«توحید»، گوهری که در شعر آیینی شاعران روزگار ما در حاشیه قرار دارد
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان به مناسبت فرا رسیدن لیالی قدر یادداشتی با عنوان «گلبانگ توحید و بندگی در شعر و ادب پارسی» را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است:
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند، نه که فردات بخواند در اگر بر تو ببندد، مرو و صبر کن آنجا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
وگر او بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید، که کس آن راه نداند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد نهلد کشته خود را، کشد، آنگاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثل گفتم این را، و گرنه کرم او نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به که ماند، به که ماند، به که ماند، به که ماند
هله خاموش که بی گفت از این می همگان را بچشاند، بچشاند، بچشاند، بچشاند
(مولانا) کسانی که تاریخ هزاره ادب پارسی را مطالعه کرده و با هنر شعر که اصیلترین و بزرگترین سرمایه ملی ایران و ایرانیان است مانوس و محشورند، هرگز حلاوت خوانش تحمیدیههای فاخر و باشکوه بزرگان شعر و ادب پارسی را از یاد نمیبرند. امروز اما به شهادت بسیاری از صاحبنظران و پژوهشگران در مجموعه اشعار شاعران معاصر به ندرت با توحیدیههای عمیق و فاخری از جنس توحیدیههای بالا روبرو میشویم. از همین رو، با دریغ و تاسف باید گفت که شعر توحیدی و نیایشی حلقه گمشده شعر دینی و آیینی روزگار ماست. برای اثبات این ادعا کافی است تاملی اجمالی در هزاران هزار دفتر شعری که در طول سالهای بعد از انقلاب از سوی شاعران چاپ و منتشر شده است، داشته باشیم. دفاتری که در پیشانی نوشت اکثر آنها به جز مواردی معدود به شعری در تسبیح و ستایش ذات اقدس پروردگار بر نمیخوریم.
آری، «توحید»، گوهری است که در شعر آیینی شاعران روزگار ما در حاشیه قرار دارد. در حالی که شعر اصیل دینی و آیینی ما پیش و بیش از هر چیز باید مبلغ توحید و یکتاپرستی باشد، چون شعار کلیدی و محوری اسلام و عصاره همه تعالیم قرآنی چیزی جز «لا اله الا الله» نیست. این یک انحراف بزرگ است. حقیقت تلخی ست که با حقیقت محمدی و آموزههای قرآنی و وحیانی سازگاری ندارد.
ما به عنوان شاعرانی که رسالت تبلیغ دین و آیین محمدی را به دوش میکشیم نباید از صراط مستقیم «توحید و یکتاپرستی» منحرف شویم. اگر در مسیری غیر از این گام برداریم، بدون تعارف مصداق «خسر الدنیا و الاخره» خواهیم بود.
وقتی ما بر این سفره نورانی مینشینیم، باید ادب و آداب هم سفره بودن با خاندان رسالت را رعایت کنیم. ادب حکم میکند که ما از بزرگان دینی پیروی کنیم و پیروی از آنان امکان پذیر نیست مگر با تبیین سیره عملی آنان. بلا استثناء همه بزرگان دینی - قبل از هر چیز - بندگان صالح خدا بودند و در مسیر بندگی حضرت حق گام بر میداشتند. ما نیز اگر خود را محب و دوستدار خاندان رسالت میدانیم باید از آن ذوات مقدس درس «بندگی» بیاموزیم.
اولین چیزی که در بررسی و کنکاش زندگی خاندان رسالت (علیهم السلام) و بزرگان دینی توجه انسان را به خود جلب میکند، این است که راز رستگاری و سربلندی آنان چیزی جز «بندگی» حضرت حق نیست، و مگر نه این است که گفته اند: «بندگی کن تا که سلطانت کنند». از همین رو، راز عظمت و بزرگی این انسان های کامل را باید در عبودیت، تهذیب نفس، جهاد اکبر و تقوای ایشان جست وجو کرد.
دیلمی در «ارشاد القلوب» آورده است: روایت شده که خداوند تعالی در برخی از نوشتهها و کتبش میگوید: ای فرزند آدم! من حیات نامیرا هستم؛ در چیزهایی که بدان فرمان دادهام اطاعتم کن تا تو را زنده نامیرا قرار دهم. ای فرزند آدم! من به چیزی میگویم: باش! پس میباشد، اطاعت مرا در آنچه فرمانت دادم بکن تا تو را چون خود قرار دهم و به چیزی بگویی: باش! پس باشد. (نوری، مستدرکالوسائل، ج 11، ص 259، موسسه آل البیت، قم، 1408 ه ق)
«ابو بصیر» نیز به نقل از امام باقر (ع) میگوید: «از جمله دعاهای امیر المؤمنین (ع) این بود: ای خدای من! همین عزت مرا بس که بنده توام، و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منی. ای خدای من! همان گونه که من دوست دارم تو از آن منی، پس مرا به آنچه دوست داری موفق بدار.» (الحکم الزاهر، ترجمه انصاری، ص 488، ح 1352.)
