جیره بندی آب در «پلنگ دره رودبار»/ غیربومی هایی که از هفت دولت آزادند!
پلنگ دره، روستایی از توابع بخش رحمتآباد و بلوکات شهرستان رودبار در استان گیلان است. روستایی در دهستان دشتویل و در همسایگی روستاهای دفراز و استخرگاه. روستایی که آبش جیره بندی است و برقش بارها قطع می شود اما سه سالی هست که گازرسانی شده و تنور خانه هایشان گرم است.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از 8دی، گذرمان به دل جنگل های گیلان افتاده بود و رودخانه های سرد و خروشانی که در گرمای تابستان به شدت دلبری می کردند. نگاهم به "لعیا" افتاد.
گفتم: "لعیا" این قاب های زیبا برای ما که ندید بدید طبیعتیم چشم نواز است. تو که کمی آنسوتر، در جنوب گیلان، ساکن این همه زیبایی هستی. زیر لب آهسته گفت: "کاش این آب را روستای ما هم داشت. باور کن اگر بدانم قرار است باران ببارد از همین جا تا روستایمان پیاده می روم. آبی که الان، به خصوص در این فصل سال کیمیا شده و گاهی هم بهانه ی دعوای اهالی". پلنگ دره، روستایی از توابع بخش رحمتآباد و بلوکات شهرستان رودبار در استان گیلان است. روستایی در دهستان دشتویل و در همسایگی روستاهای دفراز و استخرگاه. روستایی که آبش جیره بندی است و برقش بارها قطع می شود اما سه سالی هست که گازرسانی شده و تنور خانه هایشان گرم است. جیره بندی آب در روستاهای پلنگ دره، دفراز و استخرگاه اما ماجرای کم آبی در روستای لیلای گزارش ما چیست؟ آب روستاهای پلنگ دره، دفراز و استخرگاه از یک منبع تامین می شود. آبی که به چشمه وصل است و از دل کوه می کوه آید. هر روز نوبت آب به یک روستا می رسد. در واقع هر سه روز اهالی یک روستا از نعمت آب برخوردار می شوند. امروز نوبت آب به اهالی روستای "پلنگ دره" رسیده. فردا نوبت به دفراز می رسد و دیگر روز هم به روستای همسایه که بار گردشگری زیادی هم دارد، یعنی استخرگاه. از زمانی که آب آمده اهالی باید آب مورد نیاز خود را برای 3 روز ذخیره کنند. در منبعی یا ظرفی و بطری و هر آنچه که دم دست شان باشد. زیرا تا 3 روز دیگر از آب خبری نیست. "لعیا" می گوید: این 3 روستا قبلا 90 خانوار داشتند و حجم منبع اصلی تا حدی جوابگو بوده اما الان که روستاهایمان پر شده از تهرانی ها و غیر بومی ها تعداد خانوارهای ساکن در فصل تابستان به 300 خانوار هم رسیده. از طرفی تهرانی ها بنا به وسع مالی شان منابع بزرگی در خانه هایشان دارند و این می شود که گاهی به برخی از منازل روستایی هنوز آب نرسیده، آب منبع اصلی تمام می شود و دعوا بر سر آب آغاز! پرسیدم از غیربومی ها خیری هم دیده اید؟! می خندد و می گوید: نه! چه خیری! آب مان در گرمای تابستان جیره بندی شده و جاده روستا زیر بار مصالح ساخت و ساز غیربومی ها هر روز بدتر از دیروز می شود. بار فرهنگی این مهمان هایی که خیلی هاشان اینجا را فقط برای خوش گذرانی هایشان می خواهند، هم بماند. البته هستند بعضی ها هم که به فکر مردم باشند. مثلا شنیده ام یکی از غیربومی ها گفته حاضر است یک پولی بدهد تا منبع بزرگ تری برای روستا خریداری شود اما خب یک خرد جمعی لازم است و همه باید همراهی کنند. "لعیا" می گوید: جاده هم از مشکلات اصلی اهالی روستا است. راستش را بخواهی هر نماینده ای آمده قول داده که جاده را درست کند. نماینده های قبلی که رفتند و اقدامی نشد . حالا می گویند "چگینی" هم قول داده و امسال هم به روستا آمده. مرده و قولش. ببینیم چه می کند. می گوید: اهالی روستا وسع شان نمی رسد که