سه‌شنبه 2 بهمن 1403

حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد

می‌گفت اگر من فردای قیامت در نامه آخرتم عمل و کاری باشد که عاقبت بخیرم کند و به آن افتخار کنم، نماز و روزه‌هایم نیست.

به گزارش مشرق، «می‌گفت اگر من فردای قیامت در نامه آخرتم عمل و کاری باشد که عاقبت بخیرم کند و به آن افتخار کنم، نماز و روزه‌هایم نیست. به حکم‌هایی است که برای تحقق حق و عدالت به منافقین داده‌ام. ما به چشممان دیدیم. شما نمی‌دانید منافقان با مردم و نظام چه می‌کردند. باکی هم از شهادت ندارم. به قول شهید بهشتی سرنوشت مقلدان امام خمینی (ره) چیزی جز شهادت نیست.» گفت‌وگوی ما با فرزند شهید عدالت؛ حجت‌الاسلام محمد مقیسه با این جملات آغاز می‌شود.

«در محکمه جسور و شجاع بود و مو لای درز حق‌طلبی و عدالت‌خواهی‌اش نمی‌رفت. اما کرسی قضاوت را که ترک می‌کرد، مهربان می‌شد و لطیف و رقیق. پدرم در حق خیلی‌ها پدری کردند؛ بی‌حدوحصر و بی‌منت. از انفاق مالی گرفته تا انفاق وقت. حتی در حق همین شخص ضارب که نیروی خدمات بود خیلی محبت کردند و هوایشان را داشتند. این فرد را بعد از انتقال خودشان به شعبه 53، جابه‌جا کردند و پیش خودشان آوردند و برای افزایش حقوقشان هم سفارش کرده بودند.»

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام حسین مقیسه فرزند ارشد شهید عدالت؛ قاضی مقیسه پر است از روایت‌های نابی که یک‌بار دیگر گویای این واقعیت است که شهادت مردان خدا اتفاقی نیست.

شعبه دوم دیوان عدالت آقای قاضی، روبه روی زمین چمن

این روزها همه تلاش رسانه‌های معاند، عوض‌کردن جای جلاد و شهید است که البته این بازی تکراری معاندین، ماجرای تازه‌ای نیست و حالا این بازی تکراری دو سر باخت را این بار پس از شهادت دو قاضی برجسته انقلاب؛ قاضی مقیسه و قاضی رازینی آغاز کردند؛ اما مگر مهر بی‌پایان قاضی مقیسه از یاد مردم می‌رود. همان‌هایی که در کوچه و خیابان رودرروی او می‌ایستادند و آقای قاضی با روی گشاده گره از کارشان باز می‌کرد.

خاطرات شهید مقیسه را که از زبان فرزندان زیر و رو کنی پراست از این روایت‌های ناب؛ مثل روایت شعبه دوم دیوان، روبه روی زمین چمن از زبان حسین مقیسه؛«در شهرکی که زندگی می‌کنیم حاج‌آقا بعدازظهرها قبل از نماز یک ساعت پیاده‌روی می‌رفتند و در حین پیاده روی آنها که ایشان را می‌شناختند، جلو می‌آمدند و مشکلشان را می‌گفتند و پدرم باحوصله و صبر گوش می‌کرد و اگر نیاز به پیگیری و سفارشی داشت همان جا تلفن می‌زدند و کار مردم را راه می‌انداختند. بابا با خنده به من می‌گفت حاج حسین من یک شعبه صبح در دیوان دارم یک شعبه دیوان هم بعدازظهر روبه روی زمین چمن دارم.»

سفارش بی‌سفارش حتی در پرونده‌های حساس؛ از پرونده فرزند آیت‌الله هاشمی تا استاد لندن‌نشین

شهید عدالت برای تحقق عدالت نه پارتی‌بازی می‌کرد نه سفارشی از جایی و کسی برایش مهم بود. این را فرزند شهید مقیسه می‌گوید و دو روایت از پرونده‌های حساسی که پدرش قاضی آن بودند را روی دایره می‌ریزد؛ پرونده فرزند آیت‌الله هاشمی و استاد لندن‌نشین؛ «همیشه می‌گفت من سفارشی برای هیچ بنی بشری کار نمی‌کنم.