آری، عبودیت و بندگی خداوند سبحان، اصل و ریشه تمام کرامات بزرگان عالم و جان مایه سعادت و رستگاری انسان است. کسی که به مقام بندگی برسد، قلبش از حجابهای ظلمانی و شیطانی رهایی مییابد و راه باروری و بالندگی برایش هموار میشود، و به توفیقاتی دست پیدا میکند که دیگران از آن توفیقات محرومند. از همین روست که عارف وارسته «خواجه عبدالله انصاری» گفته است: «الهی! اگر یکبار گویی بنده من، از عرش بگذرد خنده من.»
یکی از دلایل دور افتادن از اصل «توحید» در شعر آیینی امروز، افتادن در دایره دور و تسلسل «روزمرگی» و «جشنواره زدگی» است. من شاعر، امروز دنبال کسی میگردم که متاع ام را بر او عرضه کنم و او به قیمت خوب خریدارش باشد. در این داد و ستد صد در صد خواست مشتری مهم است. این که او چه می خواهد و چه می پسندد؟ شاعر نیز برای این که تلاشش بی مزد نماند، کالایی را عرضه می کند که مشتری پسند است، یعنی «آنچه شما خواسته اید!».... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
شوربختانه بسیاری از ما فراموش کردهایم که خواهان و مشتری اصلی شعر آیینی خدا و خاندان رسالتاند و پیش و بیش از هر کسی تایید و رضایت آنان باید مدنظر شاعر باشد. وقتی مشتری خداست، چشم داشتن به پسند دیگران و صله خواستن از غیر خدا کار مقبولی نیست. اگر شاعر با خلوص نیت در این راه گام بردارد، به یقین صله خود را از حضرت کریم و سلسله کرامت دریافت خواهد کرد، چنان که حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی می فرماید: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که دوست خود روش بنده پروری داند
با توجه به مقتضیات زمانه و نیاز جامعه به درک عمیقتر و اصیل تر از دین، زمان آن رسیده است که با بهره گیری از منابع اصیل دینی همچون قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و با رونمایی و پرده برداری از حقیقت محمدی (ص)، پرچم «توحید» را دیگر بار در آسمان شعر آیینی به اهتزاز در آوریم.
صید گوهر «توحید»، باعبودیت و بندگی کسی که به مقام بندگی می رسد، در محبوب و معبود خویش فانی میشود و جز در مسیر «توکل» گام بر نمیدارد. و اما چگونه میتوان به مقام بندگی حضرت حق نائل گردید؟ آیا این مقام در انحصار معصومین است یا انسان های عادی هم میتوانند در این مسیر طی طریق کنند و به حریم بندگی حضرت پروردگار راه پیدا کنند؟ پاسخ این سوال روشن است. طبق آموزههای قرآنی و وحیانی، فلسفه آفرینش انسان و عالم خلقت چیزی جز بندگی حضرت حق نیست و همه انسانها با تهذیب و تزکیه نفس میتوانند به مقام بندگی نایل شوند.
دیگر آن که 124 هزار پیامبر برای هدایت انسان و دعوت او به یکتاپرستی و آموختن «ادب و آداب» بندگی مبعوث شدهاند. به گفته قرآن، لازمه ی رسیدن به مقام بندگی، نیایش و ستایش ذات اقدس پروردگار است: «سبح لله ما فی السماوات وما فی الأرض وهو العزیز الحکیم.» آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا می گویند؛ و او شکست ناپذیر و حکیم است!
