حذف احتمالی زبان و ادبیات فارسی از کنکور؛ خوب است یا بد؟
هر چند در تصمیم یا اعلام اولیه تجدید نظر شده و موج فروکاسته اما احتمال آن هم که اگرچه به قوت اعلام اولیه نیست نیز باز بحثهایی را برانگیخته و موافقان و مخالفانی دارد...
عصر ایران - هر چند در تصمیم حذف دروس عمومی از جمله زبان و ادبیات فارسی از کنکور سراسری تجدید نظر شده و موج اولیه فروکاسته اما احتمال آن که اگرچه به قوت اعلام اولیه نیست نیز بحث هایی را برانگیخته و موافقان و مخالفانی دارد:
موافقان بر این باورند که حذف این درس هیچ آسیبی به آموزش ادبیات در مدارس وارد نمیکند چون اولا همچنان در معدل آنان دخیل است و ثانیا اتفاقا از چنگ نگاه تستی و غیر خلاق رها میشود. هدف از آموزش زبان و ادبیات فارسی این نبوده که بچهها درگیر تست و تاریخ ادبیات و لفات مترادف و دستور شوند. این بوده که مواجههای خلاقانه داشته باشند. در مقابل مخالفان بر این باورند که نگاه دانشآموزان به دروس بر اساس ضریب و اهمیت آن در کنکور است و بدین ترتیب ادبیات فارسی در مدارس به سرنوشت زمین شناسی دچار می شود.
موافقان اما مخالفان را متهم میکنند که نگران ادبیات فارسی نیستند بلکه نگران درآمدهای کلان مؤسسات کنکور از این گونه دروساند و مخالفان میگویند مگر چند درصد از معلمان در اقتصاد کنکور در درس ادبیات حضور دارند؟
در این میان پیشنهاد خانم دکتر ژاله آموزگار پژوهشگر شناخته شده نیز قابل توجه است. اوبا تأکید بر اهمیت زبان و ادبیات فارسی میگوید: «اگر میخواهند ادبیات را در کنکور سراسری حذف کنند، حتما از همه بخواهند کنکور جداگانهای برای زبان و ادبیات فارسی بدهند».
عضو وابسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در توضیح پیشنهاد خود گفته است: «زبان و ادبیات فارسی مهم است؛ دستکم برداشتی که از کشورهای دیگر دارم این است که آنها لازم میدانند حتی کسی که میخواهد مهندس و یا پزشک شود، اول زبان و ادبیات مربوط به آن را بی آموزد. این موضوع برای آنها اصل است. حداقل از کشور فرانسه این اطلاع را دارم که دانشآموزان آنها یک سال پیش از اینکه دیپلم بگیرند و به دانشگاه وارد شوند، کنکور زبان و ادبیات میدهند، چه بخواهند مهندس و پزشک شوند یا بخواهند به هر رشته دیگری وارد شوند. آنها یکسال قبل از اینکه دیپلم بگیرند، جدا از رشتهای که میخواهند بخوانند باید کنکور ادبیات و زبان فرانسه بدهند.»
اگر میخواهند ادبیات را حذف کنند، حتما از همه بخواهند کنکور زبان و ادبیات فارسی را بگذرانند. من این موضوع را حتما در فرهنگستان مطرح خواهم کرد.
این استاد دانشگاه سپس با تأکید بر اهمیت زبان فارسی، بیان کرد: نتیجه حذف ادبیات این میشود که بچههای درخشانی داریم که به دانشگاه شریف یا هر دانشگاه برجسته دیگری میروند اما کاملا با مسائل زبانی وتاریخ زبان و ادبیات بیگانه هستند. من شخصا این تجربه را داشتهام و این واقعا غمانگیز است. عباس سلیمی آنگیل دبیر کارگروه آسیبشناسی پارسیانجمن هم در مقاله ای در تارنمای این نهاد غیر دولتی به این موضوع پرداخته و پیامدهای مثبت و منفی آن را برشمرده است. متن کامل مقاله که قبل از توضیحات اخیر سازمان سنجش نوشته شده و فارغ از ابقی ماند یا حذف به نکات قابل توجهی پرداخته از این قرار است:
گویا، قرار است دروس عمومی، از جمله زبان و ادبیات فارسی، را از کنکور حذف کنند. در اینجا پیامدهای مثبت و منفی این رویداد را بررسی میکنیم.
پیامدهای مثبت
دور میدانم که آدم خردمند و دانشآموختهای باشد که کنکور را روش درستی در ارزیابی علمی دانشآموزان بداند. دربارهی پیامدهای کنکور بر روان فرد و اجتماع و کاستیهای این شیوهی ارزیابی بسیار نوشتهاند. بماند که در این یک دههی اخیر، با کاهش جمعیت داوطلبان و افزایش دانشگاهها و از بین رفتن شأن دانشآموختگی در نزد توده، زهر کنکور گرفته شده است و دیگر مانند دههی هفتاد و هشتاد خورشیدی هولناک و آسیبزا نیست. در اواخر دههی هفتاد و سالهای آغازین دههی هشتاد، رشتهی علوم انسانی بیش از 700 هزار شرکتکننده داشت و شاید، اگر خوشبینانه بنگریم، دوروبر 1000 نفر از این جمعیت میتوانستند در رشته و دانشگاه دلخواه خود پذیرفته شوند. این پذیرفته شدگان هم لزوماً شایستگان نبودند، بلکه آنانی بودند که توانسته بودند خود را با این شیوهی ارزیابی تطبیق دهند و یا با صرف هزینهای چشمگیر در کلاسهای کنکور شرکت کنند.
یکی از زیانهای جبرانناپذیر کنکور این است که فرایند آموزش را مختل میکند. از آنجا که سخن ما دربارهی درس زبان و ادبیات فارسی است، نمونهای از این حوزه میآوریم و به دیگر درسها کاری نداریم: فرض کنید در کتاب ادبیات فارسی پایهی یازدهم و یا دوازدهم دبیرستان داستانی از شاهنامهی فردوسی آمده است و آموزگار قرار است این داستان را تدریس کند. روش درست آموزش این است که دانشآموز در جریان رود خروشان شاهنامه، یعنی سنت ادبی و اجتماعی و فرهنگی پیشااسلامی شاهنامه، قرار بگیرد تا بتواند جایگاه این اثر را در تاریخ ادبی و اجتماعی ایران بشناسد و دگرسانی داستان شاهنامه را با داستان کوتاه یا بلندی که از نویسندهای معاصر میخواند بداند.
در این راستا، آموزگار باید دربارهی منابع شاهنامه، پیشینهی شاهنامهسرایی، انواع شاهنامهها، وضعیت اجتماعی و ادبی سهچهار سدهی آغازین روزگار اسلامی و نیز تأثیرگذاری شاهنامه بر مهمترین آثار نظم و نثر زبان فارسی به کوتاهی توضیح دهد؛ توضیحی که دانشآموز را با فضای شاهنامه آشنا کند و بداند که مشتی سخن پراکنده نمیخواند. به راستی، اهمیت شاهنامه آنگاه بهتر درک میشود که در پیوند با نوشتههای پیش و پس از خود خوانده شود.
اما چنین چیزی، بهویژه در مدرسهها غیر انتفاعی، شدنی نیست. چرا؟ چون دستکم باید چهارپنج نشست از کلاس را، آن هم فشرده، به این مسئله پرداخت. کنکور و اهمیت تستزنی باعث میشود که نه دانشآموز با این شیوهی تدریس همدل باشد و نه مدیران مدرسه و نه اولیای دانشآموزان. آنان خود را در رقابتی میبییند که این شیوه آموزش کمکی بهشان نمیکند. این دانستهها، که بخشی از آن خارج از کتاب درسی است و گرهی از مشکل کنکور نمیگشاید، خودبهخود وقتگیر و بیهوده تلقی میشود. درحالیکه روش درست فهم اثری ادبی و تاریخی همین است. به هر حال، باید بتوان تست بیشتری زد و هدف همین است!
کاستی دیگر این است که در دبیرستان عملاً تمرین نوشتن و درستنویسی وجود ندارد. یعنی نیمی از فرایند آموزش زبان و ادبیات فارسی به سود تستزنی کنار گذاشته میشود. بر استاد است تستهایی از کتابهای گوناگون ناشران تستساز و تستهای کنکورهای پیشین را به کلاس ببرد و تست به تست روی تخته بنویسد و راههای یافتن گزینهی درست را آموزش دهد! یعنی بر استاد است ادبیات فارسی را نه چونان جریانی درهمتنیده و پیوسته، که چونان تستهایی پراکنده آموزش دهد.
