جنجال خونین دختر 13 ساله
دختر 13 ساله بی سوادی که با پیامهای صوتی در فضای مجازی جنجال خونینی را در مشهد رقم زده بود درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
به دلیل جدایی پدر و مادرم، من هم هیچ گاه مدرسه نرفتم تا سواد بیاموزم به همین علت هم وقتی با آن جوان افغانستانی ارتباط برقرار کردم برای یکدیگر پیامهای صوتی عاشقانه میفرستادیم، ولی بعد از آن که با جوان دیگری ازدواج کردم یک روز...
دختر 13 ساله بی سوادی که با پیامهای صوتی در فضای مجازی جنجال خونینی را در مشهد رقم زده بود درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: هنوز نوزادی 10 روزه بودم که مادرم مرا به آغوش پدر معتادم انداخت و از او طلاق گرفت.
مادرم که نمیتوانست سرشکستگی و سرزنشهای اطرافیانش را درباره رفتارهای پدرم تحمل کند، سر ناسازگاری گذاشته بود تا این که چند ماه بعد از جدایی از پدرم با مرد دیگری ازدواج کرد و اکنون نیز صاحب دو فرزند دیگر شده است و سالی یک بار برای دیدار من به سرکوچه محل زندگی مادربزرگم میآید چرا که بعد از ماجرای طلاق، مادربزرگم سرپرستی مرا به عهده گرفت و با شیرخشک بزرگم کرد.
پدرم نیز به خاطر اعتیادش جا و مکانی نداشت و او هم در منزل مادربزرگم زندگی میکرد، اما وقتی من به سن 7 سالگی رسیدم هیچ کس مرا در مدرسه ثبت نام نکرد، چون مادربزرگم در خانههای مردم کارگری میکرد و پولی برای تحصیل من نداشت.
به همین دلیل من هیچ گاه به مدرسه نرفتم و بی سواد باقی ماندم! روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که حدود یک سال و نیم قبل با پسری اهل کشور افغانستان آشنا شدم.
او به خانه خواهرش آمده بود و در همسایگی ما زندگی میکرد. چند ماه با «اسد» رابطه داشتم و برای یکدیگر از طریق فضای مجازی پیامهای صوتی میفرستادیم چرا که من بی سواد بودم و نمیتوانستم هیچ کلمهای را تایپ کنم! در همین زمان او از من خواستگاری کرد، ولی مادربزرگم اجازه ازدواج نداد، چون معتقد بود «اسد» بدون مجوز و به صورت غیرمجاز به ایران آمده است و ازدواج ما عاقبتی نخواهد داشت.
حدود 6 ماه از این ماجرا گذشت تا این که «نعمت» به خواستگاری ام آمد. او جوانی 24 ساله بود و در یکی از شهرهای اطراف مشهد کار میکرد. من هم با نظر بزرگ ترها با «نعمت» ازدواج کردم، اما بعد از گذشت چند ماه از مراسم عقدکنان تازه فهمیدم که من و نامزدم هیچ گونه تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداریم.
احساس میکردم او اصلا مرا درک نمیکند و به خواسته هایم اهمیت نمیدهد. این بود که روزی به یاد «اسد» افتادم و یک پیام صوتی برایش فرستادم که متوجه شود دلتنگ او شده ام! سپس در همان پیام صوتی از «اسد» خواستم اگر من از نامزدم طلاق گرفتم با من ازدواج کند! او برای مدتی به پیامم پاسخ نداد، ولی بعد از اصرارهای من بالاخره چند پیام صوتی عاشقانه برایم فرستاد، ولی نامزدم که به رفتارهای من مشکوک شده بود، گوشی را از دستم گرفت و آن پیامها را گوش داد.
او سپس ماجرا را برای پدر و عمویم بازگو کرد و به اتفاق یکدیگر به منزل خواهر «اسد» رفتند که او هم در آن جا زندگی میکرد.
ولی مشاجره لفظی به خاطر ارسال پیامهای صوتی به درگیری کشید. آنها «اسد» را با چند ضربه چاقو به شدت مجروح کردند و سر برادرش را نیز شکافتند من هم که از این جنجال خونین ترسیده بودم چنین وانمود کردم که فقط «اسد» برایم پیام صوتی فرستاده است و من نقشی در این ماجرا ندارم! اکنون نیز «اسد» در بیمارستان بستری است و من هم دچار عذاب وجدان شدیدی شده ام که چرا این کار را کردم البته خودم میدانم که نباید در این سن ازدواج میکردم، ولی چارهای نداشتم، چون طلاق پدر و مادرم چنین سرنوشتی را برای من رقم زده بود. اما ای کاش...
بررسیهای کارشناسی و تخصصی این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیررضا فعال، رئیس کلانتری معراج به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
منبع: خراسان
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی