به بهانه پخش آخرین قسمت سریال «زخم کاری»/ جنون قدرت و ثروت برای رسیدن به هیچ!
آنچه در آثار محمدحسین مهدویان اولویت دارد «قصهگویی» و «وجود قهرمان» است، او از اولین ساخت سینماییاش تا سریال زخم کاری توانسته با این دو عنصر وارد موقعیتی شود که اساسا مخاطب آن را میپذیرد، به همین دلیل مهدویان در چیدمان دراماتیک و آنچه سبب جذابیت میشود تمرکز بالایی دارد، بنابراین آثار او شکل و شمایلی دارد که مخاطب آن را میپسندد.
جوان آنلاین نوشت: آنچه در آثار محمدحسین مهدویان اولویت دارد «قصهگویی» و «وجود قهرمان» است، او از اولین ساخت سینماییاش تا سریال زخم کاری توانسته با این دو عنصر وارد موقعیتی شود که اساسا مخاطب آن را میپذیرد، به همین دلیل مهدویان در چیدمان دراماتیک و آنچه سبب جذابیت میشود تمرکز بالایی دارد، بنابراین آثار او شکل و شمایلی دارد که مخاطب آن را میپسندد.
مورد پسند بودن فیلمهای مهدویان لزوما به معنای کلیشهای بودن نیست چراکه به موازات قصهگویی حتی میتواند برای مخاطب خاص هم جذابیت داشته باشد. در ادامه سعی میکنم دلایلی را ذکر کنم که باعث شده است زخم کاری به عنوان یک سریال 15 قسمتی مورد استقبال قرار بگیرد و اینکه چرا مخاطب ایرانی سریالهایی از جنس زخم کاری را میپسندد. به نظر میرسد مهدویان توانسته رگ خواب مخاطب را پیدا کند. ایجاد موقعیتهای دراماتیک همراه با پرورش یک قهرمان مهمترین دلیل این محبوبیت است، اضافه کنید که مهدویان در زخم کاری نگرش درستی به طبقات اجتماعی دارد و با ایجاد قصه و نگاه به طبقه اشرافی و فرودست و تلفیق آن و چگونگی واکنشهای هر دو قشر در فضایی تیره و تار کوشش کرده است جدال بر سر جایگاه اجتماعی و ثروت را نشان بدهد و در این حین خشونتطلبی و آدمکشی دلیلی برای رسیدن به موقعیتی اشتباهی است. بهروز بودن موضوع زخم کاری و پرداخت مناسب و روانشناختی آدمها در گرایش به قدرت رسیدن قطعا موضوع جذابی میتواند برای مخاطب باشد. از آنجا که مخاطب ایرانی قصه شنیدن را دوست دارد، مهدویان با ایجاد قصه توانسته مخاطبش را همراه کند و ایضا دوئل مالکی و ریزآبادیها یک نوآر گنگستری به وجود آورده که برای مخاطب ایرانی تازگی و جذابیت دارد. آدمهای زخم کاری همگی به طور یکسان خاکستری هستند و برخی برای رسیدن به قدرت حاضر میشوند دست به هر کاری بزنند، اگر چه مالک در قسمتهای ابتدایی رگههای خاکستری کمتری دارد، اما سمیرا به عنوان نیروی محرک مالک را در موقعیتهای جنونآمیزی قرار میدهد. در قسمت اول مالک از جایگاهی که خان عمو به او میدهد رضایت دارد، اما سمیراست که او را در مسیری تازه قرار میدهد و چقدر خوب که این بار از زنان هم استفاده درست، به معنی شخصیت منفی شده است.
