با کاروان شعر انقلاب -1| طوفان واژهها
محمدرضا آقاسی را باید شاعر تودههای مردم دانست؛ شاعری که اعتراضش فصلی و تابع آمد و شدهای جناحهای سیاسی نبود و با طوفانی از واژهها، بهبود وضعیت موجود را طلب میکرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کیارستمی تعبیر جالبی دارد، او درباره چرایی پیوند ناگسستنی ایرانیان با شعر میگوید ایران هم سرزمین تولید شعر است و هم سرزمین مخاطب شعر؛ این دو از یک چیز میآیند، شعر و درد همواره با هم آمیخته شدهاند.
شعر میراث ایرانیان است؛ همواره و همیشه با ماست، از گهواره تا گور، در سفر و در حضر، در شادی و غم، در بزنگاههای تاریخی این شعر بوده و هست که با تمام لحظات زندگی ما چنان پیوند خورده که میتوان بخشی از تاریخ این سرزمین را در آینه شعر جستوجو کرد. شعر، اولین هنری بود که با مردم در خیابان ها همراه شد و انقلاب را فریاد زد. در کاروان شعر انقلاب، نامهای درخشان بسیار است. شاعرانی که خود را از مردم جدا نکرده و با آنها همراه شدند و همین همراهی، رمزی شد برای ماندگاری آثارشان. خبرگزاری تسنیم در هفته هنر انقلاب بنا دارد یادی کند از شاعرانی که شمع محفل شعر انقلاب را با حرمت به کلام و کلمه، روشن نگاه داشتند.
طوفان واژهها
جمعیت را خیلی منتظر نمیگذارد. از پلهها بالا میرود و مانند همیشه رسا و قاطع میخواند:
سرافرازان برای سرفرازی ضرورت دارد آیا برجسازی؟...
برنامه شعرخوانی اینبار با حضور جمعی از کارمندان شهرداری برگزار شده بود. آقاسی مانند همیشه با واژهها طوفان به پا کرده بود، مثل همیشه اینبار هم به مذاق بسیاری خوش نیامد و جمع را ترک کردند.
کارهای محمدرضا آقاسی درست بعد از جنگ گُل کرد؛ همان زمانی که برخی از مسئولان سفره خود را از مردم جدا کرده بودند. اگر شعر را در دهه 70 یکی از مهمترین رسانههای جمعی در نظر بگیریم، محمدرضا آقاسی به خوبی با کارکرد آن آشنا بود.
موجهای جدید شعر انقلابشعر اجتماعی و اعتراض پس از جنگ تحمیلی به عنوان یکی از جریانهای اصلی و پرمخاطب در دهه 70 تبدیل شد. جریانی که ریشه در آرمانهای انقلاب دارد و با صراحت و صداقت، تلاش دارد به مسئولان و متولیان امر تلنگر بزند. این جریان که با حضور شاعرانی چون زندهیاد سلمان هراتی، مرحوم قیصر امینپور، محمدرضا عبدالملکیان و سیدحسن حسینی شکل جدی گرفت، بعدها با ورود شاعرانی چون محمدرضا آقاسی و علیرضا قزوه ادامه یافت.
جریان شعر اعتراض، جریانی برخاسته از متن شاعران انقلاب بود که دغدغه آنها بیان معضلات و مشکلات اجتماعی در جهت رفع این مشکلات بود. در واقع میتوان گفت اعتراضی درون خانوادهای بود که با امیدواری، بهبود وضعیت موجود را طلب میکرد.
هرچند جریان شعر اعتراض بعدها در میان شاعران نسلهای بعد ادامه یافت، اما میتوان گفت که هیچگاه جریانهای بعدی، پایگاه و جایگاه مردمی جریانهای نخست را نیافت. شاید یکی از دلایل آن، صداقت در کلام شاعر، فارغ از آمد و شدهای جناحهای سیاسی بود. شعر اعتراض گروه نخست، خود را وابسته به جریان خاصی نکرد و تنها پایبند به آمانهای انقلاب و امام (ره) ماند، چنانکه که احمد زارع گفت: "نه چپ نه راست، این منم مقابل تو".
در این میان آقاسی از جمله شاعرانی بود که جایگاه مردمی خاصی یافت. صراحت کلام همراه با لحن حماسی، شعر آقاسی را از دیگر همقطاران جدا میکرد. اجرای شعر در میان مردم، او را به یکی از شاعران قلندری تبدیل کرد که تنها درد مردم و آرمانهای انقلاب دارد. از این منظر میتوان آقاسی را شاعر تودههای مردم دانست. اگر شعر حسینی و قیصر بیشتر مخاطب دانشگاهی و تحصیلکرده یافت، شعر آقاسی توانست نظر طبقه متوسط و ضعیف جامعه را به خود جلب کند.
اجراهای پرشور به همراه هیبت خاص او را نباید در این توفیق بیتاثیر دانست. سرودهای که در ادامه منتشر میشود، از جمله اشعار او در این حوزه است: یا علی! بار دگر اعجاز کنمشتهای کوفیان را باز کن باز کن چشمان ناز آلوده رابنگر این چشم نیاز آلوده را باز گو شعب ابی طالب کجاستآن بیابان عطش غالب کجاستتا ز جور پیروان بوالحکمسنگ طاقت زا ببندم بر شکمتشنگی در ساغرم لبریز شدزخم تنهایی فساد انگیز شدآتشی افکند در جان و تنمکاین چنین بر آب و آتش می زنمتاول ناسور را مرهم کجاست؟ مرهم زخم بنی آدم کجاست؟ مرهم ما جز تولای تو نیستیوسفی، اما زلیخای تو کیست؟ ای که هر دم، دم ز حیدر می زنیبر یتیمان علی سر می زنی؟ شاهد اقبال در آغوش کیست؟ کیسه ی نان و رطب بر دوش کیست؟ کیست آن کس کز علی یادی کند؟ بر یتیمان من امدادی کنددست گیرد کودکان درد راگرم سازد خانه های سرد راای جوانمردان! جوانمردی چه شد؟ شیوه ی رندی و شبگردی چه شد؟ شیعگی تنها نماز و روزه نیستآب تنها در میان کوزه نیستکوزه را پُرکن ز آب معرفتتا در او جوشد شراب معرفت باده ی «مما رَزُقناهُم» بنوش «یُنفِقون» بنیوش و در انفاق کوشهم بنوش و هم بنوشان زین سبو «لَن تَنالوا البر حتی تُنفِقوا» جست وجویی کن سبوی باده راشست و شویی کن به می، سجاده راهر چه هستی، جان مولا، مرد باشگر قلندر نیستی، شبگرد باش...