوادهها رعایت نمیکنند. چکار باید کرد؟
استادی: شما تا به حال دیده اید که یک مسئول دولتی و یا یک روحانی به صحنههای خشونت آمیز یک فیلم و یا سریال اعتراضی داشته باشد؟ عملا خیر. اما بارها دیده اید که نسبت به مسائل بی حجابی در سینما اعتراض دارند و به نظر میرسد فلان مسئول سینمایی نیز در بخش ممیزی چارچوب خود را بر اساس همین حساسیتها تنظیم کرده است؛ و البته این وسط باید یک باجی هم به سینماگر بدهند و مقداری دست او را باز بگذارند. چون فلان سریال شبکه نمایش خانگی با سرمایه گذاری میلیاردی تولید میشود و عوامل بسیاری از آن نان میخورند. ولی در شرایط عادی به نظر میرسد مخاطبان با یک طنز سیاسی که مثلا با مسئولین شوخی کند خوششان بیاید. آن چیزی که مثلا در دهه 60 و دوران جنگ در برنامه صبح جمعه با شما داشتیم که خیلی هم موفق بود و همه دوست داشتند و اتفاقا با همان طنزها از نظر روانی خالی میشدند. اما حالا یک عصبانیتی در جامعه وجود دارد که همه از دست هم شاکی هستند و به هم تهمت میزنند و شاید بازنمایی آن همین سریالهایی با موضوع خشونت باشد.