سمیرا از یک سو و منصوره با میزان کمتری نقش بسزایی در سریال دارند. ابتدا مالک را در کارش حرفهای میبینیم؛ کسی که اقدام به قراردادهای فراوان با یک هوشمندی خاص میکند، اما از مرگ خان عمو توسط او و در ادامه قتل آدمهای دیگر او تبدیل به یک بدمن میشود که همچنان فهم و رازگشایی از او و سرنوشتش محرک مخاطب برای دیدن قسمتهای بعدی است. ضدقهرمان سریال با نقشههای سمیرا دست به هر کاری میزند تا بتواند وجه شخصیتی خود را ارتقا بدهد. حرفشنوی مالک از سمیرا قطعا به گذشته و ازدواج اجباری آنها توسط خان عمو برمیگردد. اساسا آنچه ما به عنوان بیننده از زندگی آدمهای زخم کاری میبینیم، عقدههای گذشته است. سمیرا برای انتقامجویی و رسیدن به قدرت پا روی همه چیز میگذارد و منصوره حاضر به انجام هر کاری میشود و ناصر میخواهد ثروت را از مالک پس بگیرد تا به مقام و منزلت برسد، قبل از شروع هر قسمت گذشتهای از شخصیتها نشان داده میشود و این همان ذات و هویت شخصیتهای سریال است که تغییری نکرده و خطرناک شدهاند.
ناصر مدام سیگار میکشد و در موقعیتهای دشوار گریه میکند، اما او هم با توجه به تحولات شخصیتی و اتفاقاتی که مالک مسبب آن است تبدیل به یک بدمن میشود، با این حال مهدویان سعی کرده با استفاده از اتفاقات درون خانوادگی به یک آنارشیسم برسد و نشان دهد آدمها برای رسیدن به قدرت نقاب از چهره برمیدارند.
به طور کلی خاکستری بودن شخصیتها گاهی همراه و منطبق با احساس است و اینکه سمیرا ثروت را برای فرزندانش میخواهد یا مالک برای دلیل کارهایش میخواهد خود را به میثم اثبات کند، اضافه کنید که مالک در کنار بدمن بودنش احساس عاطفی فراوانی دارد. ارتباط او با کیمیا که بخشی از آن سانسور شد، گواهی مناسبی است برای احساسی بودن مالک، گرهگشایی یا سقوط خط روایی فیلمنامه میتوانست با هوشمندی بیشتر به هم پیوند بخورد.
پس از مرگ مائده مرگ هانیه رخ میدهد که این اتفاقی سریع محسوب میشود، میتوانست این رخداد طور دیگری شکل بگیرد و جواب آن زودهنگام نباشد، میشد برای ورود ناصر به ایران تمهیدات بیشتری در نظر گرفته میشد، حتی در قسمت آخر برای شناخت کافی از رفتار عجولانه مالک و اینکه با مرگ دخترش دچار تحول میشود، اگرچه میتواند آموزنده باشد، اما تمهیدات لازم برای این رفتار و واکنش در نظر گرفته نمیشود، مرگ قهرمان و توضیحات او به فرزندش و نمای هلیشات از جنازهاش در ساحل پایانی تا حدی غیرقابل باور است، با این توضیح که مالک میدانست قرار است کشته شود.
زخم کاری حاصل تقطیعهای متعدد همراه با ازدیاد موقعیتها و دیالوگهایی است که به مذاق مخاطب خوش میآید. اساسا بیشتر نماهای زخم کاری درست و استاندارد به نظر میرسد و میتوانیم از ضعف بعضی از نماها چشمپوشی کنیم. تدوین نکته مهمی برای ایجاد رابطه مخاطب با قصه است و تمام بازیگران نقشی تعیینکننده دارند. جواد عزتی و رعنا آزادیور هسته مرکزی سریال محسوب میشوند که درست و بجا انتخاب شدهاند، اما میشد برای نقش ناصر بازیگر دیگری در نظر گرفت. سعید چنگیزیان هنوز در تئاتر مانده است و بازی غلوشدهای در تصویر ارائه میدهد. به نظر میرسد زخم کاری پتانسیل لازم را برای کسب مخاطب داشته است و این نکته مهمی در کارگردانی مهدویان به حساب میآید.