عبادت به معنای اظهار بندگی، عالیترین و زیباترین جلوه خاکساری و فروتنی در برابر خدا است. آفرینش هستی و بعثت پیامبران برای عبادت است. خداوند در قرآن می فرماید: وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛ (سوره ذاریات، آیه 56) هدف از آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است. رسالت همه پیامبران توحیدی نیز دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: ولقد بعثنا فی کل ام رسولا أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت. (سوره نحل، آیه36)
بنابراین اولین درس مکتب اهل بیت (علیهم السلام) درس «عبودیت و بندگی» ست که باید عامل به آن باشیم و خدای نکرده از سر شیفتگی و شیدایی محض در مدح و منقبت بزرگان دینی شعری نگوییم که باعث خشم پروردگار و وهن اهل بیت (علیهم السلام) شود. ما باید هم قبله و هم قبیله شاعران بصیری چون دعبل، کمیت، فرزدق و هاتف اصفهانی باشیم و شعرهای آیینی مان شعرهای روشنی از جنس شعر زیر باشد: که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
امروز رسالت ما به عنوان شاعران آئینی این است که همچون دعبل، کمیت و فرزدق به افقهای جامعتری از حوزه دین و معرفت بنگریم و به تبیین سیره عملی خاندان رسالت بپردازیم. شعر آیینی باید آیینه تمام نمای معارف حقه قرآنی و حقایق انسان ساز توحیدی باشد. امروز رسالتی بالاتر از این برای ما شاعران آیینی متصور نیست که با تعمق و تدبر در سیرت و باطن دین، به تبیین سیره عملی خاندان رسالت (علیهم السلام) و آموزههای انسانساز قرآنی و وحیانی بپردازیم و ساحت مقدس دین و آیین را از گزند تحریف و آلوده شدن به آفت خرافه و گزافه حفظ کنیم.
زمان آن رسیده است که با بهرهگیری از میراث ماندگار پیامبر خاتم (ص) - قرآن و عترت - و با پیروی عملی از سیره و سنت خاندان رسالت، همچون شاعران صدر اسلام بر مسند پیام رسانی تکیه بزنیم و در این ساحت مقدس به دنبال ترویج حکمتهای دینی و احیای مکارم اخلاقی باشیم. به عبارت دیگر باید با به تصویر کشیدن سیره عملی بزرگان دین، از زبان شعر برای سوق دادن اقشار مختلف جامعه به «سبک زندگی اسلامی» استفاده کنیم.
شعر آئینی ما باید رسانه ای برای معرفی گوهر و جوهر دین و آیینه ای برای تماشای سیمای «انسان کامل» باشد. انسانی که از رهگذر «یکتاپرستی» و «بندگی» به کمال می رسد. مکتبی برای انسانسازی و جامعه سازی. چرا که از منظر اسلام، شعر فاخر پرتویی از شعور نبوت است و تنها به زبان آوری، صنعتگری، خیال پردازی و ارزشهای هنری و احساسی محدود نمیشود، بلکه راهنمای مخاطبان خود به صراط مستقیم راستی و درستی، بیداری و رستگاری، توحید، عبودیت و اخلاق اسلامی ست.
برای آن که حق مطلب را ادا کرده باشم، پایان این نوشتار را مزین میکنم به دو نمونه فاخر و قابل تامل از توحیدیههای شاعران معاصر. به امید آن که به همت بلند شاعران اصیل آیینی سرا، در آینده نزدیک شاهد زایندگی و بالندگی بیش تری در این عرصه باشیم.
1 غزل اول: حسین منزوی
ای پر سرود با همه بیصداییات با من سخن بگو به زبان خداییات در عرصهعرصه ملکوتی کز آن توست پر ده مرا، به بال بلند رهاییات... فرخنده طالعی که گزیدهست گوشهای در سایه خجسته فر هماییات ای معجز پیمبر مکی! که هر فصیح خیره ست در فصاحت معجزنماییات... در تو چه آیتیست که هر کس به گوش جان، یکبار چون شنید تو را، شد هواییات پر میزنند در تو ملائک که صد بهشت بالیده در کرانه قدسیسراییات... چون یافتم کلید تو را، مهربانتری، با من ز هر چه، با همه دیرآشناییات گفتا: بخوان به نام خدا تا که پا نهد روحالقدس به حاشیه همنواییات اینک وضو گرفته به دیدارت آمدم تا سر نهم به سجده مشکل گشاییات... جان جهان فدای تو باد ای کتاب عشق! وی بیشمار چون من عاشق فداییات
2 غزل دوم: حسنا محمدزاده
ای شروع بیشروع! ای نهایت یقین ای صدای بیصدا! ای حضور دلنشین حد بیحدود: تو، هر چه هست و بود: تو از تبار آسمان تا عشیره زمین دائم البقا تویی، واسع العطا تویی با تمام ذرهها گشته نور تو عجین یا حمید و یا مجید! یا خبیر و یا بصیر! یا صبور و یا شکور! یا معین و یا امین! لحظهها و روزها با دم تو زندهاند زندگی نفس نفس با تو میشود قرین... یا مقلب القلوب! طعم ناب بودنت مانده در دهانمان از بهار و هفتسین از بهار تا خزان در تمام داستان از شروع زندگی تا نگاه واپسین روز و شب، جهانمان غرق رد پای توست یا سمیع و یا رفیع، یا متین و یا مبین
انتهای پیام /
گلبانگ توحید و بندگی در شعر و ادب پارسی رضا اسماعیلی یکتاپرستی یادداشت