حتی ممتازترین و نخبهترین دانشآموزان هم در پایان تحصیلات متوسطه و پس از گرفتن دیپلم، توان نوشتن ندارند، بلد نیستند بنویسند، چون نوشتن امری آموختنی است و به تمرین نیاز دارد. (این را هم درون کمانک بگویم که بیشینهی آموزگاران دبیرستانها خودشان کم میخوانند و مینویسند، توان و سواد درستنویسی ندارند و آموزگاری برایشان پیشهای است در کنار پیشهی دومشان و بلکه خوارتر از پیشهی دومشان! «ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستیبخش!»
اینها پیامدهای کنکور و آموزش کنکوری است. در بیرون از مدرسهها هم، یعنی در آموزشگاههای کنکور، وضع کموبیش همین است. مهم نیست مدرس کنکور چقدر باسواد است، حتی باسوادترین مدرسان هم باید خود را با پیشبایستههای کنکور هماهنگ کنند. باید بتوانند در دورهای ششماهه یا نهایتاً یکساله، دانشآموز را برای پذیرش در دانشگاه آماده کنند. بماند که همهی آموزگاران هم باسواد نیستند، خیلیهاشان اعتمادبهنفس بازاری دارند و هرجا که پول باشد آنان هم سر و کلهشان پیدا میشود و راه و چاهش را در کوتاهمدت میآموزند؛ اگر کنکور نباشد، در چهارراه استانبول و سبزهمیدان تهران ارز خرید و فروش خواهند کرد.[1]
پیامدهای منفی
اما اگر بپنداریم که از فردا زبان و ادبیات فارسی از زیر یوغ کنکور آزاد میشود و مدرسهها و آموزگاران به تمرین نوشتن و متنخوانی و متنکاوی خواهند پرداخت، بیگمان اشتباه میکنیم. آنچه پس از حذف این رشته از کنکور رخ خواهد داد این است که تدریس زبان و ادبیات فارسی در مدرسهها، بهویژه مدرسهها غیر انتفاعی، تعطیل خواهد شد و زمان و زنگهای این درس را به دروس کنکوری اختصاص خواهند داد. چنانکه امروزه درسهای تاریخ و جغرافی و... در دبیرستانها عملاً تدریس نمیشوند و دروس کنکوری جایشان را گرفتهاند. واقعیت این است که با حذف زبان و ادبیات فارسی از کنکور، آموزششان هم از دبیرستانها رخت میبندد و باید فاتحهی همین تدریس نیمبند را هم خواند. به همین آسانی!
وقتی نظامی آموزشی از بیخ و بن بیمار باشد، باید از بیخ و بن درمان شود. آموزش درست و روشمند زبان و ادبیات فارسی در دو پهنه خود را مینماید:
الف) متنخوانی و متنکاوی:
کسی که ادبیات فارسی را درست و بجا خوانده باشد و آموزش بسنده دیده باشد، باید بتواند متنهای مهم این زبان را کموبیش بخواند و دریابد و با زیروبمشان آشنا باشد. دانشآموز در پایان دوازده سال تحصیل باید گزیدهی مهمترین متنهای ادبیات فارسی را خوانده باشد. جز این هرچه باشد ناراستی است و کاستی.
ب) درستنویسی:
دانشآموزی که درست آموزش دیده باشد، بیگمان نوشتن را آموخته است. نوشتار، برخلاف گفتار، در خانواده و جامعهی زبانی آموختنی نیست. نوشتار را باید در مدرسه آموخت.
برای رسیدن به این دو هدف، آموزگارانی باید که نوشتن بدانند و به خواندن خو کرده باشند. با این آموزگاران و این نظام آموزشی رسیدن به این دو هدف، دو هدف خردپذیر و ساده، شدنی نیست. وضعیت فارسیآموزی در دهههای اخیر نشان میدهد که نظام آموزش و پرورش، چه در مدرسهها و چه در آموزشگاههای کنکور، نظامی شکستخورده و پادرهواست.
------------------------------------------------
پانوشت:
1. آموزگاری که تاریخ ادبیات فارسی را با سرواژهسازی و کدگذاری (آنچه در تستزنی یاریدهنده است) آموزش میدهد شاید در تستزنی موفق باشد و نام و آوازهای و درآمدی به دست آورد، اما به کسی ادبیات فارسی نخواهد آموخت. دانشآموز پس از برگزاری آزمون کنکور همه آن آموختهها را فراموش میکند.
تماشاخانه