حجاب و صفبندی نمادها
به دختر نوجوانی که به هر دلیل نمیخواهد چادری باشد القا میکنند تو یا در صف دین و حجاب و عفت و چادر مشکی هستی یا در آن صف دیگر! این نحوه تبلیغ، نوجوان را هل میدهد که از صف ما خارج شو، خودت را از ما تعریف نکن.
عصر ایران؛ امید جهانشاهی - نمادها معنی میسازند و هویت میدهند. مردمانی که دلبسته و دلسپرده نمادهای مشترک هستند، حول آنها همدل و همراه میشوند و جامعه را میسازند.
بخشی از این نمادهای جمعی، دینیاند و نمایانگر ارزشها و یاداور آیینهای محترم و مقدس جمعی؛ و بعضی از این نمادها ملی هستند و نمایانگر تاریخی واحد و عشقی متحد. نمادها پرچمی برای هویت ملی و دینیاند.
گرایش به نمادهاست که نوع پوشش و سلیقه و سبک زندگی را میسازد و مصرف فرهنگی را تعیین میکند. تنوع رویکردها و دیدگاهها در هر جامعه در انتخاب نمادها و نوع برداشت و میزان عاطفه به این نمادها و نشانهها.
قدرت حکومتها به حاکمیت نمادهاست و از این رو، حکومتها محکم پشت نمادهایی که به آنها هویت میبخشند میایستند، نمادهایی که به گفتمان حاکم مشروعیت و سلطه میبخشند. سلطهای که البته ریشه از دلهای مردم میگیرد، از عاطفه جمعی.
یکی از نمادها حجاب است که مدتی است به مساله تبدیل شده است یا شاید تلاش گروهی برای به مسأله اجتماعی تبدیل کردن آن موفق بوده است. شاید از این رو که هم دغدغه دینداران است، هم فرصت اعتراض معترضان، هم حساس برای حکومت به عنوان نمادی مشروعیتساز و هم مجال حمله اپوزیسیون برای استفاده از ناراحتی معترضان.
در این میان تصور کنیم نوجوانی را که ذهنیتش در مورد حجاب میخواهد در مواجهه با نمادها و نشانه ها شکل بگیرد.
وقتی ویدیویی در فضای مجازی پربازدید میشود که نشان میدهد گروهی روبه روی محل کنسرت خوانندهای که محبوب بسیاری از نوجوانان است، مراسم عزاداری برگزار میکنند و کنسرت را تعطیل میکنند، در ذهن نوجوان نمادهای دینی در ضدیت با «کنسرت» و «شادی» و «آواز» مینشینند. در واقع به نوجوان القا میشود که باید صف خودت را انتخاب کنی؛ یا ترانه شاد «دوست دارم زندگی رو» یا ارزشهای دینی و عزاداری را. و طبیعتاً گروهی از نوجوانان به مجموع نمادهایی گرایش پیدا میکنند که به اصطلاح زندگی شاد جزء آن است و لذا سایر نمادهای همراه با آن مجموعه برایشان مشروعیت مییابد که از جمله آنها بیحجابی است.
ویدیوی مادری که مقابل ون گشت ارشاد ضجه می زند که دخترم مریض است و پلیس بیتوجه به او مخاطب را یاد تانکهای میدان تیانآنمن چین میاندازد که بنای توقف جلوی سپر انسانی نداشتند، با ذهن و ضمیر نوجوانی که تازه به جنگ بیرحم روایتها و نمادها وارد شده است چه میکند؟ او را به کدام صف نمادها سوق میدهد؟
وقتی خبر اختلاس چند هزار میلیاردی در مجموعهای منتشر می شود که مدیران آنها با شعارها و نمادهای دینی در ذهن نوجوان همراه بوده اند، چه بر سر مجموعه نمادهای دینی در ذهن نوجوان می آید، به کدام صف سوق می یابد؟
چه بسیار هستند نوجوانانی که به دلیل ویژگیهای شخصیتی و یا هر دلیل دیگری دوست ندارند چادری باشند اما هیچ مشکلی با حجاب ندارند. اما در تریبونها و مراجع رسمی نماد «عفاف و حجاب»، صرفاً چادر مشکی تبلیغ میشود و هیچ تسامح و تساهلی هم وجود ندارد.