قضاوت پرونده پسر آیت‌الله هاشمی یکی از سخت‌ترین قضاوت‌ها برای پدرم بود. ایشان خیلی آیت‌الله هاشمی را قبول داشتند و همیشه می‌گفتند ایشان یکی از ستون‌های محکم نظام هستند اما وقتی پرونده پسر آیت‌الله زیر دستش آمد گفت من حکم می‌دهم بدون هیچ سفارشی و ملاحظه‌ای. در جلسات این دادگاه خیلی به ایشان فشار آوردند اما زیربار هیچ یک از این فشارها نرفت و حکم‌شان را بدون اغماض صادر کردند یا مثلا حاج‌آقا برای یکی از مفسدین اقتصادی سیاسی که در دانشگاه لندن درس می‌دادند حکم زندان اوین صادر کردند.

وقتی از دادگاه بیرون آمدند خبرنگارها گفتند آقای قاضی ایشان استاد دانشگاه لندن بودند. پدرم گفتند مهم نیست. ما لندن‌نشین‌ها رو اوین نشین خواهیم کرد و معتقد بود که این حکم، حق نظام و حق مردم هست. حالا این آقا هر که و هر چه می‌خواهد باشد.»

اشک‌های آقای قاضی

مهم نیست که رسانه‌های معاند دارند از پدرش تصویر قاضی جلاد می‌سازند. به قول حسین آقای مقیسه این رسانه‌ها که تکلیفشان با خودشان معلوم است و بدگویی آنها حقانیت پدرم را بیشتر ثابت می‌کند. مقیسه می‌گوید:«پدرم این‌قدر مهربان بود و لطیف که وقتی در باغ پدری‌شان یک شاخه درخت می‌شکست سریع آن را هر طوری که بود می‌بست و می‌گفت این شاخه هم یک موجود زنده است. رقیق‌القلب بود و با دیدن درد و مشکل مردم اشکش جاری می‌شد و از آبرو و اعتبارش برای حل مشکلات مردم مایه می‌گذاشت.

دست‌به‌خیر بود. تا جایی که خودش داشت از مال خودش انفاق می‌کرد و اگر هم از خودش بر نمی‌آمد به خیرهایی که می‌شناخت زنگ می‌زد؛ اما به کسانی که توقعی از او نداشته باشند. یک‌وقت می‌دیدی برای یک خرید ساده بیرون می‌رفت اما دو ساعت طول می‌کشید این‌قدر که می‌ایستاد و حرف مردم را می‌شنید و راهنمایی‌شان می‌کرد.

روایت قاضی شهید مقیسه از اعدام‌های سال 67/ ماجرای دو پرونده اعدام؛ مشت نمونه خروار

مردم هنوز هم واقعیت‌ها را در مورد اهمیت احکام صادر شده در سال 68 نمی‌دانند. این را حجت‌الاسلام حسین مقیسه فرزند شهید مقیسه می‌گوید و از روایت‌های کمتر شنیده شده در خصوص صدور احکام می‌گوید؛ «پدرم سال‌های دهه 60 در کنار شهید رییسی و شهید لاجوردی برای امنیت ایران اشدا علی الکفار بودند. وقتی قضیه داعش پیش آمد و فیلم‌هایش منتشر می‌شد ما خیلی وحشت می‌کردیم از دیدن آنها، اما پدرم خیلی عادی برخورد می‌کرد و می‌گفت منافقین ده برابر بدتر از داعش بودند.

