شنبه 3 آذر 1403

برشی از زندگی شهید جمهور در «پایان ماموریت»

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
برشی از زندگی شهید جمهور در «پایان ماموریت»

کتاب «پایان مأموریت» نوشته مصطفی رضایی شامل برشی از زندگی شهید آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی توسط نشر معارف منتشر و راهی بازار نشر شد.

کتاب «پایان مأموریت» نوشته مصطفی رضایی شامل برشی از زندگی شهید آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی توسط نشر معارف منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «پایان مأموریت» نوشته مصطفی رضایی به تازگی توسط نشر معارف منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب در 140 برش داستانی تنظیم شده که از ابتدای تولد تا زمان شهادت آیت‌الله رئیسی به نگارش در آمده است.

نویسنده در این کتاب به فراز و نشیب‌های زندگی شخصیت شهید رئیسی پرداخته و زوایای زندگی او را از زبان خودش روایت کرده است. این کتاب به صورت داستانی در قالب 200 صفحه چاپ شده است. از برش اول تا برش 135(قبل از سقوط بالگرد) به زبان اول شخص و 5 برش آخر که مربوط به شب حادثه بوده است به قلم سوم شخص روایت شده.

شهید رئیسی در هر جایگاهی که بود مأموریتش را به درستی انجام داد و در زمانی که در آستان قدس رضوی، قوه قضائیه و ریاست جمهوری و چه قبل از همه این به طوری عمل می‌کرد که با برنامه ریزی و کار جهادی کارها پیش رود تا نیاز نباشد افرادی در آینده نواقص کاری او را ترمیم کنند. ایشان مأموریتی که بر دوش داشت را به درستی انجام داد و آمار و نگاه باقی مانده از او شاهد بر پایان مأموریت است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

مادرم دستانم را محکم گرفته بود تا در میان جمعیت گم نشوم. صحن به صحن را طی کردیم تا به کفشداری رسیدیم. رو به روی کفشداری ایستاد، جمله‌ای را زیر لب گفت و قطرات اشکی که انگار از قلبش بر می‌خواست روی صورتش جاری شد. کفش‌های کهنه‌مان را به کفشداری داد، خم شد پیشانی‌ام را بوسید و گفت: سید ابراهیم! اینجا امن‌ترین نقطه دنیاست، هر وقت دلت گرفت، مشکلی داشتی و درهای دنیا به رؤیت بسته شد به اینجا بیا.

_ مادر جان! اینجا چه کسی دفن شده؟

_ کسی که هرچه ما داریم به برکت وجود اوست.

_ فقط هرچه ما داریم؟

_ نه پسرم! هرچه همه دارند به برکت صاحب این حرم هست.

_ مادر! دلم برای پدر تنگ شده.

_ صاحب این حرم، از پدر هم برای تو دلسوزتر و مهربان‌تر است.

_ با رفتن پدر تکلیف ما چه می‌شود؟

_ امام رضا همیشه حواسش به ما هست

پس از آن، لباسی را که تا کرده بود از زیر چادر درآورد و با لبخندی پر از مهر گفت: پسرم! دوست دارم بعد از پدرت، این پیراهن طلبگی را همیشه بپوشی.

مادر مشغول به صحبت بود که خادمی چراغ به دست از کنار ما عبور کرد و من که نگاهم به او گره خورده بود، به چشمان مادر نگاه کردم و گفتم: مادر! من دوست دارم طلبه و مثل این آقا خادم امام باشم.

این کتاب با 220 صفحه و به قیمت 160 هزار تومان عرضه شده است.