این نوع تبلیغ به دختر نوجوانی که به هر دلیل نمیخواهد چادری باشد القا میکند تو یا در صف دین و حجاب و عفت و چادر مشکی هستی یا در آن صف دیگر هستی! این نحوه تبلیغ عفاف و حجاب، نوجوان را هل میدهد که از صف ما خارج شو، خودت را از ما تعریف نکن.
نوجوانی که ویدیوهای معرفی پنتهاوسهای چند صد میلیاردی را میبیند و هم از شدت فقر و محرومیت مردم خبر میشود، فقط نسبت به شعارهای سیاسیون بدبین نمیشود، نسبت به ارزشهای آنها هم سست باور میشود.
از این دست رویدادها و رویکردها، تصاویر و خبرها که نوجوان را در تقابل دو مجموعه از نمادهای دینی و غیر دینی قرار میدهند بسیار است و چند مورد فوق فقط به عنوان مثال ذکر شدند.
اگر گروهی از جامعه به هر دلیل (حتی کاملاً به غلط و بر اثر سیاه نمایی رسانههای بیگانه) بهرحال این تلقی را پیدا کرد که دورویی و دروغ در میان مسئولان وجود دارد، مفسد اقتصادی و اختلاسگر به شدت و سرعت مجازات نمی شود و حتی گاهی مثلاً با بدهکاران بزرگ بانکی مسامحه میشود، تبعیض وجود دارد و...، آن وقت نماد حجاب هم به تدریج برای این گروه از جامعه بیاعتبار میشود. چون مجموعه نمادها و نشانه های دینی باید همدیگر را معنا و تقویت کنند. نمیتوان در مقابل مجموعهای از ارزشها و نمادها کم توجه بود اما نسبت به یکی حساسیت داشت.
یکی از مسائل کلیدی و کانونی در اینجا کارآمدی اقتصادی است. مردی که برای تامین معیشت ناراحت و در فشار است و به هر دلیل حالا ادراکش این است که فساد و اختلاس زیاد است، نسبت به حکومت دلگیر می شود و لذا بر میزان وفاداری و پایبندی اش نسبت به ارزش هایی که حکومت تبلیغ میکند، کاسته میشود.
او اگر خودش معتقد به حجاب باشد وقتی خانمی بیحجاب میبیند دیگر به واسطه آن ناراحتی و دلگیری، دل و دماغ تذکر دادن و درگیر شدن ندارد.
از سوی دیگر، وقتی این فرد مدام در شبنشینیهای خانوادگی، از وضعیت اقتصادی و گرانی و مدیریت ناکارامد «اینها» گلایه میکند؛ بر باورمندی فرزند نوجوانش به ارزش هایی که همراه «اینها» است تاثیر میگذارد؛ که طبیعتاً حجاب را هم شامل می شود.
نکته در اینجاست که اگر بدحجابی نگران کننده است، عرصه منازعه را نباید اشتباه گرفت و دست به دامان پلیس شد، بلکه باید مساله را در وضعیت نمادهای دینی جست. کار پلیس مقابله با هنجارشکنان است.
یعنی مثلاً معدودی که برخلاف عموم پشت چراغ قرمز نمی ایستند. اما اگر وضعیت حجاب در پارکها، پاساژها و کلاً عرصههای عمومی شهرهای بزرگ مورد انتقاد است، این دیگر مساله پلیس نمیتواند باشد. مساله نهادهای فرهنگی و همه آنهاست که با حرفها، تصمیم ها و کنشهایشان، ذهن نوجوان را از نمادهای دینی زده میکنند و او را به صف نمادهای غیردینی سوق میدهند و بیحجابی را برای او موجه و مشروع میسازند.
تماشاخانه