می‌گفت ما به چشممان دیدیم. شما نمی‌دانید سال 68 منافقان چه‌کار می‌خواستند با نظام و با مردم کنند. برای ما یکی دو نمونه از پرونده‌ها را تعریف کرده بود. می‌گفت منافقان پیرمردی را به جرم ریش داشتن در مغازه‌اش با نامردی کشتند. به‌عنوان مشتری وارد مغازه شده بودند و گفته بودند پارچه بیاور. وقتی پیرمرد پشتش را می‌کند که طاقه پارچه را بیاورد از پشت با تیر او را می‌زنند. یا تعریف می‌کرد در یکی از پرونده‌های اعدام، منافقان اتوبوس را با مسافرانش آتش زده بودند.

پدرم می‌گفت منافقان در آن سال‌ها زنده زنده پوست مردم می‌کندند و جنایت‌هایشان بدتر و وحشتناک‌تر از داعش بود و برای همین هم همیشه هر وقت با ما گپ می‌زد می‌گفت با اعدام‌های سال 67 منافقان، امنیت برقرار شد و گرنه منافقان و رجوی‌ها نمی‌گذاشتند نظام به این مرحله برسد و مردم را قلع و قمع می‌کردند. پدرم همیشه افتخارشان بود که خار چشم منافقان هستند.»

سرنوشت مقلدان خمینی چیزی جز شهادت نیست

می گفت اگر من فردای قیامت در نامه عملم چیزی باشد که من را عاقبت بخیر کند به نماز و روزه هایم نیست. به حکم‌هایی است که برای منافقین داده ام و می‌دهم و فردای قیامت افتخار می‌کنم که برای حق این حکم‌ها را دادم. می‌گفت سرنوشت مقلدان امام خمینی (ره) چیزی جز شهادت نیست.

پیش بینی قاضی مقیسه از شهادت

پر بیراه نیست که رهبری عنوان «قاضی شجاع نظام» را برازنده قاضی مقیسه دانستند و در دست خطی که برای خانواده‌شان فرستادند و در دیدار، ایشان را با این نام خواندند. شجاعت و اقتدار و راضی بودن به رضای خدا را می‌توان در خط به خط خاطرات فرزند شهید مقیسه از پدر دید و شنید؛«بابا در این سال‌ها تقریباً چندین بار مورد سوءقصد قرار گرفتند و می‌خواستند ترورشان کنند. اما نمی‌شد. ما هم همیشه نگران بودیم می‌گفتیم بابا بیشتر مراقب باشید. چرا خودتان تره بار می‌روید؟ چرا خودتان برای خرید به مغازه می‌روید. می‌گفت عمر دست خداست ولی می دانم که بالاخره یک روزی من را می‌زنند.»

شهید رییسی می‌گفت آشیخ! حیفه ما در بستر از دنیا برویم

مجاهدان در راه خدا دیریا زود مزدشان را از آنکه باید می‌گیرند. شاید روزی که قاضی مقیسه و آیت الله رییسی در گپ خودمانی از آرزوی عاقبت بخیری خودشان می‌گفتند فکرش را هم نمی‌کردند مرغ آمین همان لحظه بر فراز آسمان باشد و دعاهایشان را بشنود و مستجاب کند. خاطره فرزند شهید مقیسه از دیدار پدر و شهید رییسی شنیدنی است؛«پدرم با شهید رئیسی و شهید لاجوردی رفیق و دوست بودند.

یادم هست همراه بابا برای تشییع یکی از قضاتی که در دوران کرونا به رحمت خدا رفته بود، به مراسم رفته بودیم. آنجا شهید رییسی را دیدیم و پدرم و ایشان با هم خوش و بشی کردند و گپ زدند. بابا می‌گفت من دلم سوخت این آدم مجاهد با این همه خدمت چرا باید با کرونا از دنیا برود! همان موقع شهید رییسی به بابا گفت آشیخ محمد! بعد از این همه مجاهدت برای نظام و برای انقلاب و مردم من و شما باید شهید بشیم حیفه در بستر بمیریم.»

حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد 2
حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد 3
حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد 4
حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد 5
حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد 6
حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد 7
حکم‌هایی که آقای قاضی را عاقبت‌بخیر کرد 8