خیلی ساخت و ساز کنند. یک کلبه بخواهند بسازند باید اول مجوز بگیرند و از هفت خوان رستم رد شوند. اگر به فرض محال مجوز هم گرفتند آنقدری پس انداز ندارند که خرج ساخت و ساز کنند. اما این تهرانی ها امروز زمین می خرند و فردا کامیون، کامیون بار مصالح است که از این جاده درب و داغان روستا بالا می رود. غیربومی هایی که از هفت دولت آزادند اما یکی از مشکلات مردم روستا که به غیر از "پلنگ دره"، دغدغه اهالی دیگر روستاهای گیلان هم هست، مسئله ی ساخت و سازهای ضروری است. "لعیا" می گوید: اهالی روستا برای تامین معاش و گذراندن زندگی شان هم نمی توانند به راحتی کلبه ای بسازند. باید مجوز بگیرند. مجوزی که گرفتنش دردسر زیاد دارد اما غیربومی ها به راحتی مجوز ساخت و ساز دریافت می کنند، نمی دانم مشکل چیست! اما می بینم این سختی ها و به قول مسئولان مربوطه ضابطه مندی ها، فقط گریبان ما اهالی روستا را گرفته. حتی اگر درختی به دلیل پوسیدگی و... بر روی زمین افتاده باشد، منابع طبیعی اجازه ی استفاده از آن را به اهالی روستا نمی دهد. یکی از اهالی فرزند معلول دارد. به مادرش گفتم ایوان خانه را نرده ای بزنید تا کمی ایمن شود و برایتان دردسر درست نکند. مادرش گفت: چوب نداریم. گفتم: بروید منابع طبیعی، حتما با شما راه می آیند. اما منابع طبیعی کمکی نکرد. یعنی حاضرند چوب درختی که از ریشه درآمده، یک جا بیفتد و پوسیده شود اما اهالی روستا از آن استفاده نکنند. "لعیا" دانش آموخته رشته گردشگری از دانشگاه زنجان است. او مدرک این رشته را از سازمان فنی و حرفه ای نیز گرفته با این هدف که مدرک بین المللی گردشگری را هم داشته باشد. بنا به رشته ی مورد علاقه اش دنبال مجوز بوم گردی نیز بوده تا یک واحد بوم گردی و گردشگری در روستای خودشان ایجاد کند اما تاکنون موفق به اخذ مجوز نشده! می گوید: به خدا نمی دانم این تهرانی ها چه دارند که ما اهالی روستا نداریم! چطور آن ها به راحتی مجوزهای ساخت و ساز آنچنانی می گیرند اما من روستایی. منی که بچه همین روستایم و باخوب و بد آن به خوبی آشنا، هنوز درگیر روال اداری و ساز ناکوک مدیرانم! مدیرانی که تاکید دارند بر اینکه واحد بوم گردی باید حتما چنین و چنان باشد و قالب هایی به دور از بافت روستایی را می پسندند. زباله ها نفس روستا را می گیرد در روستا زباله ها را می سوزانند چون راه دیگری برایش در نظر گرفته نشده اما مسافران و باز هم غیربومی های ساکن در فصل های بهار و تابستان بر بار مشکلات افزوده اند. "لعیا" می گوید: زمین بایری در نزدیکی خانه ماست که می بینیم بعضی از مسافران زباله هایشان را در آن رها می کنند. حتی غیربومی های ساکن هم زباله شان را آنجا خالی می کنند و ما مجبوریم علاوه بر زباله ی خود، زباله های این مهمانان ناخوانده را هم بسوزانیم. می گوید: تعدادی مسافر در روستا در حال گردش و تفریح بودند که دیدم زباله هایشان را رها کرده اند و به روی خودشان نمی آورند که ما اهالی روستا اینجا نفس می کشیم و پاکیزگی حق طبیعی مان است. مایی که پاکبان و شهرداری نیست که به فکر نظافت روستایمان باشد و خودمان باید به فکر باشیم. یکی از برادرزاده هایمان را فرستادم و پیغام دادم که اینجا که به گردش آمده اید، زمین ماست. می خواهید بروید زباله هایتان را هم با خود ببرید. دغدغه های لعیای گزارش ما یقینا حرف دل بسیاری از اهالی روستاهای گیلان است. روستاییانی که اگر امروز چاره ای به حالشان نشود، دیگر فردا خیلی خیلی دیر است. انتهای پیام /